eitaa logo
کانال رسمی سازمان دارالقرآن الکریم
17.6هزار دنبال‌کننده
10.1هزار عکس
2.2هزار ویدیو
47 فایل
کانال رسمی و اطلاع رسانی سازمان دارالقرآن الکریم پایگاه اطلاع رسانی: www.telavat.ir شماره تماس سازمان: ۰۲۱۶۶۹۵۶۱۱۰ آدرس: تهران.خیابان حافظ.پایین تر از طالقانی.خیابان رشت.شماره ۳۹
مشاهده در ایتا
دانلود
﷽ 🌍اوقات شرعی به افق تهران🌍 🖼️امروز ‌دوشنبه 28 مرداد ماه 1398 🌞 اذان صبح: 04:51 ☀️ طلوع آفتاب: 06:24 🌝 اذان ظهر: 13:08 🌑 غروب آفتاب: 19:52 🌖 اذان مغرب: 20:10 🌓 نیمه شب شرعی00:22 @telaavat 👆👆👆
بخشش ❤️ میخواد نه 💵! امام على عليه السلام : اوج بخشندگى، بخشيدن داشته موجود است غايَةُ الجُودِ بَذْلُ المَوجودِ 📚غررالحكم حدیث 6372 🆔 @telaavat👈
⏮سوره بقره آيه 40 (بسم الله الرحمن الرحیم) ↩️يَبَنِى إِسْر ءِيلَ اذْكُرُواْ نِعْمَتِىَ الَّتِى أَنْعَمْتُ عَلَيْكُمْ وَأَوْفُواْ بِعَهْدِى أُوفِ بِعَهْدِكُمْ وَإِيَّىَ فَارْهَبُونِ 🔷ترجمه ⤵️اى فرزندان اسرائیل! نعمتهایم را كه به شما ارزانى داشتم، به خاطر بیاورید و به پیمانم (كه بسته اید) وفا كنید، تا من (نیز) به پیمان شما وفا كنم و تنها از من پروا داشته باشید. ┅════🌦✼✼🌦════┅ 🔷نکته ها 🍃🍂اسرائیل، نام دیگر حضرت یعقوب است كه از دو كلمه ى «اسر» و «ئیل» تركیب یافته است. «اسر» به معناى بنده و «ئیل» به معناى خداوند است. بنابراین اسرائیل در لغت به معناى بنده ى خداست. 🍂🍃تاریخ بنى اسرائیل و اسارت آنان به دست فرعونیان و نجات آنها به دست حضرت موسى علیه السلام وبهانه گیرى وارتداد آنان، یك سرنوشت وتاریخ ویژه اى براى این قوم به وجود آورده است. 🍂🍃 این تاریخ براى مسلمانان نیز آموزنده و پندآموز است كه اگر به هوش نباشند، به گفته روایات به همان سرنوشت گرفتار خواهند شد. 🍂🍃پیمانهاى الهى، شامل احكام كتابهاى آسمانى و پیمانهاى فطرى كه خداوند از همه گرفته است، مى شود. در قرآن به مسئله امامت، عهد گفته شده است: «لاینال عهدى الظالمین» یعنى پیمان من »مقام امامت« به افراد ظالم نمى رسد. 🍂🍃پس وفاى به عهد یعنى وفاى به امام و رهبر آسمانى و اطاعت از او. ضمناً در روایات مىخوانیم: نماز عهد الهى است. ┅════🌦✼✼🌦════┅ 🔷پيام ها ⚡️📨 1-💦 یاد نعمتهاى پروردگار، سبب محبّت و اطاعت اوست. «اذكروا... اوفوا» به هنگام دعوت به سوى خداوند، از الطاف او یاد كنید تا زمینه ى پذیرش پیدا شود. «اذكروا» 2-🔻 یاد و ذكر نعمتها، واجب است. «اذكروا» 3-💦 نعمتهایى كه به نیاكان داده شده، به منزله ى نعمتى است كه به خود انسان داده شود. با اینكه نعمتها به اجداد یهودِ زمان پیامبر داده شده بود، امّا خداوند به نسل آنان مى گوید فراموش نكنند. «اذكروا» 4-🔻 وفا به پیمانهاى الهى، واجب است. «عهدى» 5 -💦بهره گیرى از الطاف خداوند، مشروط به گام برداشتن در مسیر تكالیف الهى است. «اوفوا بعهدى اوف بعهدكم» آرى، اگر مطیع خدا بودیم، خداوند نیز دعاهاى ما را مستجاب خواهد كرد. «اوفوا بعهدى اوف بعهدكم» 6-🔻 در انجام تكالیف الهى، از هیچ قدرتى نترسیم و ملاحظه ى كسى را نكنیم. تبلیغات سوء دشمن، ملامتها، تهدیدها و توطئه ها مهم نیست، قهر خدا از همه مهمتر است. «و ایّاى فارهبون» 🌱🌸🌱🌸🌱🌸🌱🌸🌱🌸🌱🌸 @telaavat👈
10.64M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📹 شرح خطبه غدیر🍃 🔹حجت الاسلام #مهدوی_ارفع ♦️قسمت پنجم 📣 مبلغ #غدیر باشیم❗️ 🍃🌺🍃 @telaavat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📖📖📖📖📖📖📖📖📖📖📖📖 📖✂️ برشی از یک کتاب بر خلاف تلقی فعلی ای که ما از علی داریم ، علی تنها یک (سیمای مقدس) نیست که در برابر او ، مسئولیت ما فقط این باشد که او را تقدیس کنیم با شعر و نثر و مدح و منقبت و ابراز احساسات ... و خیال کنیم هر چه در تجلیل و تعظیم او بیشتر مبالغه کردیم و لفاظی های شاعرانه و توجیهات صوفیانه در ستایش او به کار بردیم . شیعی تریم ، در صورتی که تشیع (یعنی شیعه علی بودن) یک مسئله ذهنی و یک مبحث کلامی نیست ، بلکه یک است . زیرا تشیع به معنای پیروی کردن است و این یک فعل است ، عمل است ، حرکت عینی جهت دار و مشخص است ؛ نه یک احساس ، نه یک اقرار و نه یک ذهنیت کلامی یا عاطفی . 📚 علی ، علی شریعتی ، ص ۲۰۹ 🆔 @telaavat
جبریل از آسمان تبسم آورد شیرینی دین برای مردم آورد نعمت ز ولایت علی(علیه السلام) بهتر چیست؟ والله که «أتممت علیکم» آورد 🌸 عید سعید غدیر خم بر شما مبارک باد 🌸 🆔 @telaavat
🌺فرازی از خطبه غدیر #خطبه_غدیر @telaavat 👆👆👆
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 📙 نام کتاب: نورالدین پسر ایران 📖 شماره صفحه: 387 ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ دیوانه شده بودم، احساس میکردم باید خودم را به هر نحو پیش امیر و رحیم که جلوتر از همه می دویدند، برسانم. به سنگینی از جا کنده شدم. آیا میرفتم تا خواب تعبیر شده ام را بیابم؟! دیگر توجهی به گلوله ها نداشتم. آنها هم انگار مأموریتی در مورد من نداشتند! جلوتر امیر را پیدا کردم. او و هم پیمانانش کنار هم روی زمین افتاده بودند. چرا این طوری؟ چرا این طوری امیر... نشستم بالای سرش. هی صدایش میزدم: «امیر... امیر...» سرش را بلند کردم و روی زانویم گذاشتم. آه از نهادم برآمد... همه چیز تمام شده بود. خط نازکی از خون گرم از دهان امیر جاری بود. چقدر امیر را دوست داشتم... چقدر امیر را دوست داشتم... با همان ناباوری رحیم را دیدم و رضا را و... فکر کردم آن پنج نفر دیگر نیازی به شفاعت هم ندارند چون همه با هم رفته اند. نگاهم در منطقه چرخید گویی گلوله های رسام و آتش و گرد و خاک را در خواب میدیدم. احساس خفگی میکردم طوری که نتوانستم آنجا بمانم. سر نازنین امیر را روی خاک گذاشتم و بلند شدم. عقب آمدم. در همان مسیر بود که حاج قلی را دیدم. در آن دشت بلا گرفته زیر نور منورها و آتش بی امان دشمن چشمم روی صورتش ماند، گلوله به صورتش خورده و گونه اش را داغان کرده بود اما او هنوز سرپا بود و میخواست نیروهایش را سامان بدهد. حرف که میزد خون از دهانش می پاشید! آن شب چه ها باید میدیدم؟! همانجا پیک گروهانمان، مجید کهتری، را دیدم که در یک لحظه آتش او را احاطه کرد. حدود 20، 30 گلوله به بدنش خورده بود و او مظلومانه در آتش می سوخت. جای بدی بود آنجا. بی اختیار عقب آمدم. به طرف همان خاکریز کوچولویی که به ما گفته بودند سه متر ارتفاع دارد و ما دیده بودیم که ارتفاعش بیشتر از نیم متر نیست! ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 📙 نام کتاب: نورالدین پسر ایران 📖 شماره صفحه: 388 ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ از آن خاکریز حدود پانصد تا ششصد متر به طرف نوک پیش رفته بودیم و حالا من همین راه را با حالی نگفتنی برگشتم. در آن منطقه مسطح و زیر آن حجم انبوه آتش، اگر خودمان را پشت خاکریز نمی کشاندیم، بعید بود کسی آنجا زنده بماند. عراقی ها در کانالی مستقر بودند که از آنجا کاملاً به منطقه رو به رویشان مسلط بودند. در همان حال صدای یکی از بچه ها را شنیدم. ـ چی شده؟ ـ پام گلوله خورده. او «صمد اقدامنیا» بود. رفتم کنارش و روی زمین کشیدمش. به هر مصیبتی بود پشت خاکریز رسیدیم. بچه هایی که پشت خاکریز بودند اغلب از نفراتی بودند که در انتهای ستون حرکت میکردند و با شروع آتش، پشت خاکریز کپ کرده بودند. آنها فقط برای سرشان سوراخی در دل آن خاکریز میکندند تا از گلوله ها در امان بمانند. در همان حال، یکی از مسئولان دسته ها را دیدم که مانده و جلو نیامده بود. به من که رسید گوشی بیسیم را به طرفم گرفت و گفت: «آقا سید! تو رو خدا بیا با سید اژدر حرف بزن! ببین چی میگه!» از دستش عصبانی شدم. در حالی که دیده بودم حاج قلی چطور مجروح شده و با همان وضع دارد بچه ها را جمع میکند، دو نفر از مسئول دسته هایش، پیک و معاونانش همه شهید شده بودند و آن وقت این مسئول دسته از ترس جانش زمینگیر شده بود و التماس میکرد من با فرمانده گردان صحبت کنم. بدون اینکه محلش بگذارم از او دور شدم و کمی آن طرفتر، هم ولایتی ام، سید محمد ایزدخواه، را دیدم. من پریشان و عصبانی بودم و او می پرسید: آقا سید! حالا من چه کار کنم؟ ..ادامه دارد...✒️ 👇👇👇 ✅ @telaavat
﷽ 🌍اوقات شرعی به افق تهران🌍 🖼️️امروز ‌سه‌شنبه 29مرداد ماه 1398 🌞 اذان صبح: 04:53 ☀️ طلوع آفتاب: 06:26 🌝 اذان ظهر: 13:08 🌑 غروب آفتاب: 19:49 🌖 اذان مغرب: 20:07 🌓 نیمه شب شرعی00:22 @telaavat👈