#چگونه_بودندکه_توفیق_شهادت_یافتند؟
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
آمده بود مرخـــــصے.
داشتیم درباره ی منطقه حــرف مےزدیم.
لابه لای صحــــبت گفتم:
کاش مےشد من همـــراهت به جبهه بیایم !
گفــــت؛
"هیچ مےدانی ســــیاهے چادر تو از سرخے خـــــون من کوبنده تر است؟!"
همین ک حــجابت را رعایت کنے،
مبـــــارزه ات را انجام داده ای...
#شهید_محمدرضا_نظافت
@ayatollah_haqshenas
🍃🍃🌺🍃
#کتاب_آن_سوي_ديوار_دل
تير ماه بود و هوا حسابي گرم شده بود.
محمدرضا هر روز را روزه مي گرفت. بعدازظهر كه مي شـد فـرش را
در حياط پهن مي كرد و نماز قضا مي خواند.
آن روز گفتم: «آخـر در ايـن گرمـاي تابـستان چـرا هـر روز را روزه
مي گيري!؟ لااقل زمستان كـه روزهـا كوتـاه اسـت روزه بگيـر تـا اذيـت
نشوي.»
با تعجب نگاهم كرد و گفت: «تو تضمين مي كنـي تـا زمـستان زنـده
باشم!؟»
#شهيد_محمدرضا_نظافت
🍃🍃🌺🍃
@ayatollah_haqshenas