🌟 #اندکی_تفکر 🌟
خانواده ای چادر نشین در بیابان زندگی میکردند. روزی روباهی، خروسشان را خورد و آنها محزون شدند. پس از چند روز، سگ آنها مُرد، باز آنها ناراحت شدند. طولی نکشید که گرگی الاغ آنها را هم درید.
روزی صبح از خواب بیدار شدند، دیدند همه چادر نشین های اطراف، اموالشان به غارت رفته و خودشان اسیر شده اند و در آن بیابان، تنها آنها سالم مانده اند. مرد دنیا دیده ای گفت: راز این اتفاق، این است که چادرنشینانِ دیگر، بخاطر سر و صدای سگ و خروس و الاغهایشان در سیاهیِ شب شناخته شده اند و به اسارت در آمده اند. پس خیر ما در هلاک شدن سگ و خروس و الاغ بود.
در تمام رویدادها و حوادث زندگی صبر پيشه كن و به خدا اعتماد کن!
👇👇👇
✅ @telaavat
#شهیدان
🌹 #شهید_مصطفی_خادمی 🌹
💠 یک جایی از علامه طباطبایی «ره» خواندم آن ها که صالح اند و عارف اند و نیک سرشت ٬ موقع نماز ٬ آن جا که به « السلام علینا و علی عبادا... الصالحین » می رسند ٬امام زمان (عج) جوابشان را می دهد .
🌺بعد از گذشت ده پانزده سال از روزهای جنگ ٬ یادم افتاد به سه رفیق شهیدم که همیشه وقتی نمازشان می رسید به این جا ٬ سلام می دادند به عبد صالح خدا ٬ مکثی می کردند و صورتشان خیس می شد از اشک ٬ یکی از آن سه شهید که جواب می گرفت از مولا ٬ سیدمصطفی خادمی بود .
◀️ راوی : علی سلطانی
📚 منبع : برای همکلاسی ام ٬ خاطرات شهدای دانش آموز قم
👇👇👇
✅ @telaavat
#من_زنده_ام🌷
#قسمت_چهل_و_نهم
با این شرایط، تمام مدت روپوشها تنشان بود و کفشها پایشان و کیف روی دوششان و توی حیاط بدو بدو میکردند.
بودنشان در شهر و در آن موقعیت جز نگرانی و دلواپسی چیز دیگری به همراه نداشت.با سید صحبت کردم که چون فصل مدرسه است و بچه ها باید به مدرسه بروند،آنها را از شهر خارج کنید.ماندن بچه ها در بسبار خطرناک بود.تنها کسی که کنار بچه ها مانده بود عموسیدشان بود.هنوز به برکت هلال احمر و حضور سید چیزی برای خوردن گیر بچه ها می آمد.مردم عادی در هیولای جنگ دست و پا می زدند و همه درگیر دفاع بودند اما سید...
هنوز یاد بچه ها بود.به همراه سید برای طرح موضوع بچه های پرورشگاه سراغ برادر سلحشور در فرمانداری رفتیم.توی مسیر با هر گامی که بر می داشتم می دیدم جتگ چگونه یک باره به زندگی مردم هجوم آورده و همه را غافلگیر کرده است.هر روز که می گذشت یک مشکل به مشکلات مردم اضافه می شد؛ بی برقی،بی آبی،گرسنگی،ترس،مریضی،تنهایی و وحشت.مغازه های همه ی موجودیشان را یا مجانی می دادند یا به کمترین بها می فروختند.صف نان و بنزین امان مردم را بریده بود. وقتی رسیدیم فرمانداری آقای مهندس باتمانقلیچ که سخت مشغول ساماندهی و کنترل شهر بود گفت:در همین صحرای محشر،عده ای از خدا بی خبر،شبونه خونه ها و مغازه های مردم رو غارت می کنن
فرماندار تلاش می کرد تا پایان جنگ جان و مال مردم در امان بماند.شبانه روز کار می کرد.اومنتظر بود که جنگ زودتر تمام شود.می خواست شیشه های شکسته و دیوارهای فروریخته ی خانه های مردم را از نو بسازد.
برادر سلحشور که نگرانی و دلایل ما را شنید گفت:می دونید که رئیس آموزش و پرورش آبادان،آقای صالحی و تعدادی از همکاراش شهید شدن.بعضی مدارس هم که خراب شدن حتی اگه توی همین ماه جنگ تموم بشه،مدارس با تاخیر باز می شن.بهتره اول با شهرهای امن هماهنگی بشه تا پرورشگاه یا سازمانی مسئولیت این بچه ها رو قبول کند،بعد اونا رو اعزام کنیم.
بالاخره بعد از چندین تماس،موافقت پرورشگاه شیراز مشروط به اینکه مربیانشان هم با آنها همراه باشند،گرفته شد.چون قرار شده بود ماشین هایی که از شهر خارج می شوند،تحت کنترل و نظارت باشند،نامه هایی به عنوان حکم ماموریت به من و سید و دیگر همراهان داده شد.نامه ی ماموریت را توی جیبم گذاشتم.
بچه ها خوشحال با همان روپوش و کفش و کیف و یک پلاستیک که پیژامه پیراهنشان در آن بود و حکم ساک سفرشان را داشت،سوار اتوبوس شدند.از خواهران شمسی بهرامی،پروانه آقا نظری،فاطمه نجاتی،اشرف شکوهیان،سیده زینت صالحی و از برادران احمد رفیعی و علی صالح پور به عنوان مربی دائمی آنها در شبراز با ما همراه شدند.
از همان بسم الله بچه ها سر کنار پنجره نشستن دعوایشان شد.با وساطت عمو سید قرار شد تا ماهشهر نوبتی بنشینند و از آنجا به بعد شهر به شهر جایشان را با هم عوض کنند.بعضی پسر بچه ها تیرکمان هایشان را هم آورده بودند و می گفتند ما می خواهیم میگ های عراقی را با تیر کمان بزنیم!برادر سید و رفیعی کنار دوتا از بچه ها که مثل خروس جنگی بودند نشستند و ما هم کنار دخترها نشستیم و راه افتادیم.
بین راه سید گفت:ممکن است پلیس راه اجازه ی خروج ندهند.بهتر است اول برویم فرمانداری،هم نامه ی خروج ماشین به سمت شیراز را و هم مقداری پول و آذوقه برای شام بگیریم
بین راه،توپخانه عراق جاده را به شدت زیر آتش گرفته بود.به سختی از آن منطقه عبور کردیم.
با یک بقچه نان و چند قالب پنیر و صدوبیست بچه که آنها را در چهار اتوبوس تقسیم کرده بودیم،راه افتادیم.
ادامه دارد...✒️
👇👇👇
✅ @telaavat
502.mp3
858.4K
🔸🔶 قرائت صفحه 502 قرآن کریم
👇👇👇
✅ @telaavat
🗓 تقویم روز 👇👇👇
🔸 یکشنبه
🔸 ۴ شهریورماه سال ۱۳۹۷ هجری خورشیدی
🔸 ۱۴ ذی الحجه سال ۱۴۳۹ هجری قمری
🔸 ۲۶ آگوست سال ۲۰۱۸ میلادی
📿 ذکر روز: ۱۰۰ مرتبه «یا ذالجلال و الاکرام»
🗒 مناسبتها:
🔻افتتاح راهآهن سراسری ایران (1317 ش)
🔻ترور مبارز متعهد "حاج مهدی عراقی" و فرزندش "حسام"، توسط گروه منحرف فرقان (1358 ش)
🔻صدور قطعنامه 620 شورای امنیت علیه کاربرد سلاح شیمیایی توسط عراق (1367 ش)
🔻درگذشت "مهدی اخوان ثالث" شاعر معاصر (1369 ش)
🔻روز کارمند
🔻تولد مرتضی ممیز، گرافیست برتر ایران (1315 ش)
🔻محاصره خانه آیتالله خمینی در نجف پایان یافت و مقامات عراقی رسماً از رهبر شیعیان عذرخواهی کردند (1357 ش)
🔻تاجگذاری "محمدعلی شاه قاجار" ششمین پادشاه سلسلهی قاجاریه (1324 ق)
🔻ولادت آیتالله "شیخ مرتضی حائری یزدی" عالم و فقیه جلیل (1334 ق)
🔻درگذشت "آیتالله شیخ فیاض زنجانی" عالم مسلمان (1360 ق)
🔻وفات آیتالله شیخ محمدباقر بیرجندی، از علمای بنام قرن چهاردهم (1352 ق)
🔻استفاده از سلاح "توپ" برای اولین بار در جنگ بین انگلستان و فرانسه (1346 م)
🔻درگذشت "آنتوان فان لیونهوک" دانشمند هلندی و مخترع میکروسکوپ (1723 م)
🔻تولد "آنْتوان لاوازیه" شیمیدان معروف فرانسوی (1723 م)
🔻تصویب اعلامیه حقوق بشر و شهروند در جریان انقلاب کبیر فرانسه (1789 م)
🔻قتلعام خونین ارامنه در امپراتوری عثمانی به فرمان امپراتور آن کشور (1896 م)
👇👇👇
✅ @telaavat
امام على عليه السلام :
بايد خريد و فروش آسان و بر موازين عدل باشد، با قیمت هايى كه نه به فروشنده زيان رسانَد و نه به خريدار
📚 نهج البلاغه از نامه 53
👇👇👇
✅ @telaavat
✨ #تفسیر_نور
🍃 اعوذ بالله من الشیطان الرجیم🍃
❤️ بسْمِ اللَّه الْرَّحْمَنِ الْرَّحِيمِ ❤️
🕍أوَلَمَّآ أَصَبَتْكُم مُّصِيبَةٌ قَدْ أَصَبْتُم مِّثْلَيْهَا قُلْتُمْ أَنَّى هَذَا قُلْ هُوَ مِنْ عِنْدِ أَنْفُسِكُمْ إِنَّ اللَّهَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ (165)
📖جزء 4 سوره آل عمران
✍ ترجمه
آیا چون مصیبتى (در جنگ اُحد) به شما رسید كه دو برابرش را (در جنگ بدر) به آنها (دشمن) وارد ساخته بودید، گفتند: این مصیبت از كجاست؟ (و چرا به ما رسید؟) بگو: آن از سوى خودتان است. قطعاً خداوند بر هر كارى تواناست.
🍃نکته ها🍃
مسلمانان كه در احد هفتاد كشته دادند و شكست خوردند، از پیامبر مى پرسیدند: چرا ما شكست خوردیم؟ خداوند خطاب به پیامبرش مى فرماید كه به آنها بگو: شما دو برابر این تعداد را در سال قبل، در جنگ بدر، به دشمن ضربه وارد كردید. شما از آنها هفتاد كشته و هفتاد اسیر گرفتید، به علاوه شكست امسال به خاطر تفرقه و سستى و اطاعت نكردن خودتان از فرماندهى بوده است.
📡پيام ها 📡
1⃣ هنگام قضاوت، تلخى ها و شیرینى ها را با هم در نظر بگیرید. تنها شكست اُحد را نبینید، پیروزى بدر را هم یاد كنید. «قد اصبتم مثلَیها»
2⃣ در جستجوى عوامل شكست، ابتدا به سراغ عوامل درونى و روحى و فكرى خود بروید، سپس عوامل دیگر را پیگیرى كنید. «قل هو من عند انفسكم»
3⃣ خداوند بر هر چیزى قادر است، ولى ما باید شرایط لازم و لیاقت بهره بردارى را به دست آوریم. «هو من عند انفسكم... ان اللَّه على كل شى قدیر»
4⃣ گمان نكنید كه تنها مسلمان بودن براى پیروزى كافى است، تا در هر شكستى كلمه ى «چرا وچطور» را بكار ببرید، بلكه علاوه بر ایمان، رعایت اصول و قوانین نظامى وسنّت هاى الهى لازم است. «قلتم اَنّى هذا قل هو من عند انفسكم»
👇👇👇
✅ @telaavat
معاون فرهنگی اجتماعی شهرداری تهران و حجت الاسلام دکتر خاموشی از سازمان دارالقرآن الکریم بازدید کردند.
👇👇👇
✅ @telaavat
👽دعوا با شیطان
◾️اول خودت را درست کن
🍃آیت الله محمد تقی #آملی از شاگردان آیت الله #قاضی طباطبایی رحمت الله علیه می گویند:
در خواب با شیطان دعوایم شد بالأخره دستش را گرفتم و بردم در دهانم و گاز گرفتم، از دردی که در دستم ایجاد شد بیدار شدم دیدم دست خودم را گاز گرفته ام! می فرمایند: خواستند به من بفهمانند تو با نفس امّاره ات که همان شیطان درونت است، درگیری، باید خودت را درمان کنی.
☘می گویند: یکبار دیگر در خواب با شیطان در گیر شدم، دو تا از انگشتانم را در چشمانش فرو کردم و فشار دادم تا کورش کنم. از فشاری که به چشمان خودم آمد بیدار شدم، دیدم: انگشتانم در چشمان خودم است! یعنی اگر میخواهی شیطان را از خودت دفع کنی.
🔴اول باید خودت را درست کنی.
👇👇👇
✅ @telaavat
#سخن_بزرگان
#معرفی_گناه
#عیب_جویی
💞 آیت الله #مجتهدی_تهرانی(ره):
🚫 انسان حق ندارد عیب کسی را بگوید.
😏 حالا بعضی ها مےگویند آقا ما دیده ایم کہ مےگوییم، ندیده که نمےگوییم.
جواب این است که چون دیدی و مےگویی غیبت است، اگر ندیده باشی که تهمت است.😞
🤔 هیچ عیبی نداری، مریضی، همه اش عیب این و آن را می گویی که فلانی چنین، فلانی چنین.
✨ چه کار داریم که فلانی بد است یا خوب، بہ ماچه؟ ما ببینیم خودمان چه کاره هستیم.
💟 خطبه ای در نهج البلاغه راجع به غیبت است که مولا علی (علیه السلام) می فرمایند:
« اگر شما هیچ عیبی نداشته باشید همین که عیب مردم را می گویی، همین بزرگترین عیب است."
👇👇👇
✅ @telaavat
#من_زنده_ام🌷
#قسمت_پنجاهم
دیدن شهر بمباران شده و خمپاره خورده،سنگربندی های سر کوچه و خیابان ها و در و دیوارهای زخمی،مثل یک فیلم سینمایی جنگی بود.آنها هیجان زده صحنه ها را تماشا می کردند.بین راه دائما" یا لقمه ی نان و پنیر می گرفتند یا آب می خواستند یا دنبال سرویس بهداشتی می گشتند.شیطنت بچه ها آنقدر زیاد بود که آذوقه شام،جیره ی بین راه شد و شب برای شامشان دوباره مجبور شدیم نان داغ و چند قالب پنیر خریدیم.با هر دست انداز بیشتر از آنچه اتوبوس می توانست تکانشان بدهد،خودشان را روی هم می انداختند و کله هاشان دنگ صدا می کرد و صدای قهقهه شان به هوا می رفت.هر از گاهی از یک گوشه ی اتوبوس صدای حیوانی بلند می شد و می گفتند:با حیوان تور می ریم شیراز،نه لوان تور.
از ماهشهر که گذشتیم راننده که سرش از سر و صدا و شلوغی داغ کرده بود،کنار پمپ بنزین ایستاد تا نفسی تازه کند.در حین توفف یک گدا وارد اتوبوس شد و برای بچه ها دعا می کرد و می گفت:عاقبت به خیر شوید،بدهید در راه خدا.
به هر کدامشان که می رسید،می گفتند:برو بعدی!
گدا را دست انداخته بودند و شلوغ می کردند.هرکدامشان چیزی می گفت.یکی می گفت:گدا به گدا رحمت به خدا.
آن یکی می گفت:تا چیزی ندی چیزی نمی گیری.
آخر سر هم وقتی گدای بخت برگشته پایین رفت،متوجه شد یکی از بچه ها جیبش را زده است.یک ساعت درگیر دعوا با گدا...
شدیم. خلاصه سهراب را که خبرهی این کار بود قسم دادیم که دست از شوخی و بازی بردارد و پولش را بدهد. ما هم هزینهی یک ساعت کاسبی گداییاش را پرداختیم و راه افتادیم. صبح به شیراز رسیدیم. همه چیز برای بچهها جدید بود. آب و هوا، قیافهها، محیط، بچهها و لهجهشان و...
پرورشگاه شیراز با آمادگی کامل بچهها را پذیرفت و محلی را برای اسکان موقت آنها در نظر گرفت. لحظه به لحظه خبر جنگ و جبههی جنوب و غرب را رصد میکردم. تصمیم نداشتم بعد از استقرار بچهها در شیراز بمانم. مشغول خداحافظی با بچهها بودم که سید آمد و با کلی مِن و مِن گفت: معصومه خانم میتونم یه کاغذ خدمتتون بدم؟
گفتم: کاغذ چی؟
گفت: یهسری حرف بود که باید به شما میزدم اما نتونستم حضوری بگم.
نامه را گرفتم و از سید خداحافظی کردم. بچهها را بغل کردم و بوسیدم. اما این خداحافظی برای همیشه نبود.
دلم میخواست یک شب حرم نشین شاهچراغ باشم. در آخرین لحظات نسیبه پرسید: دِدِ کی بر میگردی؟
گفتم: فقط میدونم دارم میرم شاهچراغ و احتمالاً تا فردا صبح در حرم شاهچراغ میمونم.
وارد حرم حضرت شاهچراغ که شدم تعداد زیادی از جنگزدههای آبادان و خرمشهر را دیدم با یک بقچه که تنها حاصلشان از یک عمر زندگی بود، با لباسهای ژنده و چهرههای ژولیده و درهم، گوشه و کنار صحن نشسته یا خوابیده بودند. ساعت به ساعت به تعداد این آوارگان اضافه میشد. مردمی که تا چندروز پیش همه چیز داشتند، امروز دیگر چیزی برای از دست دادن نداشتند. دلم به حال همشهریانم، شهرم و خودم میسوخت. اینها خانوادههایی بودند که نه توان مالی داشتند و نه جا و مکانی و از روی ناچاری و غریبی به شاهچراغ پناه آورده و زانوی غم بغل گرفته بودند.
از لابهلای این جمعیت مادر نسیبه مرا شناخت. مادر نسیبه بعد از فوت همسرش، نسیبه را به پرورشگاه سپرده بود و در ازدواج مجددش با یک کاسب جزء صاحب سه فرزند دیگر شده بود. ولی گاهگاهی به نسیبه هم سر میزد.
ادامه دارد...✒️
👇👇👇
✅ @telaavat
503.mp3
981K
🔸🔶 قرائت صفحه 503 قرآن کریم
👇👇👇
✅ @telaavat
🗓 تقویم روز 👇👇👇
🔸 دوشنبه
🔸 ۵ شهریورماه سال ۱۳۹۷ هجری خورشیدی
🔸 ۱۵ ذی الحجه سال ۱۴۳۹ هجری قمری
🔸 ۲۷ آگوست سال ۲۰۱۸ میلادی
📿 ذکر روز: ۱۰۰ مرتبه «یا قاضی الحاجات»
🗒 مناسبتها:
🔻ولادت پیشوای دهم حضرت امام علی النقی الهادی علیهالسلام در مدینه (212 ق)
🔻روز بزرگداشت و تولد "محمد بن زکریای رازی" دانشمند نامدار جهان اسلام (244 ش)
🔻اعلام ملی شدن کلیه معادن کشور (1359 ش)
🔻روز داروسازی
🔻شریف امامی از شاه اختیارات کامل گرفت و قرار شد شاه در امور کشور مداخله نکند (1357 ش)
🔻به دستور نخستوزیر تاریخ مجدداً به هجری شمسی تبدیل شد و تاریخ شاهنشاهی ملغی گردید (1357 ش)
🔻شریف امامی نام دولت خود را (آشتی ملی) نهاد (1357 ش)
🔻آغاز نهضت عباسیان با قیام "ابومسلم خراسانی" علیه حکومت اُمَوی (129 ق)
🔻آغاز حکومت "محمد خدابنده" معروف به "الجایتو" ایلخان مغول (703 ق)
🔻وفات آیتالله "شیخ علیاکبر برهان" (1378 ق)
🔻روز ملی و استقلال "مولداوی" از اتحاد جماهیر شوروی سابق (1991 م)
🔻حفر اولین چاه نفت دنیا در امریکا و آغاز عصر نفت (1859 م)
🔻اعلان جنگ دولت ایتالیا به آلمان در جریان جنگ جهانی اول (1916 م)
🔻انتخابِ شهر "قُسطنطنیه" بهعنوان پایتخت قلمرو شرقی امپراتوری روم (326 م)
🔻پرتاب اولین سفینه فضایی برای تحقیق درباره سیاره زهره (1962 م)
🔻شهادت عالم مجاهد "سید قطب" نویسنده و مبارز مسلمان مصری (1966 م)
👇👇👇
✅ @telaavat
امام هادی علیه السلام: شکرگزاری از نعمت، از خود نعمت بهتر است چون نعمت متاع دنیای فانی است و لکن شکر، نعمت جاودانه آخرت است
🌹ولادت با سعادت امام هادی علیه السلام بر شما مبارک 🌹
👇👇👇
✅ @telaavat
✨#تفسیر_نور
🍃 اعوذ بالله من الشیطان الرجیم🍃
❤️ بسْمِ اللَّه الْرَّحْمَنِ الْرَّحِيمِ ❤️
منْ يَشْفَعْ شَفَعَةً حَسَنَةً يَكُنْ لَّهُ نَصِيبٌ مِّنْهَا وَمَنْ يَشْفَعْ شَفَعَةً سَيِّئَةً يَكُنْ لَّهُ كِفْلٌ مِّنْهَا وَكَانَ اللَّهُ عَلَى كُلّ شَىْءٍ مُّقِيتاً (85)
📖جزء 5 سوره نساء
✍ترجمه
🏡هر كس وساطت نیكو كند، او هم سهمى از پاداش خواهد داشت و هر كس به كار بد وساطت كند، بهره اى از كیفر خواهد داشت و خداوند بر هر چیزى نگهبان است.
🍃نکته ها🍃
«مُقیت»، یعنى آنكه قوت دیگرى را مى دهد و حافظ جان اوست و بطور عام، به معناى حافظ و حسابرس به كار مى رود.
در آیه پیش، هر كس مسئول كار خود بود، امّا این آیه نقش دعوت و وساطت در كار نیك را، در بهره داشتن از پاداش و كیفر بیان مى كند.
موعظه، آشتى دادن، تدریس، تشویق به جبهه، تعاون بر كار نیك، مصادیق «شفاعة حسنة» هستند، چنانكه در حدیث، دعا در حقّ دیگران، امر به معروف، راهنمایى و حتّى اشاره به كار خیر، از مصادیق «شفاعة حسنة» ذكر شده است. غیبت، سخن چینى، كارشكنى، تهمت، فتنه، ترساندن از جبهه، وسوسه و توطئه، مصادیق «شفاعة سیئة» هستند.
📡پيام ها 📡
1⃣ فردگرایى و انزوا در اسلام ممنوع است. «یشفع شفاعة حسنة»
2⃣ دعوت به نیك و بد، شركت در پاداش و كیفر است. «نصیبٌ منها»
3⃣ به خاطر محدودیّت ها، نمى توان در هر كارى دخالت مستقیم داشت، ولى با شفاعت هاى خیر، مى توان از آنها بهره برد. «نصیب منها»
4⃣ به دلاّل باید حقّى پرداخت شود، كسانى كه در امور خیریّه یا در تجارت واسطه گرى مى كنند حقّى دارند. «یشفع شفاعة حسنة یكن له نصیب منها»
5⃣ در وساطت ها، باید خدا را در نظر داشت. «كان اللّه على كل شىء مقیتاً»
👇👇👇
✅ @telaavat
🍀 #برگ_سبز
🌺 قضاوت و دادرسی به سبک و سیاق علوی
🍃 شیخ صدوق در کتاب «من لا يحضره الفقيه» نقل میکند: روزی مردى در زمان خلافت اميرالمؤمنين بر ايشان وارد شد و چند روزى ميهمان آن حضرت بود.
🍃آنگاه دعوائى با كسى عنوان كرد و از حضرت استعلام حكم نمود در صورتى كه قبلاً يعنى روز اول عنوان نكرده بود.
🍃حضرت امير (ع) فرمود: آيا تو با كسى مخاصمهاى دارى و بشكايت آمده اى؟ گفت: آرى، حضرت فرمود: از نزد ما برو، زيرا رسول خدا(ص) نهى فرمود از اينكه يكى از طرفين دعوى بدون حضور ديگرى ميهمان قاضى باشد
📚من لا يحضره الفقيه، ترجمه غفارى، على اكبر ومحمد جواد و بلاغى، صدر، ج4، ص14
👇👇👇
✅ @telaavat
2018-08-26 151113.mp3
3.3M
💐افتخار نوکریت آبرومه
💠حاج سیدمجید بنیفاطمه
💐ویژه میلاد امام هادی علیه السلام
👇👇👇
✅ @telaavat
🌹صلوات خاصه امام #هادی علیهالسلام
✨«اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى عَلِيِّ بْنِ مُحَمَّدٍ وَصِيِّ الْأَوْصِيَاءِ وَ إِمَامِ الْأَتْقِيَاءِ وَ خَلَفِ أَئِمَّةِ الدِّينِ وَ الْحُجَّةِ عَلَى الْخَلَائِقِ أَجْمَعِينَ اللَّهُمَّ كَمَا جَعَلْتَهُ نُوراً يَسْتَضِيءُ بِهِ الْمُؤْمِنُونَ فَبَشَّرَ بِالْجَزِيلِ مِنْثَوَابِكَ وَ أَنْذَرَ بِالْأَلِيمِ مِنْ عِقَابِكَ وَ حَذَّرَ بَأْسَكَ وَ ذَكَّرَ بِآيَاتِكَ وَ أَحَلَّ حَلَالَكَ وَ حَرَّمَ حَرَامَكَ وَ بَيَّنَ شَرَائِعَكَ وَ فَرَائِضَكَ وَ حَضَّ عَلَى عِبَادَتِكَ وَ أَمَرَ بِطَاعَتِكَ وَ نَهَى عَنْ مَعْصِيَتِكَ فَصَلِّ عَلَيْهِ أَفْضَلَمَا صَلَّيْتَ عَلَى أَحَدٍ مِنْ أَوْلِيَائِكَ وَ ذُرِّيَّةِ أَنْبِيَائِكَ يَا إِلَهَ الْعَالَمِينَ.»✨
📙زادالمعاد، ص٣١٢
👇👇👇
✅ @telaavat
ﺷﯿﺦ ﻋﺒﺎﺱ ﻗﻤﯽ ﭘﺪﺭ ﺑﯽ ﺳﻮﺍﺩﯼ ﺩﺍﺷﺖ ﮐﻪ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﭘﺎﯼ ﻣﻨﺒﺮ ﺷﺨﺼﯽ ﻣﯽ ﺭﻓﺖ ﻭ ﻣﺴﺌﻠﻪ ﮔﻮﺵ ﻣﯿﺪﺍﺩ.
ﺭﻭﺯﯼ ﺁﻥ ﻣﺴﺌﻠﻪ ﮔﻮ، ﺩﺭ ﺣﺎﻝ ﺧﻮﺍﻧﺪﻥ ﮐﺘﺎﺑﯽ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﺧﻮﺩ ﺷﯿﺦ ﻋﺒﺎﺱ ﻧﻮﺷﺘﻪ ﺑﻮﺩ . ﺍﯾﻦ ﮐﺘﺎﺏ، ﺍﻭﻟﯿﻦ ﮐﺘﺎﺏ ﺍﯾﺸﺎﻥ ﺑﻮﺩ ﻭ ﭘﺪﺭﺷﺎﻥ ﻫﻢ ﻧﻤﯿﺪﺍﻧﺴﺖ ﮐﻪ ﻧﻮﯾﺴﻨﺪﻩ ﺍﯾﻦ ﮐﺘﺎﺏ ﭘﺴﺮ ﺧﻮﺩﺵ ﺍﺳﺖ.
ﻫﻨﮕﺎﻣﯿﮑﻪ ﺷﯿﺦ ﻋﺒﺎﺱ ﻭﺍﺭﺩ ﻣﺴﺠﺪ ﺷﺪ، ﮐﻨﺎﺭ ﭘﺪﺭ ﺭﻓﺖ ﻭ ﺧﻮﺍﺳﺖ ﺩﺭ ﮔﻮﺷﺶ ﭼﯿﺰﯼ ﺑﮕﻮﯾﺪ ﮐﻪ ﻧﺎﮔﻬﺎﻥ ﭘﺪﺭﺵ ﻋﺼﺒﺎﻧﯽ ﺷﺪ ﻭ با صدای بلند ﮔﻔﺖ :
ﺑﻨﺸﯿﻦ ﻭ ﺑﻪ ﺣﺮﻓﻬﺎﯼ ﺍﯾﺸﺎﻥ ﮔﻮﺵ ﺑﺪﻩ ﺑﺒﯿﻦ ﭼﻪ ﻣﯿﮕﻮﯾﺪ، ﺑﻔﻬﻢ !
ﺣﺎﺝ ﻋﺒﺎﺱ ﻫﻢ ﺁﻫﺴﺘﻪ ﭘﺎﺳﺦ ﺩﺍﺩ:
"ﺁﻗﺎﺟﺎﻥ، ﺩﻋﺎ ﮐﻦ ﺑﻔﻬﻤﻢ"؛
ﺩﯾﮕﺮ ﻧﮕﻔﺖ ﮐﻪ ﻧﻮﯾﺴﻨﺪﻩ ﺍﯾﻦ ﮐﺘﺎﺏ ﺧﻮﺩ ﻣﻦ ﻫﺴﺘﻢ ﻭ ﺗﻨﺪ ﺑﻪ ﭘﺪﺭ ﻧﮕﺎﻩ ﻧﮑﺮﺩ ﯾﺎ ﻧﺮﻓﺖ ﺑﻪ ﻣﺎﺩﺭﺵ ﺑﮕﻮﯾﺪ ﮐﻪ ﭘﺪﺭﻡ ﺁﺑﺮﻭﯾﻢ ﺭﺍ ﺑﺮﺩ ﻭ ... شاید ﺗﻤﺎﻣﯽ ﺧﯿﺮﺍﺕ ﻭ ﺑﺮﮐﺎﺗﯽ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺷﯿﺦ ﻋﺒﺎﺱ ﻗﻤﯽ ﺭﺳﯿﺪ ﺑﺨﺎﻃﺮ ﻫﻤﯿﻦ ﺍﺣﺘﺮﺍﻣﯽ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﺑﻪ ﭘﺪﺭ ﮐﺮﺩ ﻭ شاید ﺑﻪ ﻫﻤﯿﻦ ﺧﺎﻃﺮ ﻫﻢ ﻫﺴﺖ ﮐﻪ ﺍﻻﻥ ﻫﻢ ﭘﺮﻭﻧﺪﻩ
ﻋﻤﻠﺶ ﺑﺎﺯ ﺍﺳﺖ ﻭ ﻫﺮﭼﻪ ﺍﺯ ﻣﻔﺎﺗﯿﺢ ﻭ ﺩﯾﮕﺮ ﮐﺘﺎﺑﻬﺎﯾﺶ ﺑﺨﻮﺍﻧﯿﻢ،ﺍﻭ ﺩﺭ ﭘﺎﺩﺍﺷﺶ ﺷﺮﯾﮏ ﺍﺳﺖ
ﺍﮔﺮ ﮔﺎﻫﯽ ﺍﻭﻗﺎﺕ ﭘﺪﺭ ﯾﺎ ﻣﺎﺩﺭﺗﺎﻥ ﺍﻋﺼﺎﺑﺸﺎﻥ
ﻧﺎﺭﺍﺣﺖ ﺍﺳﺖ ﻭ ﺳﺮ ﺷﻤﺎ ﺩﺍﺩ ﻣﯿﺰﻧﻨﺪ، ﺩﺳﺘﺸﺎﻥ ﺭﺍ ﺑﺒﻮﺳﯿﺪ ﻭ ﻋﺬﺭﺧﻮﺍﻫﯽ ﮐﻨﯿﺪ ﻫﺮﭼﻨﺪ ﺁﻧﻬﺎ ﻣﻘﺼﺮ ﺑﺎﺷﻨﺪ؛ ﺍﮔﺮ ﺍﯾﻨﮑﺎﺭ ﺭﺍ ﮐﺮﺩﯾﺪ ﺧﯿﺮﺍﺕ ﻭ ﺑﺮﮐﺎﺕ ﺯﯾﺎﺩﯼ ﺑﻪ ﺷﻤﺎ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﺭﺳﯿﺪ .
🌸ﺁﯾﺖ ﺍﻟﻠﻪ ﻣﺠﺘﻬﺪﯼ ﺗﻬﺮﺍنی
👇👇👇
✅ @telaavat
امام هادی(ع)
حسد موجب نابودى خوبیها وحسنات میگردد
تکبروخودخواهى دشمنی را زیاد میکند
عُجب وخودبينى مانع تحصيل علم میشود
بخيل بودن بدترين اخلاق است
طمع داشتن خصلتى ناپسند و زشت مى باشد. 📚بحارالأنوارج۶۹ص
👇👇👇
✅ @telaavat
#من_زنده_ام🌷
#قسمت_پنجاه_و_یکم
سراغ نسیبه را از من گرفت. برایش تعریف کردم که بچهها به شیراز انتقال پیدا کردهاند و حال نسیبه خوب است و آدرس پرورشگاه شیراز- شیشه گری را به او دادم. همینطور که حرف میزد با صورتی رنگ پریده و لبانی خشکیده اشک میریخت و دستم را گرفته بود و میبوسید و به چشمانش میکشید. در حال گریه دعا میکرد: به حق این بارگاه شاهچراغ، به عدد موهای سر این بچههای یتیم، خدا برات خوش بخواد، خیر پیش پات باشه، ننه سبز بخت شی، بچهها رو از زیر آتیش درآوردی.
بغض کرده بودم و جوابی برایش نداشتم و نمیتوانستم حتی دلداریاش بدهم. انگار واژهها نمیتوانستند به احساساتم ادای دین کنند. موقعیت حزن انگیزی بود و کاری از دستم برنمیآمد.کودکانی را میدیدم که از سینه بیرمق مادرانشان شیر میمکیدند و پیرمرد و پیرزنانی را که به سختی خودشان را به این نقطهی امن رسانده بودند و بچه هایی را که مانده از کلاس و درس و مدرسه حیران و سرگردان به اطراف خیره بودند.
کنار ضریح شاهچراغ رفتم و بغض فرو خورده ام را شکستم.در گوشه ای از ضریح شاهچراغ نو عروس و دامادی فارغ از جنگ و غوغای بیرون،تنگ دل هم نشسته بودند و دل می دادند و قلوه می گرفتند.انگار یادشان رفته بود که جز خودشان در این ضریح و در این شهر و در این دنیا دیگرانی هم وجود دارند.دیدن این دو مرا به یاد نامه ی سید انداخت.نامه را از جیبم در آوردم و خواندم:
》به نام خدایی که از روحش در ما دمید تا ما مثل او باشیم.به رنگ او،هم نفس او و هم پیمان رسالت او.می دانم که در روزهای خون و آتش و جنگ از صلح و از زندگی و از عشق گفتن از دید خیلی ها بی معنا و مفهوم باشد.اما از دید من درست امروز وقت گفتن است.امروز که مردن و زندگی ارزان است.امروز که جنگ دارد ما را به امتحان و بلا می کشاند.اگر ازدواج برای تکامل و تکمیل شدن است من برای طی این مسیر نیارمند کسی هستم که بال باشد برای پرواز،پا باشد برای رفتن.چشم باشد برای دیدن.
در رویا و واقعیت به دنبال کسی بودم که از نگاهش،رفتارش و صدایش خدا را ببینم.به دنبال هر چه بودم در تو یافتم.من نمی دانم باید از کجا شروع کنم و حتی باید چه بنویسم.من حتی شیوه ی خواستگاری کردن را هم نمی دانم.این اولین بار و قطعا"آخرین باری است که از دختری خواستگاری می کنم.این چند خط نیمه تمام را نوشتم تا از ارادتم به شما بگویم که جاودانگی من در ارادت به شماست》.
برایم منطقی نبود در شرایطی که زنده بودن مفهوم خود را از دست داده کسی به تشکیل زندگی و انتخاب شریک برای زندگی فکر کند.نامه ی سید را به داخل ضریح شاهچراغ انداختم. هنوز مشغول دعا و ثنا و نماز بودم که صدای داد و بیداد و هوا توجه همه را به صحن کشید.بیرون آمدم دیدم جنگ زده ها و شیرازی ها شاکی بودند و می گفتند شماها ترسیده اید و جنگ را رها کرده اید و فرار کرده اید و می خواهید مردم از جاهای دیگر بیایند برای شما بجنگند.آنها می خواستند جنگ زده ها را از حرم بیرون کنند.کار به جاهای باریک کشیده بود.
جنگ زده ها می گفتند:ما یه عمر سفره دار بودیم.مهمون نواز بودیم،مهمون پرست بودیم.حالا از بد روزگار ریزه خوار سفره ی شما شدیم.اگر یه تیر زیر گوش شما خالی کنن اون وقت می فهمید جنگ یعنی چی!
جنگ زده ها تمام رنج و سختی راه و چند روز گرسنگی و تشنگی را بر سر شیرازی ها خالی کردند،از هر گوشه ای یک صدایی و حرفی زده می شد:
صفای شهر به آدماشه نه به خشت و آجراش و ساختمونای چند طبقه
هر کی تو شهر خودش شهریاره و کاسب سر بازاره.
ادامه دارد...✒️
👇👇👇
✅ @telaavat