eitaa logo
تبیان
21.3هزار دنبال‌کننده
29.3هزار عکس
10.2هزار ویدیو
85 فایل
تبیان دستیار زندگی خانواده آگاه|امیدوار|توانمند 🔹ارتباط با ادمین (پیشنهادات ، تبادل و تبلیغات) @tebyanonline_admin تبلیغات @tebyansale
مشاهده در ایتا
دانلود
🖤 | ما با غم شما خوش"حال" می‌شویم ▪️ تکیه‌ها که به پا می‌شدند. پرچم‌ها و کتل‌ها را که عمود می‌کردند‌. وقتی سر هر کوچه گلدان و چراغ زنبوری می‌گذاشتند. وقتی دانه‌های اسپند جلوی هر دسته غم دلشان می‌ترکید و خودشان را به آب و آتش می‌زدند. وقتی ما با دیدن گوسفندهای بسته به تیرهای چراغ برق هیجان‌زده می‌شدیم. وقتی با دیدن هیبت‌ علم‌های چند تیغه هر دسته شگفت‌زده‌مان می‌کردند. وقتی گوش‌های‌مان را برای شنیدن صدای طبل‌ها و سنج‌ها از راه دور تیز می‌کردیم. وقتی کاممان سر هر ایستگاه صلواتی با شیر و شربت شیرین می‌شد. وقتی به رسم باباهایمان با صدای شعرها و نوحه‌های شما سینه می‌زدیم و می‌خواندیم.... بزرگترها می‌گفتند همه این کارها برای این است که ما "عزا" داریم. مدت‌ها فکر می‌کردم "عزا" داشتن چه چیز خوبی است. دوست داشتم همیشه "عزا" داشته باشم. آن وقت شیر و شربت و دورهمی و طبل و سنج و نوحه هم داشتم. عزایی که داشتنش شوق و ذوق و شادی می‌انداخت توی دل بچه‌های چهار پنج ساله هم سن و سالمان. ‌ ▪️ حتی بعدترها که بزرگ شدم و راز اشک‌های مادرم در اتاق‌های تاریک را فهمیدم. درست وقتی بغضم شکست و استخوان سبک کردم باز هم عزای شما تنها عزایی بود که هیچ وقت غمگینم نکرد. عزایی که سال به سال فکر می‌کنم برای داشتنش در روزهای ناامیدی خوشبخت‌ترینم. یک عزای هزار ساله‌ که آدم‌بزرگ‌ها از غمش خوش‌ "حال" می‌شوند و بچه‌های چهار پنج ساله برای داشتنش ذوق می‌کنند و یواشکی توی دلشان جشن می‌گیرند؛ حتی اگر انقدر بزرگ نشده باشند که راز روضه‌ها، اشک‌ها و اتاق‌های تاریک را فهمیده باشند. ✍️ نویسنده: رویاسادات هاشمی @TebyanOnline
| ما اولین بار کجا به شما سلام کردیم؟ ▪️ ما ایرانی‌ها به اندازه یک تاریخ با شما رفاقت داریم انقدر که هیچ کداممان یادمان نمی‌آید اولین بار کِی با شما دست دوستی دادیم، اصلا اولین بار کجا به شما سلام کردیم؟ پشت خاموشی عطش‌هایمان بعد از هر جرعه آب؟ روی سربند رزمنده‌ها پشت خاکریز؟ لا به لای همه دلشوره‌های شب امتحان؟ وسط بمباران و زیر آوار؟ زیر تابوت عزیزهایمان؟ ▪️ پشت در اتاق‌‌های عمل یا عقب کامیون‌‌های باری که یکه تاز جاده‌اند؟ پسِ خواهش و تمناهایمان برای گل شدن توپ‌های تیم ملی؟ ما بین فریادهایمان برای خاک کردن حریف‌ روی تشک‌های کشتی یا لابه‌لای حیرت‌هایمان در مواجهه با اتفاقات ریز و درشت جهان؟ ▪️ شما رفیق روزهای سختی،رفیق دلشوره‌های شب امتحان...رفیق زیر آوار و بمباران...رفیق جاده‌های طولانی...رفیقی که هربار سلامش کرده‌ایم، محکم‌تر و گرم‌تر جوابمان را داده...یک رفیق همیشگی که به قول امروزی‌ها در اوقات دلتنگی می‌داند کِی کجا باشد؟ نویسنده: رویاسادات هاشمی @TebyanOnline
| ما به شما یک عذر خواهی بزرگ بدهکاریم ‌ ▪️ ما همیشه یک عذرخواهی بزرگ به شما بدهکاریم قصه مهربانی شما را با دشمن و بخشیدن حر علیه‌السلام را شنیده‌ایم، اما میان اتفاقات روزانه‌مان سر چهارراه، توی یک جر و بحث ساده به دشمن که هیچ به هم‌کیش و دوستانمان هم رحم نمی‌کنیم. ما داستان برادری شما را با عباس علیه‌السلام شنیده‌ایم ولی برادری بلد نیستیم. از رفاقت شیرین و دیرینه شما با حبیب خوانده‌ایم اما سر یک دوتا دوتا چارتای روزانه برادری‌مان را به حساب و کتاب دنیا می‌فروشیم. ما پای حکایت کوچک‌نوازی شما با جون بن حوی و غلامان نشسته‌ایم ولی به محض رسیدن به جایی هوا برمان می دارد تا به همه از بالا به پایین نگاه کنیم. ما خبر داریم و می‌دانیم که در اوج تنهایی روز عاشورا به اصحابی که حق‌الناس به گردنشان بود اجازه همراهی ندادید، اما باز هم از شما دم می‌زنیم و می‌گذاریم تا چیزهای کوچک و بزرگ دنیا بار حق‌الناس آدم‌ها روی گردنمان سنگینی کند. ‌ ▪️ می‌گویند آدم‌های عاشق تلاش می‌کنند آرام آرام شبیه محبوبشان شوند... ما به شما همیشه یک عذرخواهی بزرگ بدهکاریم... چرا؟چون ما ادعا کردیم عاشقیم... ما قرار بود لااقل ذره‌ای شبیه شما باشیم، اما نشدیم... نویسنده: رویاسادات هاشمی @TebyanOnline
| شیرین‌ترین پایان برای قصه‌های ما ▪️ نه فقط ما آدم‌ها که همه ذرات دنیا برای خودشان سرنوشتی دارند... همه آدم‌ها و اجزای جهان بالاخره یک نقطه‌ای را پیدا می‌کنند که آن را نقطه رستگاری می‌دانند جایی که برای قصه‌ زندگی‌شان یک پایان خوش به حساب می‌آید. هدف و غایتی که در نهایت پیش خودشان می‌گویند ما ماموریت آمدنمان به این دنیا را انجام دادیم.‌ برای ما که شما را مرکز و دلیل عالم می‌دانیم، ‌نقطه رستگاری را درست جایی تعریف می‌کنیم که در نهایت به اسم شما برسد. ▪️ مثلا همه پارچه مشکی‌های دنیا دست و پا می‌زنند تا سیاهه عزای محرم و تکیه‌های شما باشند، همه قندهای عالم ته دلشان آب می‌شود که کنار چای روضه شما بنشینند. ‌مثلا چوب‌های دنیا دلشان لک می‌زند که ستون خیمه شما باشند تا یک صندلی کهنه و خسته گوشه اتاق... حتی گوسفندها هم وقتی بلیتشان برده که برای گوشت قیمه ظهر عاشورا قربانی شوند. ▪️ همه این‌ها یعنی ما و همه ذره‌های جهان پایان خوش زندگی برایمان، یعنی یک کلام... حسین ‌علیه‌السلام ‌ نویسنده: رویاسادات هاشمی @TebyanOnline
🖤 | ما را «حسین» بود که آدم حساب کرد ‌ ▪️ گوشه هیئت نشسته‌ام، روضه خوان می‌خواند و زن‌های دور و برم گاهی ریز ریز گریه می‌کنند و گاهی بغضشان که ترک برمی‌دارد صدایشان بلند می‌شود..."آنچه گذشت" همه سالها و محرم‌ها را که ورق میزنم آخر آخرش به همین قاب می‌رسم‌، قابی که همیشه گفته‌ام شاید تکرار شود ولی هیچ وقت تکراری نمی‌شود. چرا؟ چون عاشورا انگار برای هر کداممان در هر برهه از زمان و توی هر سن و سالی رفیقی کنار گذاشته تا کنارش رفاقت کنیم، دوستش داشته باشیم و برایش درد دل کنیم. چشم که باز می‌کنیم لباس نوزادی علی اصغر را تنمان می‌کنند تا هوادار شش ماهه کربلا باشیم‌‌. کمی از آب و گل که در میایم افتخار آشنایی با رقیه سه ساله و عبدالله را پیدا می‌کنیم تا کنارشان بزرگ شویم و هلمان بدهند وسط داستان غیرت نوجوانی قاسم بن‌الحسن که بعدترها بتوانیم پای دلهره‌های سکینه بغض کنیم. ‌ ▪️ آن وقت سر از دنیای بزرگسالی که درآوردیم توی روضه امان‌نامه با مردانگی عباس علیه‌السلام فخر بفروشیم و انقدر دلمان را بزرگ کنیم که پای روضه گودال و تنهایی سیدالشهدا علیه‌السلام تاب بیاوریم و پای روضه اسارت اهل حرم جان نسپاریم و در نهایت تا این عالم پابرجاست سینه به سینه به همه دنیا بگوییم ما به شجاعت زنانه زینب سلام‌الله‌علیها می‌بالیم...آن وقت خدا را شکر کنیم برای اینکه از کودکی تا به امروز در گوشه گوشه این قصه خودمان را به شما و خاندانتان سپرده‌ایم. تاجایی که می‌توانیم در جواب همه بی‌مهری‌های روزگار زیر لب زمزمه کنیم: "ما را بقیه پس زده بودند هزار بار، ما را حسین بود که آدم حساب کرد" نویسنده: رویاسادات هاشمی @TebyanOnline
🖤 | رزقی به نام عشق ▪️ از هیئت که بر می‌گردم مداحی محمود کریمی توی گوشم تکرار می‌شود "دل دادن گناه نیست... عشقت دل‌بخواه نیست" یادم می‌افتد که قدیمی‌ها و بزرگترهای دین همیشه در گوشمان خوانده‌اند که وقتی توی دستگاه خاطرخواهان سیدالشهدا علیه‌السلام کاری می‌کنی این کار کردن رزقی است که نباید آن را دست کم گرفت چون ساده‌لوحانه است که خیال کنی به اختیار خودت پایت به مجلسشان باز شده... اصلا عشق به حسین رزقی است که نصیب هرکس نمی‌شود اما نصیب ما شده... اتفاقات کوچک و بزرگی که خیال می‌کنیم شاید تصادفی باشد اما خودمان هم خوب می‌دانیم روزی است  اینکه امامت تو را از بین یک جمعیت چند میلیاردی برای خودش خریده باشد روزی است. ▪️ پوشیدن لباس مشکی روزی است... اشک برای عاشورا روزی است... قدم برداشتن و رسیدن به مجلس عزایش روزی است... اتفاقی رفتن و رسیدن به ایستگاه‌های صلواتی‌اش روزی است... یک راه باز کردن ساده برای ماشین‌‌ها و دسته‌های عزاداری‌اش روزی است... غلاف کردن خطاهای یومیه‌مان به احترام ماه محرمش روزی است‌... جابه‌جا کردن یک استکان نعلبکی‌ ساده در مجلس روضه‌اش روزی است...این شبها و روزها تا می‌توانید این رزق‌ها را جدی بگیرید و توی قلک دلتان جمع کنید برای روز مبادا ... برای شب‌هایی که اشک، بالش زیر سرتان را خیس می‌کند... برای لحظه‌هایی که گره به کارتان افتاده و همه چیز روی دلتان سنگینی می‌کند.. برای وقتی که از همه عالم و آدم بریده‌اید اما خوب می‌دانید که با این رزق‌ها اهلیِ امام حسینی شده‌اید که در خانه‌اش پناهگاه همه آدم‌های دلشکسته‌ است... آنهایی که غیر از خدا کسی را ندارند. نویسنده: رویاسادات هاشمی @TebyanOnline
🖤 | وقتی حتی آسمان هم زمین می‌خورد ‌ ▪️ بچه‌ها از وقت قنداق از وقتی هنوز از شکم زاده نشده‌اند، می‌شوند چشم امید پدر و مادرها...مدام برایش آرزو می‌سازند و خیال می‌بافند تا ببینند کدامش بالاخره قواره تن دلبندشان می‌شوند. پیش پیش او را جوان آرزو می‌کنند، او را در لباس عروسی و دامادی تصور می‌کنند، قربان قد و بالای بلندش می‌روند، ذکر‌هایشان را پیش پیش بدرقه نفس‌هایشان می‌کنند تا مبادا  پر چشم‌نظرهای بد حتی به لباس جوانشان هم نخورد...بچه‌ها از لحظه به دنیا آمدن قرار است در جوانی همان میوه دلی برای پدر و مادر باشند که وقتی نگاهشان به او بیفتد خستگی یک عمر را از دلشان بیرون کنند. برای همین است که همه‌ آدم‌ها همیشه می‌گویند داغ جوان کمرشکن است‌.‌..داغی که هیچکس برای دشمنش هم آرزو نمی‌کند. ▪️ ‌همه این‌ها را گفتم که به اینجای قصه برسم، به روضه جوان سیدالشهدا...به جایی که شاید با به میدان رفتن میوه دل حسین و راهی کردن اولین جوان بنی‌هاشم داستان عاشورا به قبل و بعد تقسیم می‌شود...جایی که ترس رفته رفته راهش را به خیمه‌ها باز می‌کند... زانوی امید به لرزه می‌افتد... می‌گویند دل حسین آسمان است... دل حسین قدر آسمان برای همه اندو‌ه‌های جهان جا دارد... اما می‌گویند با داغ علی‌اکبر در روز عاشورا حتی آسمان، هم می‌خورد... جایی که دنیا برای شجاع‌ترین مرد دنیا هم تمام می‌شود... جایی که می‌گوید: «فرزندم علی، بعد از تو دیگر اف بر این دنیا» نویسنده: رویاسادات هاشمی @TebyanOnline
| تو لبخند حسینی ‌▪️ بی‌خود نیست صدایش می‌زنند "کاشف الکرب عن وجه الحسین" یعنی برطرف کننده غم و اندوه از چهره حسین علیه‌السلام... روی ماه عباس همیشه برای برادرش معجزه می‌کرد... او دلبری را خوب بلد است... چهارم شعبان سال ۲۶ هجری وقتی پسر ام‌البنین به دنیا آمد. برادری بعد از ۱۵ سال اندوه بی‌مادری از پر قنداق روی ماهش را که دید خندید... عباس چشم امید سیدالشهداست... تا قمربنی‌هاشم هست امام لبخند می‌زند... ‌ ▪️ واقعه عاشورا پر از لحظه‌هایی است که همه دوست داریم یک "کاش حداقل" پیش از آن اضافه کنیم... مثلا کاش حداقل به علی‌اصغر آب می‌دادند... کاش حداقل اهل حرم به اسارت نمی‌‌رفتند... کاش حداقل کربلا آفتاب نداشت... اما بین همه این‌ها "کاش‌ حداقل‌های" قمر‌بنی‌هاشم از همه بیشتر است... به اندازه‌ای که هربار  و هر سال که مرورش می‌کنیم آتش می‌گیریم... مثلا می‌گوییم کاش حداقل عباس توی روضه‌ کوچه بود... کاش حداقل علمدار برای یکبار هم که شده به میدان می‌زد... کاش پایان قصه عموی بچه‌ها جور دیگری رقم می‌خورد... کاش حداقل تیر دشمن به مشک عباس نمی‌خورد... کاش حداقل آب به خیمه‌ بچه‌ها می‌رسید... آن وقت علی‌اصغر سیراب می‌شد... دل رباب نمی‌لرزید... رقیه نمی‌ترسید... و باز هم حسین روی ماه را که می‌دید ته دلش قرص می‌شد و می‌خندید... نویسنده: رویاسادات هاشمی @TebyanOnline
| کاش برای میزبانی به اندازه عفت خانم همت می‌کردید! 🔸"این زمین برای کاشت سیب زمینی خوبه نه فوتبال!" همین یک جمله از گزارشگر عربستانی درباره زمین استادیوم آزادی در فضای مجازی کافی بود تا ما ایرانی‌ها به قدری کاممان از این کج سلیقگی مسئولان تلخ شود که دیگر حتی باخت دو بر هیچ پرسپولیس مقابل النصر هم به چشممان نیاید. النصری که حاشیه‌های آمدنش آن هم با رونالدو به یک اتفاق پر سر و صدا تبدیل شد. ‌ 🔸تیم النصر به واسطه خریدن رونالدو مرکز توجهات همه رسانه‌های جهان بوده و از مدتها قبل معلوم بود که ما ایرانی‌ها قرار است میزبان بازیکنی باشیم که سالهاست لقب پرافتخارترین فوتبالیست دنیا را یدک می‌کشد. کسی که توی دوتا دوتا چهارتاهای دنیای مجازی هم پرجمعیت‌ترین صفحه را در شبکه‌های اجتماعی به نام خودش ثبت کرده. بنابراین هرقدر هم که بخواهیم ژست این را بگیریم که رونالدو یک نفر است مثل بقیه اما در نهایت نمی‌توانیم منکر قدرت رسانه‌ای عجیب و غریب کسی باشیم که فقط در اینستاگرامش بیش از ۶۰۰ میلیون دنبال‌کننده دارد. ‌ 🔸قصه آمدن رونالدو و تیم النصر به ایران برای من شبیه داستان فیلم «مهمان مامان» بود. آنجا قصه از جایی شروع می‌شود که عفت خانم به عنوان مادر خانواده برای میزبانی از یک مهمان رودروایسی دار همه توانش را جمع می‌کند تا میزبان فوق‌العاده‌ای باشد... مثلا برای جوراب پاره پدر  خانواده حرص می‌خورد.... برای جمع کردن مرغ و خروس‌های مش مریم از حیاط خودش را به آب و اتش می‌زند و در نهایت همه همسایه‌ها را بسیج می‌کند تا با انداختن یک سفره خوش آب و رنگ این مهمانی را آبرومندانه پشت سر بگذارد... یک داستان با پایان خوش که شخصیت نقش اولش خوب بلد است از یک موقعیت بغرنج، بین فرصت و تهدید اولی را انتخاب کند. 🔸بعد از بازی دیشب و با دیدن زمین شخم خورده ورزشگاه آزادی مدام افسوس می‌خورم که مسئولان کج‌سلیقه ما از دیروز تا امروز در تبدیل کردن این تهدیدها به فرصت‌ها چقدر نابلد و بی‌خیال‌اند. آدم‌هایی که گاهی انتظار داری به اندازه یک عفت خانم همت به خرج بدهند و برای برپایی یک میزبانی آبرومندانه آن هم جلوی مهمان‌های رودروایسی‌دار حرص بخورند و خودشان را به آب و آتش بزنند. @TebyanOnline