eitaa logo
کانال رسمی سازمان دارالقرآن الکریم
17.8هزار دنبال‌کننده
9.7هزار عکس
2.1هزار ویدیو
46 فایل
کانال رسمی و اطلاع رسانی سازمان دارالقرآن الکریم پایگاه اطلاع رسانی: www.telavat.ir شماره تماس سازمان: ۰۲۱۶۶۹۵۶۱۱۰ آدرس: تهران.خیابان حافظ.پایین تر از طالقانی.خیابان رشت.شماره ۳۹
مشاهده در ایتا
دانلود
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 📙 نام کتاب: نورالدین پسر ایران 📖 شماره صفحه: 445 ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ آر.پی.جی زنها از کانال خارج شدند و از دو سوی کانال، دشمن را هدف گرفتند. یکی از بسیجی ها را دیدم که پسر کوچک اندام و کمسن و سالی بود و به بچه ها موشک آر.پی.جی می رساند. تیربارچی عراقی او را دید و زد. جلوی چشمان ناباور ما حدود هفده هیجده گلوله به بدن او خورد! صحنه درست مثل بعضی فیلمهای سینمایی بود؛ گلوله ها به بدن نحیفش می خوردند و او با هر گلوله تکانی میخورد اما زمین نمی افتاد. موشکهای آر.پی.جی را هم دستش گرفته بود و نمی انداخت! تیربار عراقی دست بردار نبود. بچه ها صحنه را می دیدند، محمد نصرتی تاب نیاورد، بلند شد تا تیربار عراقی را بزند اما او را هم زدند. مطمئن بودم هر دو به شهادت رسیدند. در همان هنگامه بچه ها با فریاد «الله اکبر» به طرف عراقیها حمله کردند. آر.پی.جی زنها همچنان به طرف عراقیها در کانال شلیک میکردند. میخواستیم باقیمانده نیروهای عراقی از کانال بیرون آمده و به طرف باتلاق بروند که در این کار موفق شدیم. رحیم، قادر، حیدر و بچه های دستهای که بعداً آمده بودند به طرف جلو می دویدند. من اما از شدت خستگی نای حرکت نداشتم. تا آن دقیقه آنقدر دویده بودم که لَه لَه میزدم و دیگر اختیار پاهایم را نداشتم بنابراین، همانجا ماندم. ناگهان با منوری که عراقیها زدند همه جا مثل روز روشن شد. برادر زاهدی صدایم کرد: نورالدین! اون‌جا رو ببین! سرم را که از کانال بالا گرفتم صحنۀ عجیبی دیدم؛ عراقیها داشتند ستون ستون به طرف باتلاق فرار میکردند. تعدادشان به قدری زیاد بود که هر بیننده ای را به وجد می آورد. همانجا رسول را دیدم که تیراندازی میکرد اما هوایی! ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 📙 نام کتاب: نورالدین پسر ایران 📖 شماره صفحه: 446 ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ـ رسول! پس چرا این‌طوری؟ ـ از شوقم! واقعاً هم صحنه پرشوری بود. در طول شب نبرد جانانه ای در آن کانال شده بود و حالا داشتیم دشمن را به باتلاق میریختیم. تیربارها به سمت دشت برگشته بود؛ عراقیها جایی برای پناه گرفتن نداشتند و به خاطر نبرد سختی که دشمن با ما کرده بودند کسی به فکر اسیر گرفتن نبود. همه بچه ها تیراندازی میکردند و جلو میرفتند. از قبل با لشکر 25 کربلا قرار گذاشته بودیم به محض گرفتن خط با چراغ قوه علامت بدهیم. بچه ها بعد از دو سه ساعت زمین گیری در عرض ده دقیقه منطقه را گرفته و ظاهراً بیش از حد جلو رفته بودند. برادری که قرار بود جلوتر برود و با چراغ قوه به بچه های 25 کربلا علامت بدهد یا شهید شده بود یا دیر کرده بود یا یادش رفته بود، به هر حال علامتی از جانب ما به نیروهای 25 کربلا داده نشده بود و آنها به تصور اینکه بچه های ما از نیروهای دشمن هستند شروع به آتش کرده بودند. در آن سمت درگیری سختی شروع شد و همانجا بود که رحیم غفاری، همان تیربارچی سلحشور ما و یکی دیگر از بچه ها به شهادت رسیدند. بعد از دقایقی متوجه شده بودند که این بچه ها خودی هستند و آتش قطع شد. این اولین بار بود که خاکریز اول «نوک» کلاً به دست ما افتاد. گاهی فکر میکنم عملیات «یامهدی» یکی از غریب ترین عملیاتهاست اما همین عملیات بود که باعث شد توفیقات عملیات والفجر 8 تثبیت شود. با حماسه بچه هایی که در منطقه نمکزار زخمی شده اما دم برنیاورده بودند و رشادت و استقامت بچه ها در کانال، ما به هدفمان که پاک کردن دشمن از منطقه والفجر 8 بود نائل شدیم. .ادامه دارد...✒️ 👇👇👇 ✅ @telaavat
﷽ 🌍اوقات شرعی به افق تهران🌍 🖼️️امروز پنجشنبه 27 شهریورماه 1398 🌞 اذان صبح: 05:24 ☀️ طلوع آفتاب: 06:50 🌝 اذان ظهر: 12:58 🌑 غروب آفتاب: 19:06 🌖 اذان مغرب: 19:23 🌓 نیمه شب شرعی00:15 @telaavat
🍃حضرت امام حسين عليه السلام : إنّ أوْصَلَ النّاسِ مَن وَصَلَ مَن قَطَعَهُ قويترين فرد در ايجاد ارتباط كسى است كه با كسى كه از او بريده رابطه برقرار كند 📚ميزان الحكمه جلد1 صفحه 79 ✅ @telaavat 👆👆👆
⏪سوره مائده آيه 84, 85, 86 (بسم الله الرحمن الرحیم) ⤵️وَمَا لَنَا لَا نُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَمَا جَآءَنَا مِنَ الْحَقِّ وَنَطْمَعُ أَن يُدْخِلَنَا رَبُّنَا مَعَ الْقَوْمِ الصَّلِحِينَ‏ ⤵️فَأَثَبَهُمُ اللَّهُ بِمَا قَالُواْ جَنَّتٍ تَجْرِى مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَرُ خَلِدِينَ فِيهَا وَذَ لِكَ جَزَآءُ الُْمحْسِنِينَ ⤵️وَالَّذِينَ كَفَرُواْ وَكَذَّبُواْ بَِايَتِنَآ أُوْلَئِكَ أَصْحَبُ الْجَحِيمِ ‏ 🔷ترجمه ⤵️و (مى‏گویند:) چرا به خداوند و حقّى كه (از سوى او) براى ما آمده ایمان نیاوریم؟ در حالى كه امید داریم پروردگارمان ما را همراه صالحان وارد (بهشت) سازد. 🔸پس خداوند به پاس این سخن (و گواهى‏ شان) به ایشان باغهایى كه از پاى (درختانش) نهرها جارى است پاداش داد، همواره در آن ماندگارند و این است پاداش نیكوكاران. 🔹و كسانى كه كافر شدند و آیات ما را تكذیب كردند، آنان اهل دوزخند. ┅═══🍃✼🌹✼🍃═══┅ 🔷نکته ها ⤵️كسانى كه پس از فهمیدن حقّ، شجاعانه وصریح وبا صداقت به آن اقرار كنند و از جوّ وهم كیشان نهراسند، از بهترین نیكوكارانند. 💐چون هم به خود نیكى كرده و خویشتن را از عذاب دوزخ رهانده ‏اند، هم با اقرارشان، راه را براى دیگران گشوده ‏اند. ┅═══🍃✼🌹✼🍃═══┅ 🔷پيام ها ⚡📬 1-💦 بعد از شناخت حقّ، «ممّاعرفوا» هیچ عذرى براى ردّ آن نیست. «ومالنا...» 2-🌙 هم نشینى با صالحان، آرمانى مقدّس است. «مع القوم الصالحین» 3-💦 نشانه ‏ى آرزوى صحیح، ایمان و اقدام عملى است. «و ما لنا لانؤمن... و نطمع» 4-🌙 ایمان به خداوند، از ایمان به وحى جدا نیست. «نؤمن باللّه وما جاءنا من الحقّ» 5 -💦 پاداش ایمان، بهشت است. «ان یدخلنا ربّنا مع القوم الصالحین» (بنابر اینكه مفعول محذوف در «یدخلنا» كلمه «الجنّة» باشد) 6-🌙 یكى از راه‏هاى كمال، بازگشت به وجدان خویش وسؤال از خود است. «وما لنا... فاثابهم اللَّه بماقالوا» در آیه دیگر مى‏خوانیم: «ومالى لاأعبد الّذى فطرنى...» 7-💦 اقرار زبانى به توحید، رسالت پیامبر و حقّانیّت قرآن، امرى ضرورى است. «فاثابهم اللَّه بما قالوا...» یس، 22. @telaavat 👆👆👆
🗓 پنجشنبه ای دیگر از راه رسید... هدیه به روح درگذشتگانِ سفرکرده، فاتحه ای بخوانیم و صلواتی بفرستیم و در صورت امکان خیراتی هرچند کوچک🌹🙏 @telaavat 🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀
💢سخنرانی ولی امر مسلمین جهان امام خامنه‌ای در حضور موکب داران اربعین حسینی 1️⃣ از صمیم قلب خودم و ملت ایران تشکر میکنم؛ هم از شما موکب‌داران که در ایام ، کرامت و مودّت را به منتهادرجه میرسانید، هم از ملت بزرگ عراق و هم از مسئولین عراق که امنیت و زمینه را فراهم کردند و بخصوص از علمای بزرگوار و مراجع بزرگ 2️⃣ آنچه برای ما نقل میشود از رفتار شما برادران عزیز در مواکب، در دنیا نظیرندارد؛ همچنان که در تاریخ بی‌نظیرست. شما و عربی را دررفتارخود نشان دادید؛به عشق سیدالشهدا پای زائر خسته را شستشو میدهیدو به او جای خواب میدهید؛این عشق به حسین یک امراستثنائی است 3️⃣ راهپیمایی حقیقتاً یک حادثه‌ی بی‌نظیری است؛ نه فقط در دوران خودمان بلکه در تاریخ هم سراغ نداریم یک چنین اجتماع و حرکتی که هر سال گرم‌تر از سال قبل اتفاق بیفتد. چشمهای مردم دنیا به این حرکت دوخته شده است. 4️⃣ مراسم اربعین را باید هرچه میتوانیم پُربارتر و معنوی‌تر برگزار کنیم. اهل فکر و فرهنگ برای عظمت این مراسم برنامه‌ریزی کنند؛ هدف هر مسلمان باید امروز ایجاد باشد. امت اسلام ظرفیت عظیمی دارند که اگر استفاده شود، به اوج خواهیم رسید. ایجاد تمدن اسلامی هدف نهایی ما است. 5️⃣ اگر و عراق و دیگر کشورهای غرب آسیا و شمال آفریقا به هم برسند و این دستها در هم گره شود، آن وقت امت اسلامی نشان خواهد داد که عزت اسلامی یعنی چه و تمدن اسلامی را به جوامع دنیا نشان خواهد داد. راهپیمایی میتواند یک وسیله برای تحقق این هدف باشد. 6️⃣ امروز احتیاج داریم که حسین‌بن‌علی را به دنیا بشناسانیم. منطق حسین(ع) منطق دفاع از حق، ایستادگی در برابر ظلم و طغیان در مقابل گمراهی و استکبار است. پیام امام حسین، پیام نجات دنیا است. حرکت عظیم اربعین، دارد این پیام را منتشر میکند و روزبروز این حرکت باید تقویت شود. 🔵 @telaavat
🌸#سلام_مولای_مهربانم ڪـاش بـیآے و همہ‌ے شــهر بــدانند ، ڪـہ عـلآجِ درد عـالـم... هـَمینْ آمـدن تؤسـت... #اللهم_عجل_لولیڪـــ_الفرج❣ ☘ @telaavat
🌼کلام امیر 🔔نیکی به بازماندگان دیگران 🌷أَحْسِنُوا فی عَقِبِ غَیْرِکُمْ تُحْفَظُوا فِی عَقِبِکُم. 🔷 به بازماندگان دیگران نیکی کنید ، تا حرمت بازماندگان شما را نگاهدارند. 📚نهج البلاغه.حکمت ۲۶۴ @telaavat 👆👆👆
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 📙 نام کتاب: نورالدین پسر ایران 📖 شماره صفحه: 447 ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ هنوز بیشتر از ده دقیقه از فرار دشمن نگذشته بود که عقبه دشمن متوجه شد ما منطقه را تصرف کرده ایم. بنابراین، شروع کردند به کوبیدن ما با توپخانه و کاتیوشا. برای چند لحظه باران توپ و کاتیوشا بود که با چهل گلوله همزمان روی سرمان میریخت. اگر همانطور ادامه میدادند شیرازۀ ما از همه می پاشید و دیگر نیرویی باقی نمیماند اما بچه هایی که آن شب در توپخانه بودند، به دادمان رسیدند. آنها از قبل توپهای 230 را به جزیره آورده بودند و حالا نوبت آنها بود که همزمان شش توپ شلیک میکردند. هیبت و قدرت این توپها طوری بود که بعد از شلیک آنها توپخانه عراق تا یکی دو ساعت نمیتوانست خودش را جمعوجور کند. بعد از یکی دو ساعت باز عراق دست و پا میکرد و باران کاتیوشا و توپ بر سرمان میبارید که البته به ندرت داخل کانال میافتاد با این وصف دشمن نمیتوانست حتی با حمله توپخانه اش کاری از پیش ببرد. در واقع کار ما در آن مرحله پایان یافته بود و من میتوانستم کمی استراحت کنم. معمولاً در هر عملیاتی وقتی از بابت عملیات فکرم آسوده میشد جایی گیر می آوردم و دو ساعتی میخوابیدم. آن شب هم از بس در کانال دویده بودم پاهایم زق زق میکرد و واقعاً به استراحت نیاز داشتم. رفتم کنار آقا جلال و حاجی غلام، دو برادری که از ستونهای محکم گردان بودند، همانجا که خمپاره میزدیم سنگرمانندی بود، گفتم میخواهم استراحت کنم. خیلی هم تشنه بودم. بچه ها از آبی که از عراقیها به دست آورده بودند دادند و خوابیدم. آنقدر خسته و بیرمق بودم که یادم رفت شب پانزدهمی که امیر گفته بود، این طور به سر رسید. بیدار که شدم تا طلوع خورشید چیزی نمانده بود. سریع نماز صبحم را خواندم و سری به کانال زدم. جایی که دیشب عراقیها ما را زمینگیر کرده بودند. میخواستم جلوتر بروم اما غیر ممکن بود. انبوه جنازه ها حرکت در کانال را غیر ممکن میکرد. از کانال بیرون آمدم و به موازات کانال پیش رفتم هرچند بیرون کانال زیر آتش توپخانه ها بود اما برای من از حرکت در میان آن همه جنازه خوشایندتر بود. هنوز در تاریک و روشن هوا نمیتوانستم ببینم چه اتفاقی افتاده است. جلوتر رفتم و پیش بچه ها رسیدم. آنجا بود که پیکر خونین بعضی از بچه ها را دیدم. شهادت آنها ناراحتم کرده بود. دوباره برگشتم در حالی که برای محلی که پاکسازی اش کرده بودیم به فکر نگهبان بودم. در بازگشت، زیر شعاع های نور خورشید که آرام آرام معرکه را روشن میکردند، تازه دیدم در کانال چه خبر است؛ انبوه جنازه های دشمن با وضع دهشتناکی آنجا ریخته بودند. ما با یک گروهان نیرو در مقابل چندین گروهان جنگیده بودیم. تا آن روز، آن همه جنازه دشمن را با آن وضع ندیده بودم. تا چشم کار میکرد انبوه کشته ها با سرهای شکافته و تنهای دریده داخل کانال بود و اجسادی که در گریز به سمت باتلاق به هلاکت رسیده بودند. لحظات اول صبح صدای درگیری شدیدی از پشت سر ما بلند شد. درگیری عجیبی بود! گیج شده بودم. ـ این دیگه چیه! سریع نصف بچه ها را فرستادم عقب و بقیه باز هم به طرف عراقیها رو کردند تا از هر دو طرف نگهبانی بدهند. ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 📙 نام کتاب: نورالدین پسر ایران 📖 شماره صفحه: 448 میترسیدم عراقی هایی که در منطقه مانده بودند برگشته و درگیر شوند. اول صبح چند عراقی را که توی آب کز کرده بودند، گرفته بودیم و حالا این درگیری غیر منتظره فکرمان را مشغول کرده بود. درگیری چنان شدتی داشت که گاهی یک طرف درگیر روی کپه های خاک پیش میرفت و دقایقی بعد با فشار طرف مقابل عقب می نشست. آر.پی.جی زنهای دو طرف با جسارت برمی خاستند و مواضع طرف مقابل را هدف می گرفتند. به کسی که بغل دستم بود گفتم: «باور کن اینا هر دو طرف خودی ان!» ـ از کجا میدونی؟! ـ به جز بچه های خودمون کسی نمیتونه اینجا اینطوری بجنگه! بالاخره دقایقی بعد، آن آتش هم فروکش کرد و بعد فهمیدیم یکی از طرفین دسته فرج قلیزاده از گروهانهای ما بود و دیگری از لشکر 25 کربلا! آنها در حین درگیری و پیشرَوی و پسرویها از همدیگر اسیر میگیرند و متوجه ماوقع میشوند. در آن آتش بچه ها تلفات هم داده بودند و گویا مسئول مخابرات لشکر 25 کربلا همانجا شهید شده بود. از این ناهماهنگی ها در عملیات زیاد پیش می آمد. شب قبل هم وقتی بچه ها عراقیها را در دشت دنبال میکردند، رحیم غفاری و چند نفر دیگر با رگبار بچه های لشکر 25 کربلا به شهادت رسیده بودند. شهادت مظلومانه رحیم در آن مرحله دلم را سوزاند. برای پیشگیری از چنین مواردی اقداماتی هم انجام میشد، اغلب اسم رمز داده میشد؛ کلماتی مثل «چاقو» که شامل حروفی میشد که عربها در زبانشان ندارند و نمیتوانند تلفظ کنند اما این هم زیاد مؤثر نبود. ادامه دارد...✒️ 👇👇👇 ✅ @telaavat