🗓 تقویم روز 👇👇👇
🔸 شنبه
🔸 ۳۰ تیر سال ۱۳۹۷ هجری خورشیدی
🔸 ۷ ذالقعده سال ۱۴۳۹ هجری قمری
🔸 ۲۱ جولای سال ۲۰۱۸ میلادی
ذکر روز: ۱۰۰ مرتبه «یا رب العالمین»
🗒 مناسبت ها:
🔻قیام مردم مسلمان ایران به رهبری آیتالله "کاشانی" و به قدرت رسیدن مجدد مصدق (1331 ش)
🔻درگذشت خطیب شهیر و واعظ معروف حجتالاسلام شیخ "احمد کافی" (1357 ش)
🔻سلطان احمدشاه قاجار که به سن بلوغ قانونی رسیده بود تاجگذاری کرد. (1293 ش)
🔻امروز سیل شدیدی در تبریز جاری شد و بیش از پانصد خانه را خراب کرد. (1308 ش)
🔻ماه به تسخیر انسان درآمد (1348 ش)
🔻وفات "ابوالحسن لاعب" محدث مسلمان (439 ق)
🔻درگذشت "ابن بُصَیص" خوشنویس و شَیخُ الکتّابِ دمشق (716 ق)
🔻رحلت فقیه بزرگ آیتالله "ملامحمد اسماعیل فدایی آستانی" (1262 ق)
🔻وفات امیرخسرو دهلوی، از عرفا و شعرای نامدار پارسیگوی هند (725 ق)
🔻آغاز جنگ تاریخی "اهرام" بین نیروهای فرانسوی و مصری (1798 م)
🔻تولد "ارنست همینگوی" نویسنده معروف آمریکایی (1898 م)
🔻الحاق سه کشور لیتوانی، لِتونی و استونی به اتحاد جماهیر شوروی (1940 م)
🔻به آب انداختن اولین کشتی هستهای به نام "ساوانا" در امریکا (1958 م)
🔻قدم نهادن اولین بشر بر روی کره ماه (1969 م)
🔻روز ملی "بلژیک"
👇👇👇
✅ @telaavat
امام على عليه السلام:
دستاوردِ خرد، پند گرفتن و احتياط است
كسبُ العَقلِ الاعتِبارُ و الاستِظهارُ
📚 غررالحكم حدیث 7227
👇👇👇
✅ @telaavat
📸نشست هم اندیشی مدیران کل تبلیغات اسلامی سراسر کشور/سازمان دارالقرآن الکریم
👇👇👇
✅ @telaavat
🔻#تفسیر_نور🔻
🌸 اعوذ بالله من الشیطان الرجیم🌸
🔷 بسْمِ اللَّه الْرَّحْمَنِ الْرَّحِيمِ 🔷
🗯إنَّآ أَنذَرْنَاكُمْ عَذَاباً قَرِيباً يَوْمَ يَنظُرُ الْمَرْءُ مَا قَدَّمَتْ يَدَاهُ وَ يَقُولُ الْكَافِرُ يَا لَيْتَنِى كُنتُ تُرَابً(40)
🍁جزء 30 سوره نبأ 🍂
✍ ترجمه
💭همانا ما شما را از عذابى نزدیك بیم دادیم، روزى كه انسان به آنچه از پیش فرستاده بنگرد و كافر گوید: اى كاش خاك بودم.
🔢پيام ها 🔢
1⃣ براى افراد غافل، هشدار و انذار مهمتر از بشارت است. «انّا انذرناكم»
2⃣ دلیل غفلت آن است كه مردم، قیامت را دور مىپندارند. «عذاباً قریباً»
3⃣ پشیمانى، دلیل بر اختیار انسان است. «یا لیتنى كنت تراباً»
4⃣ در قیامت، انسان ناظر بر عملكرد خویش است. «ینظر المرء ما قدّمت یداه»
5⃣ سرنوشت اخروى هر كس به دست خود اوست. «ینظر المرء ما قدّمت یداه»
6⃣ خاك یك دانه مىگیرد، یك خوشه مىدهد، ولى كفّار صدها دلیل و برهان مى شنوند ولى یكى را نمی پذیرند. پس خاك بر كافر برترى دارد. «كنت تراباً»
👇👇👇
✅ @telaavat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سکانسی از فیلم یوسف پیامبر (علیه السلام)
با صدای استاد حامد شاکر نژاد
📖سوره مبارکه یوسف
👇👇👇
✅ @telaavat
🌹معجزه استغفار
🌼شخصی خدمتِ امام رضا(علیه السلام) آمد و از «خشکسالی» شکایت کرد.
حضرت در بیان راهِ چاره فرمودند: «استغفار کن».
🌼شخص دیگری به پیشگاه حضرت آمد و از «فقر و ناداری» شکایت کرد. حضرتش فرمودند: «استغفار کن»
🌼فرد سومی به محضرش شرفیاب شد و از حضرت خواست تا دعایی فرماید که خداوند پسری به او عطا فرماید.
حضرت، به او فرمودند: «استغفار کن»
🌼حاضران باتعجّب پرسیدند: سه نفر با سه خواسته متفاوت، خدمتِ شما آمدند و شما همه را به «استغفار» توصیه فرمودید؟!
🌼فرمود: من این توصیه را از خود نگفتم.
همانا در این توصیه از کلامِ خداوند الهام گرفتم و آن گاه این آیات سوره نوح را تلاوت فرمودند:
🌼«اِستَغفروا ربَّکم اِنَّه کانَ غَفّاراً یرسِلِ السَّماءَ علیکُم مِدراراً ویمدِدکُم بِاَموال وبنین وَیجعَل لَکُم جَنّاتٍ ویجعَل لکم اَنهاراً؛
از پروردگار خود آمرزش بخواهید که او بسیار آمرزنده است؛ تا باران های مفید و پر برکت را از آسمان بر شما پیوسته دارد و شما را با مال بسیار و فرزندان متعدّد یاری رساند و باغ های خرّم و نهرهای جاری به شما عطا فرماید.
📗مجمع البیان، ذیل تفسیر آیه 12 10 سوره نوح
#حکایت
👇👇👇
✅ @telaavat
✨امیر المؤمنین(ع)
🌸هیچ کس همنشین قرآن نگردد مگر اینکه با فزونی یا کاستی برخیزد، فزونی در هدایت، یا کاستی در گمراهی.🍃
📚غررالحکم ودررالکلم/ح815
👇👇👇
✅ @telaavat
6.03M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 کلیپ زیبای صلوات خاصه حضرت علی ابن موسی الرضا(ع)
👇👇👇
✅ @telaavat
#شهیدان
🌹#شهید_علی_صیاد_شیرازی🌹
🌷کوچهی بیانتها🌷
🌺از یک محله به یک مدرسه میرفتند اما با دو مسیرِ متفاوت.
🌸هر چه دوستش اصرار میکرد که بیا از همین کوچه برویم، قبول نمیکرد.
🌸میگفت:
«این کوچه پُر از دختره، من نمیام. معلوم نیست این کوچه به کجا ختم میشه!»🌺
📚کتــاب یادگاران11، ص8
✨امــام صـادق (علـــيه الســلام):
🌺چشم چرانى يكى از تيرهاى شيطان است و آن مسموم است،
و هر كس براى خداوند عزّوجلّ آن را ترك كند نه براى غير خدا،
خداوند ايمانى كه مزه آن را شخص درك كند جايگزين آن خواهد نمود.🌺
📚وســـــــــائل الشـــــــــــیعه، ج20، ص192
👇👇👇
✅ @telaavat
🌷من زنده ام🌷
#قسمت_چهاردهم
دویدم بیرون ببینم چه خبراست که بادیدن من با عصبانیت گفتند: کی گفته پاتو اینجا بذاری؟ خواستم بگویم با زری آمده ام اما رحیم نگذاشت حرفم تمام شود و با غیظ گفت: صاحب زری کس دیگه ایه ولی زری هم بی خود کرده اومده اینجا. در آن لحظه فکر کردم، عجب جایی آمده اییم . مگر اینجا کجاست که اینقدر زود خبرش پیچیده و برادرهایم را تا این حد عصبانی کرده و پشت در خانه ی نغمه خانم کشانده. در همین فکر بودم که زری محکم به بازوی من کوبید و فهمیدم دیگر وقت رفتن است. با وجود تلاش نغمه خانم چیزی یاد نگرفته; بار و بندیلمان را جمع کردیم و از آرایشگاه بیرون رفتیم. وای ، چه می دیدم! همه ی برادرها بیرون ایستاده بودند. فقط ترکه دستشان نبود. گویی گناه بزرگی مرتکب شده بودم. پا را که داخل خانه گذاشتیم سر و صدا بالا گرفت : بگو ببینم چندتا دختر دوازده ساله و هم سن و سال شما اونجا بود؟ کی به تو گفته بری آرایشگری یاد بگیری؟ مادر بیچاره ام که نمی دانست با بردن من به آرایشگاه چه آشوبی در خانه راه می افتد مات و مبهوت به پسرها نگاه می کرد. بنده ی خدا که فکر می کرد با این کارش می تواند از من یک خانم تمام عیار و هنر مند بسازد با قیافه ی حق به جانب گفت: دختر باید از هر انگشتش یه هنر بباره ، بالاخره باید یه چیزی یاد بگیره که به درد در و همسایه ها هم بخوره! رحمان گفت:
بله ، ولی قبل از اینکه دستش توی صورت تو و خاله توران و همسایه ها بره اول توی صورت خودش می ره...
رحیم با تعجب و عصبانیت گفت : ننه چشم مون روشن، یعنی می خوای جای ننه بندانداز رو بگیره؟ بالاخره بعد از کلی جروبحث به مادرم قبولاندند که مرا برای یادگیری هنری دیگر به جایی دیگر بفرستد. قرار شد از فردای آن روز به خانه ی خانم دروانسیان بروم تا از او خیاطی یاد بگیرم. از فردا باز هم، من و زری هم مسیر بودیم اما با اختلاف دو تا خانه. او به آرایشگاه نغمه خانم می رفت و من کلاس خیاطی خانم دروانسیان می رفتم. کلاس خیاطی هیجان و تازگی کلاس آرایشگری را نداشت و ساعت به ساعت یک مشتری با قیافه و اطوار عجیب و غریب وارد و خارج نمی شد. برعکس مشتری های نغمه خانم که همه جوان و زیبا بودند یا اگه هم زشت بودند زیبا می شدند، مشتری های خانم دروانسیان زنان میانسال و خسته ای بودند که تحملاشان در همان لحظه ی ورود سخت و ملال آور بود. خانم دروانسیان با لهجه ی ارمنی تلاش می کرد شمرده شمرده خیاطی را به زبان فارسی به ما تفهیم کند. من و بقیه کارآموزها دور یک میز می نشستیم و هر کسی از دری سخن می گفت و برش می زد و می دوخت و تن پوشی ابتدایی را ردیف می کرد و همه به به و چه چه می گفتند. این هنر هم دلپسندم نبود. حضور در جمع بی قرارم می کرد. خانم دروانیسان که
متوجه بی قراری و بی حوصلگی من شده بود بعد از کلاس مرا با بچه هایش آشنا کرد. دوتا بچه ی تمیز و اتو کشیده به نام هنریک و هراچیک. هراچیک دختری زیبا با شکل و شمایلی سوای ما بود. با بچه هایی آشنا شدم که اسم هایی متفاوت از اسم هایی که می شناختم داشتند. ابتدا فکر می کردم آنها خارجی هستند. هیچ وجه مشترکی به لحاظ زبانی، دینی و فرهنگی بین ما نبود. اما تفاوت ها همیشه جذابند. تفاوت ها لزوما باعث جدایی نیستند و گاهی باعث رشد می شوند. ما در یک شهر زندگی می کردیم اما سبک زندگی مان متفاوت بود. فاصله ی خانه ما تا خانه ی دروانسیان آنقدر کم بود که من آن مسیر را پیاده می رفتم . هراچیک با وجود فراهم بودن همه ی شرایط، در درس ریاضی تجدید شده بود و این بهانه ی خوبی شد برای دوستی ما و فرار از کلاس ملال آور خیاطی. هنریک هم از همان اول صبح با پدرش از منزل بیرون می رفت. انها در کار نجاری استاد بودند. حالا دیگر هر روز به عشق هراچیک به خانه آنها میرفتم و خانم با سبک و سلیقه ی خاصی از من پذیرایی می کرد. هر روز با کیک ها و شیرینی های قشنگ و خوشمزه و میوه های چیده شده در ظرف های زیبا در ساعات مختلف به سراغ ما می آمد و با نگاهی مهربان و لبخندی شیرین می گفت ((خدای من ! فسفر تمام کردید، به مغزتان فشار نیاورید)) ،لبخندی به لب های من و هراچیک هدیه می کرد.
ادامه دارد...✒️
👇👇👇
✅ @telaavat