پنجشنبه و ياد درگذشتگان😔
🌹 اَللّهُمَّ اغفِر لِلمُومِنینَ وَ المُومِنَاتِ وَ المُسلِمینَ وَ المُسلِمَاتِ اَلاَحیَاءِ مِنهُم وَ الاَموَاتِ ، تَابِع بَینَنَا وَ بَینَهُم بِالخَیراتِ اِنَّکَ مُجیبُ الدَعَوَاتِ اِنَّکَ غافِرَ الذَنبِ وَ الخَطیئَاتِ وَ اِنَّکَ عَلَی کُلِّ شَیءٍ قَدیرٌ بِحُرمَةِ الفَاتِحةِ مَعَ الصَّلَوَاتِ
🙏التماس دعا 🙏
با نثار شاخه 🌹 گلی و فاتحه ای...
باشد تا روحشون قرین رحمت و
آرامش الهی گردد 🙏
#فاتحه و #صلوات
✅ @telaavat
👆👆👆
🌸کلام امیر
💠امیرالمؤمنین عليه السلام
🔺كفاك أدَبا لِنَفسِك اِجتنابُ ما تَكرَهُهُ مِن غَيرِك
🔰براى تربيت كردن خود همين بس كه از آنچه در ديگران نمى پسندى دورى كنى.
📙نهج البلاغه، حكمت 412
🆔 @telaavat
پروردگارا، پس از آنکه ما را هدایت کردى، دلهایمان را دستخوش انحراف مگردان، و از جانب خود، رحمتى بر ما ارزانى دار که تو خود بخشایشگرى.
#قران_کریم
۸ آل عمران
✅ @telaavat
🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴
🏴دختر اگر یتیم شود پیر میشود
از زندگی بدون پدر سیر میشود
🏴هم سن و سالها همه او را نشان دهند
دلنازک است دختر و دلگیر میشود
🏴اصلا رقیه نه به خدا مرد بی هوا
با یک شتاب ضربه زمین گیر میشود
🏴دادند جای غسل تیمم تنش...چرا؟
خون از شکاف زخم سرازیر میشود
🏴پایش به سوی قبله کشید و به ناز گفت:
امشب اگر نیایی پدر دیر میشود
#رقیه_خاتون
#یتیم
#پدر_دختر
@telaavat
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
📙 نام کتاب: نورالدین پسر ایران
📖 شماره صفحه: 475
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
این نامه ها در ما خیلی اثر میکرد. با خواندن بعضی نامه ها اشک بچه ها درمی آمد. دختربچه ای نوشته بود: «پدر من شهید شده. او قول داده بود مرا به کربلا ببرد اما نتوانست. شما انشاءالله پیروز میشوید و به جای پدرم مرا به کربلا میبرید...» یکی دیگر نوشته بود: «من همزمان که درس میخوانم مجبورم قالیبافی کنم. وسایلی که برایتان خریده ام از دستمزد قالی بافی ام است.» یا از قول پیرزنی نوشته بودند: «من با چند روز روزه گرفتن توانسته ام برایتان نان بفرستم.» این نامه ها بین بچه ها دست به دست میگشت و هر کس میخواند متأثر میشد. بیشتر از همه وقتی فهمیدیم که بسته های پسته و کشمشی که بین ما پخش شد از طرف حضرت امام بوده، حالمان دگرگون شد و بیش از پیش احساس مسئولیت کردیم.
آن روزها مثل همیشه با مشکلات جسمی ام درگیر بودم. وقتی برای آموزش برهنه میشدم و بچه ها وضعیتم را میدیدند نگاهشان عوض میشد. رفتار بچه ها خجالتم میداد. لیاقت محبتهای آنها را نداشتم و طوری که بچه ها فکر میکردند، نبودم اما بچه ها در روزهای اول با دیدن زخمهایم منقلب میشدند. آنها که صمیمی تر بودند به شوخی میگفتند: «سید! جای سالم بدنت کجاست؟ فقط پشت گوشت سالم مونده؟!» یک روز همین حرف را علی پاشایی به خنده به من گفت. جواب دادم: «عیب نداره! شاید یه روزی اونجا هم ترکش خورد!»
با پیشرفت آموزش فشرده شنای نظامی دیگر نباید داخل استخری که به وسیله پلهای شناور درست شده بود شنا میکردیم، بلکه مسافتهای دویست و پانصد متری را برای تمرین در نظر میگرفتند. بچه ها به ستون وارد آب میشدند و شناکنان این مسیر را طی میکردند.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
📙 نام کتاب: نورالدین پسر ایران
📖 شماره صفحه: 476
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ورزیدگی و مهارتمان به حدی رسید که صبح بدون جلیقه و وسایل کمکی وارد آب میشدیم و ظهر بیرون می آمدیم. گاهی شبها هم رزم شبانه برگزار میشد. روزهای آخر قسمت عمده تمرین این بود که چطور بی سروصدا حرکت کنیم؛ ستون وارد آب میشد و گاهی تا یک کیلومتر شنا میکردیم بدون اینکه صدایی از کسی بلند شود. قورباغه ای شنا میکردیم و یادمان داده بودند طوری دستمان را حرکت دهیم که کوچکترین صدایی ایجاد نشود.
در کنار این آموزشهای فشرده روابط خوبی در دسته حاکم بود. در دسته ما تعدادی از بچه های کم سن وسال هم بودند. از جمله حمید غم سوار و دوستش موسی، «سعید پیمانفر» و محرم آقاکیشی پور. حمید غمسوار با اینکه سنو سال زیادی نداشت اما زبر و زرنگ بود. حرفهای بزرگ و عاقلانه ای میزد که به جثه و سن وسالش نمی خورد و ما را متعجب میکرد! حمید از السابقون جبهه بود و روحیه بالایی داشت. خیلی وقت بود که در جبهه بود و با من بیشتر درباره مسائل نظامی صحبت میکرد.
محرم آقاکیشی پور هم با من شوخی داشت، میگفت: «این آقا سید هر وقت منو صدا میکنه مطمئن باشید برای خوردن صِدام نمیکنه حتماً برای یک کاری صدا میزنه. مثلاً میگه آقا محرم؟... بله... یه نفر اینجا افتاده حالش خرابه بیا اینو ببر بالا!... تا الآن سابقه نداره آقا سید مثلاً بگه آقامحرم صبحانه خوبی داریم بیا با هم بخوریم!» بعضی وقتها شلوغی اش بیشتر گل میکرد و به بچه ها میگفت: «همه اینها به کنار بعضی وقتها سید میگه محرم جای تو خالی! میگم چی شده؟
👇👇👇
✅ @telaavat
﷽
🌍اوقات شرعی به افق تهران🌍
🖼️️امروز جمعه 12 مهرماه 1398
🌞 اذان صبح: 04:38
☀️ طلوع آفتاب:06:01
🌝 اذان ظهر: 11:53
🌑 غروب آفتاب: 17:45
🌖 اذان مغرب: 18:03
🌓 نیمه شب شرعی23:11
@telaavat
🍃✼🦋✼🍃
#تفسیرنور
⏪سوره مائده آيه 101, 102
(بسم الله الرحمن الرحیم)
⤵️يَأَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُواْ لَا تَسْئَلُواْ عَنْ أَشْيَآءَ إِن تُبْدَ لَكُمْ تَسُؤْكُمْ وَ إِن تَسَْلُواْ عَنْهَا حِينَ يُنَزَّلُ الْقُرَءَانُ تُبْدَ لَكُمْ عَفَا اللَّهُ عَنْهَا وَاللَّهُ غَفُورٌ حَلِيمٌ
⤵️قَدْ سَأَلَهَا قَوْمٌ مِّن قَبْلِكُمْ ثُمَّ أَصْبَحُواْ بِهَا كَفِرِينَ
ترجمه 🔻
⤵️اى كسانى كه ایمان آورده اید! از امورى كه اگر برایتان آشكار شود ناراحتتان مى كند نپرسید، و اگر هنگام نزول قرآن از آنها سؤال كنید، برایتان روشن مىشود. خداوند از سؤالهاى نابجاى شما گذشت و خداوند آمرزنده بردبار است.
⤵همانا (از این گونه سؤالها) گروهى از پیشینیان نیز پرسیدند (و چون طاقت عمل نداشتند) نسبت به آن منكر و كافر شدند.
┅═══🍃✼🦋✼🍃═══┅
نکته ها🔻تفسیرنور☀️
⭐️پیامبر اكرم صلى الله علیه وآله با مردم دربارهى حج سخن مى گفت. كسى پرسید: آیا حج، همه ساله واجب است یا در تمام عمر تنها یكبار؟ پیامبر پاسخ نداد.
🌿 او چند بار پرسید، رسول خدا فرمود: این همه اصرار براى چیست؟ اگر بگویم هر سال، كار بر شما سخت مىشود، تا موضوعى را مطرح نكرده ام، شما هم نپرسید، یكى از عوامل هلاكت امّتهاى گذشته سؤالهاى نابجاى آنان بود.
⭐️گرچه آنچه را نمى دانیم، باید از اهلش بپرسیم، «فاسئلوا اهل الذّكر ان كنتم لاتعلمون» ، امّا برخى سؤالهاست كه اگر جوابش روشن شود، به زیان فرد یا جامعه است، مثل سؤال از عیوب دیگران، یا اسرار نظامى.
🌿نمونه ها و مصادیق🔽
*⏪ مسئولین، بعضى از مطالبى را كه مىدانند، نباید در اختیار عموم بگذارند. نظیر مسائل اقتصادى مانند كمبود گندم ویا...
*⏪ صداقت خوب است، ولى صراحت، همه جا مفید نیست.
*⏪ اخبار و اطّلاعات، باید ردهبندى و طبقه بندى شود. (جابرِ جُعفى، هزاران حدیث از امام باقرعلیه السلام مى دانست كه حقّ گفتن آن را براى همه مردم نداشت.
*⏪برخى از اخبار، نباید از رسانه ها و جراید، پخش شود، چون به زیان مردم است (گاهى سكوت و بیان نكردن، عاقلانه لازم است) «ان تبدلكم تسؤكم»
*⏪ معلّمان و گویندگان باید در سخن، ظرفیّت شنوندگان را حساب كنند.
*⏪ در برخى موارد، باید به شیوهى تقیّه، عقاید را كتمان كرد و برخى سؤالها را جواب نداد. «ان تبدلكم تسؤكم»
*⏪ انسان حقّ ندارد اسرار مردم و اسرار نظامى را فاش سازد.
🍃✼🦋✼🍃
🔷پيام ها
1-⁉️ دانستن هر چیزى، نه لازم است، نه مفید، بلكه باید سراغ دانشهاى مفید رفت. «لاتسألوا» (حسّ كنجكاوى باید تعدیل شود ونباید در پى اطلاعاتى رفت كه سبب ایجاد كدورت، مشكلات واختلال نظام جامعه مى شود.)
2-⁉️ مكلّف نساختن مردم به پارهاى از احكام، پرتوى از عفو و گذشت الهى است. «لاتسألوا... عفى اللَّه عنها»
3-⁉️ خداوند به بندگان مهلت توبه مىدهد. «غفور حلیم»
4-⁉️ اگر مردم ظرفیّت نداشته باشند، بیان پاره اى حقایق، سبب كفر آنها مىشود. «قد سألها قوم من قبلكم ثمّ اصبحوا بها كافرین»
🍃 @telaavat
#سفیران_کربلا
🏴کربلا در کربلا میماند اگر زینب نبود...
▪️حضرت زینب(س) و امام سجاد(ع) پس از حادثه کربلا و در هنگام اسارت، در چند موقعیت خطبههایی ایراد کردند که پرده از جنایات بنیامیه برداشت و به تبلیغات امویان علیه امام حسین(ع) و یاغی و شورشی خواندن ایشان پاسخ گفت و تحریف قیام کربلا را برای همیشه متوقف ساخت.
💡اهمیت این خطبهها که بخشی از آن در کوفه و برخی دیگر در شام ایراد شده، در این است که بسیاری از مردم فریب خورده و در خواب غفلت فرو رفته را بیدار کرد و سرآغاز بسیاری از قیامهای بعد از کربلا شد.
🔸قسمت چهارم : سخنان امام سجاد(ع) در کوفه(2)
✅ @telaavat
🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼 🍃🌼🍃🌼🍃
به رسم عاشقی میخوانیم:
دعای فرج حضرت حجة ابن الحسن( عج )
بسم الله الرّحمن الرّحیم
إِلَهِی عَظُمَ الْبَلاءُ وَ بَرِحَ الْخَفَاءُ وَ انْکَشَفَ الْغِطَاءُ وَ انْقَطَعَ الرَّجَاءُ وَ ضَاقَتِ الْأَرْضُ وَ مُنِعَتِ السَّمَاءُ وَ أَنْتَ الْمُسْتَعَانُ وَ إِلَیْکَ الْمُشْتَکَى وَ عَلَیْکَ الْمُعَوَّلُ فِی الشِّدَّهِ وَ الرَّخَاءِ اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ أُولِی الْأَمْرِ الَّذِینَ فَرَضْتَ عَلَیْنَا طَاعَتَهُمْ وَ عَرَّفْتَنَا بِذَلِکَ مَنْزِلَتَهُمْ فَفَرِّجْ عَنَّا بِحَقِّهِمْ فَرَجا عَاجِلا قَرِیبا کَلَمْحِ الْبَصَرِ أَوْ هُوَ أَقْرَبُ یَا مُحَمَّدُ یَا عَلِیُّ یَا عَلِیُّ یَا مُحَمَّدُ اکْفِیَانِی فَإِنَّکُمَا کَافِیَانِ وَ انْصُرَانِی فَإِنَّکُمَا نَاصِرَانِ یَا مَوْلانَا یَا صَاحِبَ الزَّمَانِ الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ أَدْرِکْنِی أَدْرِکْنِی أَدْرِکْنِی السَّاعَهَ السَّاعَهَ السَّاعَهَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ یَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِینَ بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرِین
🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼 🍃🌼🍃🌼🍃
✅ @telaavat👈
🌸کلام امیر
✍امـام علی علیه السلام:
شفاى دردهاى خود را از قــــرآن
بجوييد و در سختیها و گــــرفتاری
هايتان از آن كمك بخواهيد؛ چرا كه
در آن، درمان بزرگترين دردهاست و
آن درد ڪفر و نفاق و انحـــراف و
گـــمراهى است.
هر ڪس ڪه قرآن در روز قـــيامت
برايش شفاعت كند، شفاعت میشود
و هر كس كه قرآن در روز قيـامت از
او شڪايت ڪند محڪوم میگردد.
📚خطبه ۱۷۶ نهج البلاغه
🍃🌸
@telaavat
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
📙 نام کتاب: نورالدین پسر ایران
📖 شماره صفحه: 477
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
میگه یکی از بچه ها از صخره ها افتاده بود پاش شکسته بود کاش بودی و اونو عقب می آوردی!» اتفاقاً محرم در شنا کردن کمی ضعیف بود. مدام میگفت: «سید! تو خشکی یه تیربار به من بدید هر چی بگید میکنم اما تو آب با من کاری نداشته باشید!» ما سعی کردیم او را با خودمان ببریم. وقتی بچه ها شنا میکردند او هم با جلیقه کنار ما شنا میکرد.
در هر حال با اتمام آموزشها زمان مانور مشخص شد. آنجا جای جزیره مانند بود که قرار بود روی آن عمل کنیم. از قبل دوشکا و سلاحهای دیگری روی جزیره گذاشته شده بود. مانور شبانه آغاز شد. حدود ششصد متر مانده به جزیره وارد آب شدیم و حرکت آغاز شد. این مانورها برکات زیادی داشتند؛ نیروها به آتش عادت میکردند و میدیدند امکان دارد در چنین شرایطی با نیروهای دشمن درگیر شوند.
بعد از مانور چادرهایمان را جمع کردیم و با اتوبوس راهی پادگان شهید باکری دزفول شدیم. صمیمیت بین بچه ها بیشتر شده بود، با اینکه عشق آشنایی نداشتم و نمیخواستم با کسی صمیمی بشوم، اما بعضی از بچه ها مثل حمید غم سوار محبت میکردند. میترسیدم صمیمی بشوم و آنها شهید بشوند و باز تنهایی و غصه دوری بچه ها عذابم دهد. آنجا قرار شد به همۀ نیروها پانزده روز مرخصی بدهند.
آمدیم تبریز. طبق معمول از گردان برای طی مسیر، تدارکاتی به ما داده شده بود؛ کمپوت، نان و کشمش و پسته. من و اصغر علی پور با هم نشسته بودیم. یادم هست خرما هم به ما داده بودند. خرماهای خشک و زردرنگی که در کارتن های پنج کیلویی بسته بندی شده و خیلی خوشمزه بودند.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
📙 نام کتاب: نورالدین پسر ایران
📖 شماره صفحه: 478
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
وقتی به تبریز رسیدیم دو کارتن از خرماها اضافی مانده بود. گفتند هر کس میخواهد خرماها را بردارد. یک بسته را حمید برای مسجد محلشان برداشت. دیگری را هم من به قصد پایگاه برداشتم، در خانه وقتی حاج خانم از خرماها خورد خیلی خوشش آمد، گفت: «نورالدین! نه تا امروز از این خرماها خورده ام و نه از این به بعد خواهم خورد!» من هم چاشنی اش را اضافه کردم و گفتم: «آخه این خرماها از جبهه برگشتن...»
طبق معمول در طول مرخصی اغلب با بچه ها بودیم. مهمانی رفتن از یک پایگاه به پایگاه دیگر متداول بود و بیشتر برای شام مهمان میشدیم. یک بار حمید غمسوار مرا به مسجد خودشان دعوت کرد. پایگاه مسجد حضرت ابوالفضل(ع) در طبقه بالای مسجد بود. بچه ها باقلا هم خریده بودند. حمید وقتی مرا به دوستانش معرفی میکرد گفت: «این برادر همان سید نورالدینه که حرفشو زدم!» من شرمنده میشدم.
از آنجا که وسایل گردان در آتش سوزی کم شده بود، به ما گفته بودند وسایل مورد نیاز گروهانتان را در طول مرخصی بخرید و در بازگشت به گردان بیاورید. آمار گرفته بودیم؛ سماور، موکت، ظروف و وسایل دیگری که از ضروریات هر زندگی ای است. پول این وسایل را هم یا از جیب خودمان میدادیم یا از کمکهای مردمی. هر کس میرفت قضیه را به پدرش میگفت و بالاخره مردی که بچه اش را میدهد از دادن پولش هم در این راه دریغ نمیکند. من هم از مسجدمان کمک هایی جمع کردم. دسته ما پول خوبی جمع کرده بود. همراه فرج قلیزاده و یکی دو نفر دیگر برای خرید رفتیم، دو تا سماور بزرگ و چهل پنجاه متر سفره خریدیم.
👇👇👇
✅ @telaavat
﷽
🌍اوقات شرعی به افق تهران🌍
🖼️امروز شنبه 13 مهرماه 1398
🌞 اذان صبح: 04:39
☀️ طلوع آفتاب:06:02
🌝 اذان ظهر: 11:53
🌑 غروب آفتاب: 17:43
🌖 اذان مغرب: 18:01
🌓 نیمه شب شرعی23:11
@telaavat
🍃✼🌷✼🍃
#تفسیرنور
⏪سوره مائده آيه 103
(بسم الله الرحمن الرحیم)
⤵️ مَا جَعَلَ اللَّهُ مِن بَحِيرَةٍ وَلَا سَآئِبَةٍ وَلَا وَصِيلَةٍ وَلَا حَامٍ وَلَكِنَّ الَّذِينَ كَفَرُواْ يَفْتَرُونَ عَلَى اللَّهِ الْكَذِبَ وَأَكْثَرُهُمْ لَا يَعْقِلُونَ
ترجمه 🔻
⤵️ خداوند، دربارهى هیچ بحیره (حیوان گوش شكافته) و هیچ سائبه (حیوانى كه به خاطر زاد و ولد زیاد او را آزاد كرده اند) و هیچ وصیله (حیوان نرى كه متّصل به ماده، دو قلو به دنیا آمده باشد) و هیچ حام (شتر نرى كه ده بار براى جفت گیرى از آن استفاده شده باشد) حكمى نكرده است
🐫 (و شما را از استفاده ى گوشت و باركشى آن منع نفرموده و این ممنوعیّتها خرافات زمان جاهلى است)، ولى كافران بر خدا دروغ مى بندند و بیشتر آنان اهل تعقّل نیستند.
┅═══🍃✼🌷✼🍃═══┅
نکته ها🔻تفسیرنور☀️
⤵️قرب به خداوند باید از راههاى صحیح و معقول باشد. با هر نذرى یا از هر راهى نمى توان به خدا نزدیك شد.
💠مردم جاهلى مى پنداشتند با رها كردن حیوانات یاد شده، به خدا یا بتان نزدیك مى شوند. نظیر این احترام به حیوانات را هنوز در كشور هند دربارهى گاو مشاهده مى كنیم.
💠در روایت آمده است كه «بحیرة» به شترى مىگویند كه پنج شكم زاییده باشد، اگر پنجمى ماده بود، گوشش را چاك مى زدند و خوردن گوشت آن را حرام مى دانستند.
💠امام صادق علیه السلام فرمود: در زمان جاهلیت اگر شتر دو قلو مى زایید مى گفتند: «وصلیة» و ذبح و خوردن گوشت آن شتر را حرام مى دانستند و اگر شتر ده شكم مى زایید مى گفتند: «سائبة» است و در اینصورت سوار شدن و خوردنش را حرام مى دانستند و «حام»، شترى بود كه به عنوان «فحل» از آن استفاده مىكردند كه ذبح آن را نیز حلال نمى دانستند.
┅═══🍃✼🌷✼🍃═══┅
پيام ها ⚡📬
1-🐃 دین را باید از خرافات و بدعتها پاك نمود. «ما جعل اللّه»
2-🐂 تا از سوى خدا، قانونى نسبت به تحریم حیوانات وضع نشده، اصل حلال بودن آنهاست. «ما جعل اللّه»
3-🐄 اتلاف مال و رها كردن حیوان نوعى افترا به خدا و حرام است. «یفترون على اللّه الكذب» (رها كردن و بلا استفاده گذاردن حیوان جایز نیست، چه رسد به رها شدن انسان).
4-🐫 بدعت در دین، كفر است. «لكن الّذین كفروا یفترون...» كافر، تنها كسى نیست كه منكر خدا باشد، كسانى كه خدا را قبول دارند وبه او افترا مى بندند نیز كافرند.
5 -🐪 ریشه ى احكام الهى مصالح واقعى است، امّا خرافات، ریشه در جهل و بى عقلى دارد. «لایعقلون»
6-🐫 اگر اكثریّت جامعه اهل تعقّل باشند، بدعتها رشد نمى كند. «اكثرهم لایعقلون»
🍃 @telaavat
👆👆👆
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بدون شرح...
👇👇👇
✅ @telaavat
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
📙 نام کتاب: نورالدین پسر ایران
📖 شماره صفحه: 479
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
حدود پنجاه متر مربع موکت لازم داشتیم. برادر شهید رهبری، که در بنیاد پانزده خرداد مسئول بود، قضیه خریدهای ما را پرسید و ماجرا را فهمید. خودش دست به کار شد و از کارکنان آنجا پول جمع کرد برای خرید موکت. حتی وسایل ترشی هم خریده و به خانه ها داده بودیم؛ حدود چهل پنجاه دبه ترشی هفته بیجار و خیارشور، حدود دویست عدد قاشق، بشقاب، لیوان و... تهیه کردیم که البته بیشتر از نیاز گروهان بود و بچه های گروهانهای دیگر هم برای کم و کسری شان سراغ ما می آمدند. وسایلمان آنقدر زیاد بود که موقع عزیمت به منطقه در اتوبوس جا نمیشد. هر جا که فکرش را میکردیم وسیله ای گذاشته بودیم. اضافه بر این کامیونی هم از سپاه گرفته بودیم که موکت و دبه های ترشی و وسایل درشت را به مقرمان ببرد.
در دزفول طبق معمول میخواستیم چادرهای گردان را برپا کنیم که ممانعت کردند و خبر رسید که یکی دو روز باید در مسجد گردانهای دیگر سر کنیم تا به محل آموزش اعزام شویم. قبل از اعزام به آموزش پای صحبتهای فرمانده گردانمان نشستیم. برادر سیدفاطمی از شرایط آموزش جدید میگفت: «این آموزش با آموزش سد دز فرق دارد. حدود دو ماه و نیم برای این آموزش وقت پیشبینی شده. هر کس به منطقه آموزش اعزام شد دیگر حق ندارد به هیچ دلیل عقب برگردد، حتی اگر مریض شد، دکتر به منطقه خواهد آمد.» بچه ها باید فکر میکردند و تصمیم میگرفتند، هیچکس کنار نکشید. همه مشتاق و منتظر آموزش عملیات بودند.
روز حرکت، از روزهای پایانی آبان ماه سال 1365 بود.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
📙 نام کتاب: نورالدین پسر ایران
📖 شماره صفحه: 480
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
با اتوبوسها به سوی منطقه آموزش حرکت کردیم. آنجا روستایی در نزدیکی کارون به نام موقعیت «شهید اجاقلو» بود. روستاهای آن حوالی از اولین روزهای جنگ تحمیلی خالی شده بود و این از نظر حفاظت اطلاعات برای ما خیلی خوب بود. چند اتاق کاه گلی روستا، مخروبه بود و به درد سکونت نمیخوردند. ما در چادرها مستقر شدیم.
روز اول با قایق روی آب رفتیم. قرار بود آموزش غواصی ببینیم اما هنوز لباس غواصی نیاورده بودند. آن روزها فرماندهان میگفتند این لباسها با قیمت بالا توسط رابطه ایی از کشور کانادا خریداری میشوند.
دو روز از حضور ما در منطقه میگذشت که باران شدیدی در خوزستان بارید. شدت باران به حدی بود که در بعضی شهرهای جنوب سیل جاری شده بود. لشکرها و قرارگاهها امکاناتشان را به مناطق سیل زده می فرستادند. بیش از هفت هزار چادر برای مردم سیل زده ارسال شد. وضع به گونه ای بود که برای چند روز حتی نان هم به ما نرسید! در آن اوضاع وسایلی که از شهر خریده بودیم واقعاً به دردمان خورد. البته ما حدس نمیزدیم امکان دارد با کمبود نان هم روبه رو شویم وگرنه فکر نان را هم میکردیم. در آن شرایط باز هم کسی اجازه ترک اجاقلو را نداشت.
بارش شدید باران باعث بالا آمدن سطح آب کارون شد. آب بالا آمد، وارد نخلستان شد و جاده های منطقه را قطع کرد، از جمله جاده ای که ما در آن حرکت میکردیم. همه سعی ما این بود جلوی پیشرَوی آب را به سمت چادرهایمان بگیریم.
👇👇👇
✅ @telaavat