eitaa logo
کانال رسمی سازمان دارالقرآن الکریم
17.6هزار دنبال‌کننده
10.1هزار عکس
2.2هزار ویدیو
48 فایل
کانال رسمی و اطلاع رسانی سازمان دارالقرآن الکریم پایگاه اطلاع رسانی: www.telavat.ir شماره تماس سازمان: ۰۲۱۶۶۹۵۶۱۱۰ آدرس: تهران.خیابان حافظ.پایین تر از طالقانی.خیابان رشت.شماره ۳۹
مشاهده در ایتا
دانلود
🌷 یاد روزهایی افتادم که میخواستم خدا امتحانم کند. باورم نمی شد که امتحان من اسارت باشد. برادرهایم را می دیدم که دست بسته و اسیرند. نمی خواستم جلوی دشمن ضعف نشان دهم. عنوان بنت الخمینی و ژنرال به من جسارت و جرات بیشتری می داد اما از سرنوشت مبهمی که پیش رویم بود می ترسیدم. نمی توانستم فکر کنم چه اتفاقی ممکن است برای ما بیفتد. دلم روضه ی امام حسین (ع) می خواست. دوست داشتم یکی بنشیند و برایم روضه ی عصر عاشورا بخواند. خودم را سپردم به حضرت زینب... وقتی ما را داخل گودال انداختند، برادرها جا باز کردند. روی دست و پاهای همدیگر نشستند تا ما دو تا راحت بنشینیم و معذب نباشیم. سربازهای عراقی که این صحنه را دیدند، به آنها تشر زدند که چرا جا باز می کنید و روی دست و پای هم نشسته اید و با اسلحه هایشان برادرها را از هم دور می-کردند. نگاه های چندش آور و کش دارشان از روی ما برداشته نمی شد. یکباره یکی از برادرها که لباس شخصی و هیکل بلند و درشتی داشت با سر تراشیده و سبیل های پرپشت، بلند شد و با لهجه ی غلیظ آبادانی جواد را صدا کرد و گفت: هرچی گفتم راست و حسینی براشون ترجمه کن تا شیر فهم بشن! رو به سربازهای بعثی کرد و گفت: به من میگن اسمال یخی، بچه ی آخر خطم، نگاه به سرم کن ببین چقدر خط خطیه، هر خطش برای دفاع از ناموسمونه. ما به سر نامسمون قسم میخوریم، فهمیدی؟ جوانمرد مردن و با غیرت و شرف مردن برای ما افتخاره. دست به سبیلش برد و یک نخ از آن را کند و گفت : ما به سبیلمون قسم میخوریم ، چشمی که ندونه به ناموس مردم چطوری نگاه کنه مستحق کور شدنه. وقتی شما زن ها رو به اسارت می گیرید یعنی از غیرت و شرف و مردانگی شما چیزی باقی نمونده که بتونه معنی ناموس رو بفهمه و غیرت رو معنی کنه. شرف پیش شما به پشیزی نمی ارزه. این چه مسلمانیه، آی مسلمان ها... سربازها او را می دیدند که چگونه رگ گردنش برآمده و خون جلوی چشمش را گرفته است. از جواد پرسیدند: یالا ترجم، شی گول؟ نخسر علیه رصاصه( یالا ترجمه کن، چی میگه، خرجش یک گلوله است). برادر عرب زبان نمی دانست چگونه این همه خشم و عصبانیت را با تلطیف و بعد ترجمه کند. من و من می کرد. نمیدانست چه بگوید که اسمال یخی گفت: کا، می ترسی از ناموست دفاع کنی؟ زنده بودن هنر نیست. جوانمرد زندگی کردن هنره... جواد رو کرد به بقیه برادرها و با لهجه ی غلیظ عربی گفت: آقا بگیریدش ترمزش بریده! -تو حواست باشه از ترس مردن کوردل نشی، کوردل که شدی لال هم میشی، بی دست و پا هم میشی، نامستون رو اسیر کنند و بندازن جلوتون و شما هم ساکت بشینید و خوشحال باشید که هنوز زنده اید و نکشتنتون. هنوز صدای جوانمردی و غیرت او را می شنیدیم که دستور دادند از گودال بیرون بیاییم. ما را به گوشه ی دیگری بردند؛جایی که هم زیر نظر آنها بودیم و هم کمی از بقیه فاصله داشتیم. بیشتر از خودم دلم به حال برادرهایم سوخت . خودم دلم به حال برادرهایم سوخت . چه زجری می¬کشیدند وقتی ما را اسیر دست دشمن می دیدند. خودم مهم نبودم، دلم به حال خانواده ام می سوخت. چه کسی میخواست خبر اسارت مرا به مادرم بدهد. آقا چه حالی پیدا میکرد اگر می-شنید؟ کریم و سلمان چه می کردند؟ رحیم طاقت شنیدن اسارت مرا نداشت. بیچاره سید! کسی را انتخاب کرده بود که جنگ حتی به او فرصت فکر کردن و پاسخ دادن نداده بود. دو برادری که لحظاتی قبل از ما به اسارت در آمده بودند، یکی مرد میانسالی بود که دو دستش را از پشت بسته بودند و از صورتش خون می¬چکید. نمی دانستم کدام قسمت از صورتش ترکش خورده است. برادر دیگری که حدود 26 سال سن داشت، در لباس تکاوری با قامت بلند و درشت و چهره ای رنگ پریده و چشمانی بی رمق بر خاک افتاده بود و خاک زیر پایش سرخ شده بود. با دیدن این دو برادر مجروح در یک لحظه موقعیت خودم را از فراموش کردم. اسارتم و اینکه این سرباز دشمن است که با اسلحه بالای سرم ایستاده است را از یاد بردم. ادامه دارد...✒️ 👇👇👇 ✅ @telaavat
واحد اندازه گیری انسانیت دست هایی است که گرفتیم گره هایی است که از مشکلات دیگران باز کردیم دلهایی است که به دست آوردیم.... 🌙شبتون بخیر ✅ @telaavat
🔸🔶صفحه 510 قرآن کریم 👇👇👇 ✅ @telaavat
510.mp3
1.04M
🔸🔶 قرائت صفحه 510 قرآن کریم 👇👇👇 ✅ @telaavat
🗓 تقویم روز 👇👇👇 🔸 دوشنبه 🔸 ۱۲ شهریورماه سال ۱۳۹۷ هجری خورشیدی 🔸 ۲۲ ذی الحجه سال ۱۴۳۹ هجری قمری 🔸 ۳ سپتامبر سال ۲۰۱۸ میلادی 📿 ذکر روز: ۱۰۰ مرتبه «یا قاضی الحاجات» 🗒 مناسبت‌ها: 🔻شهادت جهادگر ضد استعمار انگلیس "رییسعلی دلواری" (1294 ش) 🔻رحلت فقیه جلیل آیت‌الله "حاج ملاعلی واعظ خیابانی" (1327 ش) 🔻درگذشت فیزیکدان شهیر دکتر "محمود حسابی" پدر فیزیک نوین ایران (1371 ش) 🔻شهادت "میثم تمار" از یاران مُخلص امام علی (ع) در کوفه (60 ق) 🔻درگذشت عارف نامدار "خواجه عبدالله انصاری" معروف به "پیر هرات"(481 ق) 🔻آغاز دومین دوره‌ی جنگ‌های ایران و روسیه (1241 ق) 🔻وفات آیت‌الله "حاج شیخ مجتبی قزوینی" فیلسوف بزرگ و عارف و اصل (1386 ق) 🔻اعلان‌جنگ فرانسه و انگلیس به آلمان در جریان جنگ جهانی دوم (1939 م) 🔻اشغال شهر "دمشق" توسط نیروهای متفقین در اواخر جنگ جهانی اول (1918 م) 🔻ورود نیروهای متفقین به ایتالیا در جریان جنگ جهانی دوم (1943 م) 🔻روز ملی و استقلال "قطر" از استعمار انگلستان (1971 م) 🔻روز ملی "سان مارینو" 👇👇👇 ✅ @telaavat
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: اگر مى خواهى دلت نرم شود، مستمند را اطعام كن و بر سر يتيم دست نوازش بكش 📚ميزان الحكمه جلد9 صفحه541 👇👇👇 ✅ @telaavat
🍃 اعوذ بالله من الشیطان الرجیم🍃 ❤️ بسْمِ اللَّه الْرَّحْمَنِ الْرَّحِيمِ ❤️ أُوْلَئِكَ لَمْ يَكُونُواْ مُعْجِزِينَ فِى الْأَرْضِ وَمَا كَان لَهُم مِّن دُونِ اللَّهِ مِنْ أَوْلِيَآءَ يُضَعَفُ لَهُمُ الْعَذَابُ مَا كَانُواْ يَسْتَطِيعُونَ السَّمْعَ وَ مَا كَانُواْ يُبْصِرُونَ (15) 📖جزء 12 سوره هود ✍ ترجمه آنها در زمین عاجز كننده نیستند (و نمى توانند بر مقدّرات شومى كه براى خود رقم زدهاند، غلبه كرده و از خطر فرار كنند.) و در برابر خداوند هیچ یاورى ندارند. عذاب خدا نسبت به آنها مضاعف است. (چرا كه هم خود گمراه بودند و هم دیگران را با بستن راه خدا یا كج نشان دادن آن به گمراهى كشاندند)، آنان (از شدّت لجاجت و عناد،) توان شنیدن (حقّ) را ندارند و (آن را) نمى بینند. 🍃نکته ها🍃 سؤال: دو برابر شدن عذاب، با عدل الهى چگونه سازگار است؟ پاسخ: كسى كه به خاطر مقام و قدرتى كه دارد سبب انحراف دیگران مى شود، طبیعتاً باید وزر آنها را نیز بر دوش كشد، لذا گناه دانشمندان به خاطر نقش الگویى آنان، چندین برابر افراد عادّى است و این عین عدالت است. 📡پيام ها 📡 1⃣ ستمگران، تحت سیطره ى قهر و قدرت الهى قرار دارند و عاقبت كار خود را خواهند دید. «لم یكونوا معجزین فى الارض» 2⃣ اهل افترا گمان نكنند كه حمایت و ولایت طاغوتها، سبب نجات آنها خواهد شد. «ما كان لهم من دون اللّه من اولیاء» 3⃣ رهبران گمراه كه سبب انحراف دیگران شوند، گناه آنان را نیز بر دوش مى كشند. «یصدّون ... یبغونها عوجاً ... یضاعف لهم العذاب» 4⃣ كفر و لجاجت و تعصّب، چنان چشم و گوش منحرفان را كور و كر نموده كه نمى توانند حقّ را ببینند و یا بشنوند. «ما كانوا یستطیعون ...» 👇👇👇 ✅ @telaavat
تا که پرسیدم ز قلبم عشــ❤️ـق چیست ؟ در جوابم این چنین گفت و گریست لیلی و مجنون فقط افسانه اند عشــ❤️ــق در دست حسین بن علی ست... 🌷السلام علیک یااباعبدالله الحسین 👇👇👇 ✅ @telaavat
توضیحات مهم دبیر هیئت رسیدگی به موسسات فرهنگی قرآن و عترت در مورد فعالیت این دبیرخانه و ادغام اتحادیه ها در نشست خبری امروز 👇👇👇 http://telavat.com/fa/node/62942
🔶 چرا عبادت می كنیم؟ 🔶 قرآن كريم دليلش را در آيات متعددي بيان كرده است. از جمله اين آيه كه مي‌فرمايد: «يا أَيُّهَا النَّاسُ اعْبُدُوا رَبَّكُمُ» (بقره/21) مردم خدا را بپرستيد، «الَّذي خَلَقَكُمْ» چون شما را آفريده است. مثل اينكه به دانش‌آموزي مي‌گوييم: اين آقا را احترام كن، چون معلم توست. اين آقا را احترام كن چون پدرت است. مي‌گويد: خدا را بپرستيد چون شما را آفريده است. بالاخره از عدم به وجود آورده است. نعمت داده است. نداي فطرت به شما اين را مي‌گويد. نياز شما اين را مي‌گويد. «أَنْتُمُ الْفُقَراءُ إِلَى اللَّه» (فاطر/15) در واقع عبادت يك اهرم است. اهرمي است كه در همين دنيا انسان از آن براي رشد و تعالي كمك مي‌گيرد. اينطور نيست كه شما فكر كنيد عبادت يك صندوقچه‌اي در قيامت است، اينها را ما در آن صندوقچه جمع مي‌كنيم، روز محشر به درد ما مي‌خورد. نه! قرآن كريم مي‌فرمايد: «وَ اسْتَعينُوا بِالصَّبْرِ وَ الصَّلاة» (بقره/45) در همين دنيا از نماز كمك بگيريد. از روزه كمك بگيريد. 〖از بیانات حجت الاسلام 〗 👇👇👇 ✅ @telaavat
🌷 با دندان دستهایم را باز کردم. سپس دست خواهر بهرامی را نیز باز کردم. هرچه سرباز فریاد میزد گویی گوشی برای شنیدن نداشتم. تکه ای باند را که برای احتیاط دور جوراب و پایم بسته بودم ، باز کردم و با آبی که در قمقمه ی کمری تکاور مجروح بود، صورت خون آلودش را شست و شو دادم. از ناحیه ی چشم آسیب دیده بود بعد از شست و شوی چشم هایش مقداری گاز استریل را که به همراه داشتم روی زخم گذاشتم تا خونریزی اش موقتا قطع شد. موقتا قطع شد. ولی این مقدار گاز فقط برای یکی از چشمان او کافی بود. برادر دیگری چند متر آنطرف تر بر زمین افتاده بود. به سمت او دویدم. سرباز بعثی پی در پی فریاد زد: ممنوع، ممنوع و من هم در پاسخ فریاد زدم: مجروح، مجروح با خودم گفتم هرچه بادا باد، مگر من برای کمک به این مجروحان به آبادان برنگشته بودم؟ مگر برای ماندن در بخش به خانم مقدم التماس نمی¬کردم. تکاور هر لحظه رنگ پریده تر میشد. اسمش را از روی لباسش خواندم:تکاور میر احمد میرظفرجویان. از شدت بغض داشتم خفه می¬شدم. خون چنان در رگهایم به جوش امده بود که احساس می¬کردم هر لحظه ممکن است خون بالا بیاورم. دکمه های لباسش را باز کردم، از ناحیه شکم اسیب جدی دیده بود. دل و روده هایش پیدا بود. تمام لباسش غرق خون بود. خواهر بهرامی پاهای او را بالا گرفت اما با دست های خالی چه می¬توانستم بکنم. هرچه از بعثی ها خواستیم آمبولانس خبر کنند و او را به بیمارستان انتقال دهند جواب می¬دادند: اصبروا، یجی، بالطریق!(صبر کنید، میاید، توی راه است) با گذشت زمان ما بیقرار تر و عصبانی تر میشدیم و بر سر سرباز فریاد میزدیم و درخواست آمبولانس می¬کردیم. برادر میرظفرجویان میگفت: از انها چیزی نخواهید. پشت هم ذکر میگفت و صدام را نفرین میکرد. با فشار کف دستهایم بر روی شکمش ، جلوی شدت خونریزی را گرفته بودم. پایین مانتو و مقنعه ام به خون این برادر تکاور آغشته شده بود. مستاصل شده بودم. چند متر انطرف تر یکی از منازل شرکت فاستر ویلر را دیدم که درش باز بود ویلر را دیدم که درش باز بود. به خواهر بهرامی گفتم:میخوام برم داخل این خونه. شاید بتونم پارچه تمییز یا وسایل ضدعفونی پیدا کنم و زخم رو ببندم. خواهر بهرامی گفت:خطرناکه، ممکنه نیروهای عراقی اونجا مستقر شده باشن. برگشتم و به گودالی که برادران در ان اسیر بودن نگاه کردم.هنوز همه ی چشم ها با نگرانی به ما خیره بودند. به پشتوانه غیرت نگاه انها احساس امنیت کردم. بلند شدم که داخل خانه بروم اما برادر میر ظفرجویان چیزی زمزمه می¬کرد . صدایش ارام شده بود. به سختی متوجه شدم که میگوید:جایی نرید، اینجا امنیت نداره. از اینکه تکاوری با تنی مجروح به خاک افتاده بود و هنوز غیرت و مردانگی در صدایش موج میزد احساس غرور میکردم و برای زنده یودنش بیشتر به دست و پا افتادم. دستهای خونی ام را به سرباز عراقی که بالای سرمان ایستاده بود نشان دادم و به او فهمانئم که میخواهم دستهایم را بشویم. اجازه داد. داخل خانه رفتم، در استانه ی در، روی یک چوب لباسی حوله ی بزرگ سفیدی دیدم. بی انکه جلوتر بروم سزیع حوله را کشیدم و برگشتم. سرباز فهمیده بود که شست و شوی دست بهانه است اما نمیدانم ذاتش خوب بود یا تحت تاثیر قرار گرفته یود؛اصلا به روی خودش نیاورد. سرباز عراقی را نمی دیدیم فقط لوله تفنگش بود که به تناسب جابه جایی ما ، جابه جا میشد. حوله رو به سختی دور شکمش پیچیدیم. انقدر خون از دست داده بود که بدنش شل و سنگین و لب و دهانش خشک شده بود و اب طلب میکرد. لب و دهانش خشک شده بود و اب طلب میکرد. خواهر بهرامی به سرباز گفت:مای، مای(اب،آب) میرظفرجویان دوباره گفت:از اینها چیزی طلب نکنید، اینها کثیف هستند. ته قمقمه هنوز کمی اب مانده بود؛ ان را دور لب و دهانش ریختم. پرسیدم : سید بچه داری؟ با تکان سر گفت:بله. مثل اینکه دلش میخواست از بچه اش حرف بزند گفت: اسمش سمیه است. اشکی به ارامی از گوشه ی چشمش سر خورد. از خودم بدم امد. من که نتوانسته بودم جلوی خونریزی اش را بگیرم، ادامه دارد...✒️ 👇👇👇 ✅ @telaavat