eitaa logo
کانال رسمی سازمان دارالقرآن الکریم
18.1هزار دنبال‌کننده
9.7هزار عکس
2.1هزار ویدیو
42 فایل
کانال رسمی و اطلاع رسانی سازمان دارالقرآن الکریم پایگاه اطلاع رسانی: www.telavat.ir شماره تماس سازمان: ۰۲۱۶۶۹۵۶۱۱۰ آدرس: تهران.خیابان حافظ.پایین تر از طالقانی.خیابان رشت.شماره ۳۹
مشاهده در ایتا
دانلود
چرخید خداوند به دور ســر تو زد بوسه به پاره پاره ی پیکر تو والله که کشتی نجات همه است گهواره ی کوچک علی اصغر تو #السلام_علیک_یا_باب‌الحوائج_یا_علی_اصغر (ع) 👇👇👇 ✅ @telaavat
⚫️وقایع چهارم محرّم سال 61هجری ♨️ابن زیاد بعد از جواب نامه ای که برای امام علیه السلام فرستاد،در روز چهارم محرم مردم را در جامع کوفه جمع نمودو به منبر رفت و گفت: 💠"ای مردم! شما آل ابوسفیان را شناختید و آنهارا آزمودید،این امیرالمومنین یزید است که خوش رفتار و بارعیت خوش رفتار است. 💠راهها در زمان او امن شده و پدرش معاویه هم در زمان خودش چنین بود،آنها شما را از مال بی نیاز میکنندو یزید به حقوق شما افزوده است و مرا دستور داده تا شمارا به جنگ دشمنش حسین بفرستم،از او بشنوید و اطاعت کنید... 🌀سپس از منبر پایین آمد و به مردم هدایای وافر بخشیدو دین آنها را خرید و به جنگ حسین علیه السلام فرستاد... 📛13هزار نفر در قالب 4گروه: 1-شمربن دی الجوشن با چهارهزارنفر 2-یزیدبن رکاب کلبی با دوهزارنفر 3-حصین بن نمیر باچهارهزارنفر 4-مضایر بن رهینه مازنی باسه هزارنفر به سپاه عمر ابن سعد پیوستند... 💥🔥🍂💥🔥🍂💥🔥🍂💥 📗در کربلا چه گذشت، اثر مرحوم شیخ عباس قمی ✅ @telaavat
🔸همایش شیرخوارگان حسینی در مصلی تهران و حرم حضرت عبدالعظیم(ع) امروز جمعه 👇👇👇 ✅ @telaavat
▪️گفتگوی شگفت انگیز کعبه با کربلا: گفت باکرب وبلا کعبه من از توبرترم تو بیابانیّ و من بیت خدای اکبرم کربلا در پاسخش گفتا اگرتو خانه ای من همه خون خدا میجوشد ازبام و درم کعبه گفتا مردو زن برگرد من آرد طواف من مَطاف مسلمین از کِهتر و از مِهترم کربلا گفتا چه گویی هرشب آدینه من میزبان انبیا از اوّلین تا آخرم کعبه گفتا انبیا برگرد من گردیده اند توکجا ومن کجا تودیگری من دیگرم کربلاگفتا که روح انبیا را کعبه ای است آن منم، زیرا مزار زاده ی پیغمبرم کعبه گفتا مرتضی درمن به دنیا آمده این شرافت بس، که من خود زادگاه حیدرم کربلا گفتا علی بوده سه شب مهمان تو من حسینش را گرفتم تا قیامت دربرم کعبه گفتا من صفا و مروه دارم در کنار وصف اسماعیل باشد خاطرات هاجرم کربلا گفتا منم در خیمه گاه و قتلگاه سعیِ هفتاد و دو ثارالله را یاد آورم کعبه گفتا چاه زمزم را کنار من ببین سالها و قرنها جوشد ز دامان کوثرم کربلا گفتا که زمزم راچه باخون حسین زمزم تو آب ومن خون خدا را ساغرم 🏴"صلی الله علیک یا اباعبدالله الحسین علیه السلام" 🏴 👇👇👇 ✅ @telaavat
🌷 نوزدهم مهر به خرمشهر رسیدیم. مسجد جامع، پایگاه نیروهای درمانی شده بود. ما هم در خانه مستحکمی که یکی از اتاق های خانه را درمانگاه کردیم. شب دو دسته شدیم. دکتر صادقی و دو نفر دیگر یک گروه را تشکیل دادند و من و برادر جرگویی و زندی گروه دیگر را. قرار شد هر گروه یک روز توی خط باشند و یک روز همان جا توی درمانگاه. صبح، دکتر صادقی با دو نفر دیگر به خط رفته بودند و من و برادر جرگویی جلوی خانه ایستاده بودیم و از تقدیر می گفتیم و اینکه خدا نخواهد، هیچ اتفاقی نمی افتد.بعد از گفت و گو رفتیم داخل خانه. هنوز یک دقیقه نگذشته بودکه صدای خمپاره ای خانه را لرزاند. بیرون دویدیم. خمپاره خورده بود درست همانجایی که ما چند لحظه پیش ایستاده بودیم. شوکه شده بودم. اما دلم قرص و قوی بود که واقعا همه چیز دست خداست. همان موقع دو تا سرباز آمدند و گفتند خیلی شهید و مجروح داداه ایم. کمک میخواهیم. ما هم بدون درنگ با امبولانس راهی خط شدیم. از دور فقط یک خط سیاه پیدا بود. همه ی فکر و ذکرم این بود که به مجروح ها و زخمی ها برسم. کمی جلوتر که رفتیم، یکی از سربازها گفت: اینجا چقدر تانک هست. اصلا حواسمون نبود که ما اینقدر تانک نداریم. روز قبل می گفتند در تمام خرمشهر فقط یک تانک هست. اصلا از خودمان نپرسیدیم این همه تانک آنجا چه می¬کند؟ حتی نفهمیدیم لوله ی تانک¬ها به طرف ماست نه عراقی ها. همه چیز به نظرمان عادی می¬آمد. خب ما نزدیک ما خط بودیم. ناگهان گلوله ی تانک خورد کنار ماشین. تازه آنجا بود که فهمیدیم خط دست عراقی هاست. از ماشین پایین پریدیم که پناه بگیریم. پای برادر جرگویی تیر خورد. یک کانال کوچک نزدیکان بود. خودمان را به آنجا رساندیم.باند همراهم بود و فقط به این فکر میکردم که باید خون پایش را بند بیاورم.وقتی عراقی ها بالای سرمان رسیدند تا ما را ببرند، باندی که به پای برادر جرگویی بسته بودم روی زمین کشیده می شد چون فرصت نشده بود آن را محکم کنم. ما را سوار تانک کردندو از تک تک مان بازجویی کردند. چند لحظه بعد از بازجویی همه جا ساکت شده بود. حتی صدای نفس شیدن بچه ها را نمی شنیدم. صدایشان کردم. کسی جواب نمی داد. از زیر دستمالی که چشمم را با آن بسته بودند فقط پای سربازان بعثی را می دیدم. تنها شده بودم. مرا داخل گودالی که بوی زباله می داد انداختند.. تا چند ساعت اول فکرم کار نمی کرد. در آن گودال به مرگ فکر میکردم. مردن برایم بهترین اتفاق بود. با هر صدای انفجار خودم را بالا میکشیدم که شاید ترکشی به من بخورد. وقتی یاد نگاه بعثی ها می افتادم بدنم می لرزید. من را که گرفتند شادی کردند و تیر هوایی زدند. بعد از مدتی مرا از گودال بیرون آوردند و جلوی ماشین نشاندند تا راننده بیاید. برگشتم و از زیر دستمالی که به چشمم بسته بود سرباز عبادی را دیدم که دست و پا بسته کف ماشین افتاده ولی از بقیه خبری نبود. میگفتند هرکس پلاک ندارد جاسوس است و اعدامش می کردند. از گروه ما هم غیر از عبادی که پشت ماشین بود بقیه پلاک نداشتیم. دلم شور افتاده بود که سر ما و بقیه ی همراهنمان چه بلایی می اوردند.بعد ما را سوار وانتی کردند و یکی دو ایستگاه برای جابه جایی و تخلیه همراهنمان معطل کردند تا اینکه غروب به اینجا رسیدیم. شب اول شب سختی بود. از همان روز اول بازجویی شروع شد تا الان که با شما هستم . ما هم خودمان را معرفی کردیم و به او گفتیم: راستش برای اینکه من و مریم را از هم جدا نکنند خودمان را به خواهر معرفی کردیم، اینها هم باور کرده اند که ما خواهریم، اگرچه از این به بعد هر سه خواهریم. ادامه دارد...✒️ 👇👇👇 ✅ @telaavat
ای داغدار اصلی این روضه ها بیا  صاحب عزای ماتم کرب و بلا بیا  تنها امید خلق جهان یابن فاطمه  ای منتهای آرزوی اولیاء بیا  #اللهم_عجل_لولیک_الفرج 👇👇👇 ✅ @telaavat
🔸🔶صفحه 522قرآن کریم 👇👇👇 ✅ @telaavat
522.mp3
668.4K
🔸🔶 قرائت صفحه 522قرآن کریم 👇👇👇 ✅ @telaavat
🗓 تقویم روز 👇👇👇 🔸 شنبه 🔸 ۲۴ شهریورماه سال ۱۳۹۷ هجری خورشیدی 🔸 ۵ محرم سال ۱۴۴۰ هجری قمری 🔸 ۱۵ سپتامبر سال ۲۰۱۸ میلادی 📿 ذکر روز: ۱۰۰ مرتبه «یا رب العالمین» 🗒 مناسبت‌ها: 🔻درگذشت "فاضل مراغی" فقیه و اصولی قرن سیزده و چهارده هجری قمری (1310 ق) 🔻شکست و عقب‌نشینی روس‌ها در نبرد "ایروان" در زمان فتحعلی شاه قاجار (1219 ق) 🔻رحلت آیت‌الله حاج شیخ "محمدباقر کمره‌ای" (1416 ق) 🔻درگذشت استاد "حبیب‌الله نجومی" ستاره‌شناس معاصر و ناشر سالنمای ایران (1366 ش) 🔻استقلال کشورهای امریکای مرکزی از استعمار اسپانیا (1821 م) 🔻تصرف اسکندریه مصر توسط قوای متجاوز انگلیسی (1882 م) 🔻کشف ویروس حامل بسیاری از بیماری‌ها توسط دانشمندان روسی (1892 م) 🔻اعلام حکومت جمهوری در روسیه و پایان امپراتوری روسیه تزاری (1917 م) 🔻اعدام "عدنان مندرس" نخست‌وزیر پیشین ترکیه (1961 م) 👇👇👇 ✅ @telaavat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
امام حسین علیه السلام: هر که خشنودی مردم را با ناخشنود کردن خدا بجوید، خداوند او را به مردم واگذارد 📚 میزان الحکمه، جلد4، صفحه488 👇👇👇 ✅ @telaavat
🔻🔻 🌸 اعوذ بالله من الشیطان الرجیم🌸 🔷 بسْمِ اللَّه الْرَّحْمَنِ الْرَّحِيمِ 🔷 🗯ويُنَجِّى اللَّهُ الَّذِينَ اتَّقَوْاْ بِمَفَازَتِهِمْ لَا يَمَسُّهُمُ السُّوءُ وَلَا هُمْ يَحْزَنُونَ (61) 🍁جزء 24 سوره زمر 🍂 ✍ ترجمه 💭و خداوند كسانى را كه تقوا پیشه كردهاند، همراه با كامیابى شان نجات مى دهد، در حالى كه هیچ بدى به آنان نرسد و ایشان اندوهگین نشوند. ⚡️نکته ها⚡️ در آیهى قبل سخن از روسیاهى كسانى كه به خدا دروغ مى بندند و دوزخیان بود و در این آیه سخن از رستگارى متّقین است. 🔢پيام ها 🔢 1⃣ تقوا وسیله نجات و رستگارى است. «و ینجّى اللّه الّذین اتّقوا بمفازتهم» 2⃣ هیچ گونه بدى بیرونى به متّقین نزدیك نمى شود. «لا یمسّهم السّوء» 3⃣ متّقین هیچ گونه اندوه درونى ندارند. «و لا هم یحزنون 👇👇👇 ✅ @telaavat
بسم الله الرّحمن الرّحیم متاسفانه مدتی است در فضای مجازی حرف هایی مطرح می شود که معلوم نیست چه کسانی پشت این صحبت های نابجا هستند! برای مثال می گویند هزینه های مربوط به هیئت ها و روضه ها را برای کمک به فقرا و نذر خرید وسایل برای نیازمندان استفاده کنیم!!! در واقع مراسم عزاداری برای امام حسین علیه السلام، مدرسه انسان سازی است، که افراد مختلف با عقاید و فرهنگ های متفاوت وارد این مراسم می شوند و شور و شعور و معرفت لازم را برای ادامه زندگی کسب می کنند. یعنی انسان ها در این مدرسه با معرفت تر شده و در ادامه همین انسان ها شروع می کنند به کمک به نیازمندان، همین انسان ها در مقابل ظلم ها می ایستند و البته در جهت بهتر شدن زندگی های دیگران قدم بر می دارند. همین ها هستند که قسمت هایی از درآمدهایشان را صرف خرید جهیزیه و خوراک و کمک به نیازمندان می کنند، همین ها گروه های بسیاری را تشکیل می دهند و در اتفاقات ناگواری چون زلزله سر پل ذهاب، هیئتی به کمک نیازمندان می روند، همین ها اردوهای جهادی تشکیل می دهند و به محروم ترین مناطق برای کمک رسانی می روند... بلاتشبیه بیان موضوع تعطیلی این گونه مراسم ها، مثل تعطیل کردن کل سیستم آموزشی تحصیلی است به بهانه کمک کردن به نیازمندان، و این چیزی جز قاطی کردن مسائل نیست. متاسفانه باب شده کار درستی رو با کار درست دیگر مقایسه می کنند و یکی رو کلا رد می کنند... برای مثال حج را با نیکی کردن به فقرا، برگزاری عزاداری را با صدقه به نیازمندان، مسجد ساختن را با ساخت مدرسه و... در صورتی که هر کاری در جای خود باید انجام بشود و هیچ کدام جای مورد دیگر رو نمی گیرد. و اتفاقا باید هر ساله، عزاداری ها وسیع تر و پرشور برگزار شود. البته باید عزاداران حسینی هم مواردی چون بالا بردن صدای هیئت که ممکن است باعث آزار همسایه ها بشود و یا بالا بردن صدای ضبط ماشین ها و یا ریختن زباله در خیابان ها را دقت کنند که حق الناس ایجاد نشود و این مراسم ها که در حقیقت سرمایه گذاری برای تربیت مردمانی انسان دوست و خِیرخواه ضعیفان است به بهترین نحو برگزار شود. 👇👇👇 ✅ @telaavat
آنڪه ذبح از دَمِ گردن بہ کمے گندم شد ■تا قیامٺ همہ جا داد رسِ مردم شد اے مجانینِ حسینے،حسنے گریہ ڪنید ‌‌■روضہ امروز ز یتیم اسٺ،روز پنجم شد #روز_پنجم_محرم #روز_عبدالله_ابن_حسن_ع 👇👇👇 ✅ @telaavat
🌷 فاطمه از وضعیت لباس من و مقنعه ی مریم که هنوز خونی بود نگران شدوگفت: اینجا عراق است و ما اسیر شده ایم ممکن است تا آخر مهر ماه هم اینجا باشیم. سه ساعت دیگر نزدیک غروب در را برای چند دقیقه باز می کنند و بیرون می رویم . به سرعت آبی به سر و صورت تان بزنید و پایین مانتو و مقنعه تان را بشویید. پرسیدم: شما تنها هستید؟ گفت: الان سه روز است که من در این اتاق تنها هستم اما دویست، سیصد اسیر ایرانی در اتاق های مجاور هستند که آنها هم نوبتی به دستشویی می روند و ظهر که غذا می اورند بعضی از آنها را میتوانیم ببینیم. گفتم: مگر اینجا غذا هم می دهند. به شوخی گفت: همراه با غذا دسر هم می دهند. فاطمه روحیه آرام و صبوری داشت. هم جنگ را خوب فهمیده بود و هم تقدیر اسارت را درجا پذیرفته بود. حرف های زیادی برای گفتن داشتیم. در اتاقی بیست و چهار متری با دو پنجره که پشت محوطه ی بازداشتگاه باز میشد بدون هیچ گونه زیر اندازی کنار یکدیگر نشسته بودیم. سربازی که گهگاه از پنجره به داخل سرک می کشید از اتاق ما دور شد. نزدیک غروب بود و فرصت خوبی پیش آمده بود تا فاطمه بیشتر از وضعیت این چند روز برایمان بگوید.-این سه چهار روز حول و حوش همین ساعات در را باز می کنند. دیگر کمتر احساس ترس و غربت می کردم و این عنوان ژنرال بودن را هم می آموختم و هم می آزمودم، هم مشق میکردم و باور میکردم. فاطمه هم از تنهایی در امده بود. لحظه ی اول که نگهبان در را بست احساس کردم متهم هستیم و زندانی شده ام اما با خودم گفتم: اتهامم چیست؟ چرا در زندانم؟ یک ساعت بعد در باز شد و یک کاسه غذا با مقداری برنج و مایع قرمز رنگی که به عنوان خوروش رویش ریخته شده بود به ما دادند. ظاهر غذا به جای اینکه بزاق را ترشح کند و اشتها را تحریک، اشتها کورکن بود. فاطمه کاسه را برداشت و شروع به تعریف از غذا کرد و با لذت بو کشید. کاملا مشخص بود که میخواهد اشتهای مارا تحریک کرده و به خوردن ترغیبمان کند. پشت سر هم میگفت: بچه ها شروع کنید. ربع ساعت یگر می آیند ظرف را می برند. بعد از سی و شش ساعت گرسنگی میخواستم غذای عراقی بخورم. سه تایی دور کاسه ای که فقط می توانست شکم یک نفر را سیر کند نشستیم. گفتم: پس قاشق و چنگال کو؟ فاطمه گفت: اینجا زندان تنومه است،نه رستوران تنومه! من سه روز زودتر از شما اسیر شدم، یعنی سه روز از شما جلوترم. به جای چنگال از پنگال استفاده کنید. چهار تا انگشتتان را بهم بچسبانید تا از لای شان غذا نریزد و بعد لقمه کنید. شروع کنید یاد می گیرید. برای تمرین یک لقمه برداشت. به مریم گفتم: ببین وقتی ی دختر تهرونی یاد گرفته باشه، ما هم یاد میگیریم، بسم الله، اما به دست هام که نگاه کردم اشتهایم کور شد. لا به لای انگشتانم خون خشکیده بود و رد خاک و خون در تمام شیارهای دستم پیدا بود. گفتم بعد از غذا آب هم میدهند؟ فاطمه گفت: نه به جای آب پپسی و کوکا میدهند. بخورید دیگه ، معطل چی هستید، چند دقیقه دیگه می اد دنبال ظرف. نمیخواستیم فاطمه همان شب اول از ما برنجد. ادامه دارد...✒️ 👇👇👇 ✅ @telaavat
امام زمان خطاب به اباعبدالله علیه السلام: من صبح وشام برتو ناله میکنم وبه جای اشک برتو خون گریه میکنم. (زیارت ناحیه مقدسه) مولایمان امام زمان ارواحنافداه عزادار است,فرجش را ازخدا بخواهیم. #شبتون_مهدوی🌙 👇👇👇 ✅ @telaavat
🔸🔶صفحه 523قرآن کریم 👇👇👇 ✅ @telaavat
4_6012398823589020298.mp3
578.2K
🔸🔶 قرائت صفحه 523قرآن کریم 👇👇👇 ✅ @telaavat
🗓 تقویم روز 👇👇👇 🔸 یکشنبه 🔸 ۲۵ شهریورماه سال ۱۳۹۷ هجری خورشیدی 🔸 ۶ محرم سال ۱۴۴۰ هجری قمری 🔸 ۱۶ سپتامبر سال ۲۰۱۸ میلادی 📿 ذکر روز: ۱۰۰ مرتبه «یا ذالجلال و الاکرام» 🗒 مناسبت‌ها: 🔻برگزاری انتخابات اولین دوره مجلس شورای ملی در ایران (1285 ش) 🔻سقوط دیکتاتوری رضاخان میرپنج و آغاز سلطنت "محمدرضا پهلوی" با حمایت انگلیس (1320 ش) 🔻صدور اعلامیه روحانیان مبنی بر ادامه مبارزات تا درهم شکستن پایه‌های رژیم طاغوت (1356 ش) 🔻وقوع زلزله شدید در طبس (1357 ش) 🔻اهداء نشان افتخار یونسکو به نهضت سوادآموزی (1378 ش) 🔻آغاز هفته ارتباطات و میراث فرهنگی 🔻رحلت علامه سید مرتضی عسگری (1386 ش) 🔻درگذشت آیت‌الله ابوالقاسم خزعلی عضو مجلس خبرگان رهبری (1394 ش) 🔻سیل در گرگانرود 2500 نفر را بی‌خانمان نمود. (1343 ش) 🔻وفات عالم و محدث شهیر شیعه "سید رضی" گردآورنده‌ی نهج‌البلاغه (406 ق) 🔻شهادت شیخ "عمر مختار" رهبر قیام ضد استعمار ایتالیا در لیبی (1931 م) 🔻روز ملی و استقلال کشور "مکزیک" از استعمار اسپانیا (1821 م) 🔻استفاده از تانک برای اولین بار در جنگ متفقین علیه آلمان‌ها (1916 م) 🔻درگذشت دکتر "رونالْدْ رأس" پزشک انگلیسی و کاشف عامل بیماری مالاریا (1932 م) 🔻محاصره "ورشو" پایتخت لهستان توسط ارتش آلمان در آغاز جنگ جهانی دوم (1939 م) 🔻تأسیس فدراسیون مالزی در جنوب شرقی آسیا (1963 م) 🔻درگذشت "احمدشاه مسعود" نظامی برجسته و سردار مبارز افغانی (2001 م) 🔻روز بین‌المللی حفاظت از لایه اُزن 👇👇👇 ✅ @telaavat
امام حسين عليه السلام: بدانيد كه نيازهاى مردم به شما از نعمت هاى خدا بر شماست. از آنها ملول نشويد كه گرفتار مى شويد 📚كشف الغمّة ج2 ص241 ✅ @telaavat
‍ 💠میدونید ضرب المثل «سرش بره قولش نمیره» ازکجااومده؟ روی دستش "پسرش" رفت ولی "قولش نه" نیزه ها تا "جگرش" رفت ولی "قولش نه" این چه خورشید غریبی است که با حالِ نزار پای "نعش قمرش" رفت ولی "قولش نه" شیر مردی که در آن واقعه "هفتاد و دو" بار دست غم بر "کمرش" رفت ولی "قولش نه" هر کجا می نگری "نام حسین است و حسین" ای دمش گرم "سرش" رفت ولی "قولش نه" «صلے الله علیک یا اباعبدالله » ایام سوگواری اباعبدالله را به همه بزرگواران تسلیت عرض میکنیم 👇👇👇 ✅ @telaavat
🔻🔻 🌸 اعوذ بالله من الشیطان الرجیم🌸 🔷 بسْمِ اللَّه الْرَّحْمَنِ الْرَّحِيمِ 🔷 🗯ولَئِنْ أَذَقْنَاهُ رَحْمَةً مِّنَّا مِن بَعْدِ ضَرَّآءَ مَسَّتْهُ لَيَقُولَنَّ هَذَا لِى وَ مَآ أَظُنُّ السَّاعَةَ قَآئِمَةً وَلَئِن رُّجِعْتُ إِلَى رَبِّى إِنَّ لِى عِندَهُ لَلْحُسْنَى فَلَنُنَبِّئَنَّ الَّذِينَ كَفَرُواْ بِمَا عَمِلُواْ وَلَنُذِيقَنَّهُم مِّنْ عَذَابٍ غَلِيظٍ (50) 🍁جزء 25 سوره فصلت 🍂 ترجمه 💭و اگر بعد از سختى اى كه به انسان رسیده از طرف خود رحمتى به او بچشانیم حتماً مى گوید: «این رحمت، حقّ من است» (و چنان مغرور مى شود كه مى گوید:) گمان نمى كنم قیامتى بر پا شود و اگر هم به سوى پروردگارم بازگردانده شوم حتماً براى من نزد او بهترین (منزلت) خواهد بود.» پس ما كسانى را كه كفر ورزیدند، حتماً به آن چه انجام داده اند آگاه خواهیم كرد، و قطعاً از عذاب سخت به آنان خواهیم چشاند. ⚡️نکته ها⚡️ دنیاگرایى عامل غفلت و گاهى انكار معاد است. در سوره ى كهف آیه ى 35 مى خوانیم كه شخصى وارد باغ و بستان خود شد و همین كه سرسبزى آن را دید گفت: این باغ از بین رفتنى نیست «ما اظنّ ان تبید هذه ابدا» و قیامتى هم در كار نیست «ما اظنّ الساعة قائمة» و اگر مرا در قیامت برگردانند، بهتر از این باغ و بستان خواهند داد «لاجدنّ خیراً منها...» در این آیه نیز مى خوانیم: برخى افراد همین كه به رحمتى مى رسند قیامت را منكر مى شوند و مى گویند: بر فرض اگر قیامتى باشد، بهترین ها از ما خواهد بود. 🔢پيام ها 🔢 1⃣ انسان منحرف كم ظرفیّت و مغرور است و در اولین مرحله رسیدن به نعمت بد مستى مى كند. «لئن اذقناه رحمة... لیقولنّ هذا لى» (چنانكه در اولین برخورد با شرّ از درون مأیوس مى شود «یؤوس قنوط» وفریاد مى زند. «اذا مسّه الشر جزوعا») 2⃣ انسان، از خداوند طلبى ندارد و به هر نعمتى برسد از لطف اوست. «رحمةً منّا» 3⃣ سرچشمه ى رحمت از اوست «رحمة منّا» ولى سرچشمه ى سختى ها عملكرد و خصلت هاى خود انسان است. «ضراء مسّته» و نفرمود: «ضراءً منّا» 4⃣ تلخ و شیرینى دنیا اندك است؛ در حدّ چشیدن و لمس كردن. «اذقنا - مسّته» 5⃣ انسان كافر خود خواه است و كامیابى ها را حقّ قطعى خود مى پندارد. «هذا لى» (چنانكه قارون مى گفت: سرمایه ام به خاطر علمى است كه نزد من است. «على علم عندى») 6⃣ رفاه و نعمت، نشانه ى لیاقت و استحقاق و عاقبت به خیرى نیست. (قرآن در این آیه از كسى كه خود را لایق مى داند انتقاد مى كند). «هذا لى» 7⃣ هر چه انسان به خودش توجّه كند، از مبدأ و معاد غافل مى شود. «هذا لى و ما اظنّ السّاعة قائمة» 8⃣ كمترین نعمت، برخى انسانها را به باطل مى كشاند تا آنجا كه مى گوید: نعمت حقّ من است. «هذا لى» قیامت نیست. «و ما اظن الساعة قائمة» بر فرض كه قیامت باشد، بهترینها براى من است. «ان لى عنده للحسنى» 9⃣ كفّار براى خود منطق و استدلال ندارند و عقیده آنان بر اساس گمان است. «و ما اظن الساعة» 🔟 شك و تردید در قیامت، نشانه كفر است. «و ما اظن الساعة قائمة... الّذین كفروا» 👇👇👇 ✅ @telaavat
🍀حاج اسماعیل دولابی (ره): هنگامی که به #یاد امام حسین علیہ الســـــلام افتادید تردیدی نداشته باشید که #حضرت هم به یــاد شماست. 📚طوباےِ ڪربلا ،ص ۱۴۹ 👇👇👇 ✅ @telaavat
🍃آیت الله مجتهدی تهرانی : این کار را یادگاری از من داشته باشید: اقامه که می‌گویید قبل از گفتن الله اکبر یک سلام به امام حسین علیه السلام بدهید. این نمازتان خیلی عالی می‌شود. 👇👇👇 ✅ @telaavat
🌷 بالاخره با بی میلی با نوک انگشتان دو لقمه ای را که سهم مان بود خوردیم. نگهبان در را باز کرد و کاسه را برد. یک ساعت بعد نگهبان در را برای پنج شش دقیقه به منظور استفاده از سرویس بهداشتی باز کرد. به کمک همدیگر به سرعت همین طور که لباس هایمان به تنمان بود مقنعه و مانتوی خونی مان را شستیم. میخواستیم وضو داشته باشیمکه نگهبان پرید داخل دستشویی و دوباره یالا سرعه سرعه راه انداخت. برای اینکه مقنعه و لباس های خیسمان که هنوز ازشان خونابه میچکید، خشک شوند راه می رفتیم و لباس ها را در تنمان باد میدادیم و حرف ها و دل نگرانی ها و نگفته هایمان را میگفتیم. سرباز در را با عصبانیت باز کرد و قیافه تهاجمی به خود گرفت و کفت: یا مجوسیات ماتدرن انتن مساجبین. اهنا العراق، تمشن؟ تحچن؟ کل شی ممنوع.( مجوس ها مگر نمیدانید شما زندانی هستتید. اینجا عراق است راه می روید؟ حرف می زنید؟ همه چیز ممنوع) مریم گفت: خب آدم زنده راه میره و حرف میزنه دیگه! هرچند سرباز نفهمید که مریم چی میگفت اما همین که متوجه شد مریم به او جواب داده در را باز کرد و به سمت مریم آمد. من و فاطمه پریدیم جلوی مریم ایستادیم. با فریاد ما سرباز از اتاق بیرون رفت. آن موقع به جرمی که محکومیت آن زندانی شدن نیست پی بردم اما...؟ آهی کشیدم و گفتم: امشب دومین شبی است که ما از ایران بی خبریم و ایران هم از ما بی خبر است. مریم به نظرت دیشب که در خاک ایران و بیابان های خرمشهر بودیم و امیدوار به دیوار شهر خودمان تکیه زده بودیم و نیروهای خودی هر لحظه ممکن بود از راه برسند و ما را نجات دهند، راحت تر نبودیم؟ چقدر اینجا غریب و تنها شدیم. چقدر از ایران دور شدیم. دیشب به روی خاک وطن نشسته بودیم و امشب در خاک دشمن. مریم گفت: امشب دو شبه که مادرم چشم به راهه فاطمه گفت: منم روز نوزدهم در پایگاه وحدتی دزفول فقط به عمویم گفتم که به خرمشهر میروم. وقتی که می آمدم به خرمشهر، به همه چیز فکر میکرذم جز اسیری به دست عراقی ها. اما انگار تقدیر طور دیگری رقم خورده بود. همچنان در حال گفت و گوها بودیم. ساعت از دوازده شب گذشته بود. اضطراب روز سختی که سپری کرده بودیم اجازه ی خوابیدن به ما نمی داد. در باز شد و یک جوان نوزده، بیست ساله را در اتاق انداختند. به چشمهایم شک کردم. جل الخالق! در عمرم جوانی به آن همه زیبایی ندیده بودم. هیچ کس نمی توانست بیشتر از دو دقیقه به چهره ی او نگاه کند. خداوند همه ی اجزای صورت او را در نهایت دقت و هنر و زیبایی نقاشی کرده بود، چهارشانه و میان قامت بود، رنگ لباسش را به یاد ندارم. بدون اینکه حرفی بین ما رد و بدل شود گاهی نیم نگاهی به او می انداختم . اگرچه ایرانی بود ولی از اینکه او را از بقیه جدا کرده بودند مشکوک شده بودیم، می ترسیدیم به او اعتماد کنیم. هنوز مفهوم جاسوس و ستون پنجم را نمی دانستیم. نیروها یا عراقی بودند یا ایرانی ، حد وسط معنا نداشت. بعد از ساعتی فاطمه سکوت را شکست و پرسید: -مجروح هستی؟ جوان در حالیکه گونه هایش از شرم حضور در جمع ما دختران گل انداخته بود با لهجه ی بسیار غلیظ و شیرین ابادانی جواب داد: دد مگه نمی بینی روی پای خودم دارم راه میروم؟ ادامه دارد...✒️ 👇👇👇 ✅ @telaavat
مهـدی جان تو بیا ... روضه بخوان گریه به پایش با ما جان ‌سپردن ز غمِ کرب و بلایش با ما😭 اللهم عجل لولیک الفرج واجعلنا من انصاره و اعوانه. #شبتون_مهدوی🌙 👇👇👇 ✅ @telaavat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔸🔶 صفحه 524قرآن کریم 👇👇👇 ✅ @telaavat