4_5767051612828730274.mp3
1M
🔸🔶 قرائت صفحه 444 قرآن کریم
👇👇👇
✅ @telaavat
🗓 تقویم روز 👇👇👇
🔸جمعه
🔸 ۸ تیر سال ۱۳۹۷ هجری خورشیدی
🔸 ۱۵ شوال سال ۱۴۳۹ هجری قمری
🔸 ۲۹ ژوئن سال ۲۰۱۸ میلادی
ذکر روز: ۱۰۰ مرتبه «اللهم صل علی محمد و آل محمد»
🗒 مناسبت ها:
🔻ردّ شمس برای حضرت امیرالمؤمنین (ع)
🔻وفات "حضرت عبدالعظیم حسنی" در شهر ری (252 ق)
🔻کشته شدن سلطان "جلالالدین خوارزمشاه" و انقراض سلسلهی خوارزمشاهی (628 ق)
🔻رحلت عالم ربانی "شیخ محمدتقی رازی اصفهانی" (1248 ق)
🔻شهادت "محمد کچویی" رئیس زندان اوین به دست منافقین (1360 ش)
🔻روز مبارزه با سلاحهای شیمیایی و میکروبی
🔻رحلت فقیه جلیل آیتالله (ابوالقاسم دانش آشتیانی) (1380 ش)
🔻قتل مبارز مشروطهخواه "حاج میرزا ابراهیم آقا تبریزی" در تهران (1287 ش)
🔻شهادت شهید موسیالرضا خراسانی (1366 ش)
🔻وزارت امور خارجه حمله اسرائیل به لبنان محکوم کرد و خواستار آزادی اسرا شد (1351 ش)
🔻شرکت نفت اعلام کرد تولید نفت خام ایران در سه ماه سال 1977 مجموعاً به پنج میلیون، 741 هزار بشکه رسید (1356 ش)
🔻دکتر میلسپو اعلام کرد ایران گرانترین کشور جهان است. (1322 ش)
🔻حمله هواپیماهای جمهوری خواهان اسپانیا به ناو آلمانی (1937 م)
🔻استقلال مجمعالجزایر سیشل از انگلستان (1976 م) (ر.ک: 5 ژوئن)
🔻تشکیل بنیاد نوبل جهت نحوه تقسیم و اعطاء جوایز نوبل (1900 م)
🔻آغاز جنگ دوم بالکان بین کشورهای اروپایی در بالکان (1913 م)
🔻انحلال شورای همیاری اقتصادی بلوک شرق در پی فروپاشی شوروی (1991 م)
🔻ترور "محمد بوضیاف" رئیس شورای حکومتی الجزایر (1992 م)
👇👇👇
✅ @telaavat
امام علے علیہ السلام:
ألا فَمَن ثَبَتَ مِنهُم عَلَے دینِهِ وَ لَم یَقسُ قَلبُهُ لِطولِ أمَدِ غَیبَةِ إمامِهِ فَهو مَعے فے دَرَجَتے یَومَ القیامَة
بدانید آنان ڪہ در زمان غیبت حجت خدا در دین خود ثابت ماندہ و بہ خاطر طول مدت غیبت منڪرش نشوند، روز قیامت با من هم درجہ خواهند بود.
📚بحارالانوار(ط-بیروت) ج۵۱
👇👇👇
✅ @telaavat
🔻#تفسیر_نور🔻
🌸 اعوذ بالله من الشیطان الرجیم🌸
🔷 بسْمِ اللَّه الْرَّحْمَنِ الْرَّحِيمِ 🔷
🗯وهُوَ الَّذِى يُرْسِلُ الرِّيحَ بُشْراً بَيْنَ يَدَىْ رَحْمَتِهِ حَتَّى إِذَا أَقَلَّتْ سَحَاباً ثِقَالاً سُقْنَهُ لِبَلَدٍ مَّيِّتٍ فَأَنزَلنَا بِهِ الْمَآءَ فَأَخْرَجْنَا بِهِ مِن كُلِّ الثَّمَرَ تِ كَذَ لِكَ نُخْرِجُ الْمَوْتَى لَعَلَّكُمْ تَذَكَّرُونَ (57)
🍁جزء 8 سوره اعراف 🍂
ترجمه
💭و اوست كه بادها را پیشاپیشِ (باران) رحمتش به بشارت مىفرستد، تا آنكه (باد) ابرهاى سنگین (پر آب) را به آسانى حمل كند (و آن را) به سوى سرزمین مرده روانه كنیم، پس به این وسیله آب (باران) نازل كردیم و به واسطهى آن هرگونه میوهاى را (از زمین) رویاندیم و برآوردیم. مردگان را نیز این گونه (از زمین) بیرون خواهیم آورد، باشد كه شما (با دیدن حیات زمین پس از مرگ) متذكّر شوید.
⚡️نکته ها⚡️
در آیات قبل، خداشناسى و خداپرستى مطرح بود، اینجا معاد، و براى هر یك از مبدأ و معاد، به مسائل طبیعى و نظام آفرینش استدلال شده است.
كلمهى «اَقلَّت» یعنى به آسانى حمل كردن، و این نشاندهندهى آن است كه بادها به قدرى قوى هستند كه ابرهاى پر آب و سنگین را به آسانى جا به جا مىكنند.
🔢پيام ها 🔢
1⃣ قوانین طبیعى با همه پیچیدگى و نظمى كه دارند، تحت اراده پروردگار است و نباید انسان را از مبدأ هستى غافل كند. «هو الّذى یرسل الریاح» (در فرمولهاى علمى و قوانین مادّى غرق نشوید، هدایت و حركت بادها و نزول باران و رویش گیاهان، با تدبیر خداوند است)
2⃣ منكران معاد، برهانى ندارند و تنها استبعاد مىكنند. بیان نمونههاى حیات در طبیعت و جمع شدن مواد تشكیل دهندهى گلابى، سیب و انار كه در خاك پخش هستند، نظیر جمع شدن ذرّات مردگان است و این نمونهها براى رفع آن استبعاد كافى است. «كذلك نخرج الموتى»
3⃣ مرگ، به معناى فنا و نیستى نیست، بلكه تغییر حالت است، همان گونه كه زمین مرده، به معناى زمین معدوم و نابود نیست. «سقناه لبلد میّت... فاخرجنا... كذلك نخرج الموتى»
👇👇👇
✅ @telaavat
#دختر_شینا
قسمت :صدوبیست و پنجم
بعد رو به خدیجه و معصومه کرد و گفت: «بابا جان! بلند شوید، برویم مدرسه.»
همین که صمد بچه ها را برد، پدرش از حمام بیرون آمد تا صبحانه اش را بخورد و آماده شود. صمد برگشت. گفتم: «اگر می خواهی بروی، تا بچه ها خواب اند برو. الان بچه ها بلند می شوند و بهانه می گیرند.»
صمد مشغول بستن ساکش بود که مهدی بیدار شد، بعد هم سمیه و زهرا. صمد کمی با بچه ها بازی کرد. بعد خداحافظی کرد. اما مهدی پشت سرش دوید. آن قدر به در زد و گریه کرد که صمد دوباره برگشت. مهدی را بوسید. بردش آن اتاق. اسباب بازی هایش را ریخت جلویش. همین که سرگرم شد، بلند شد که برود. این بار سمیه بهانه کرد و دنبالش دوید. پدرشوهرم توی کوچه بود. صمد گفت: «برو بابا را صدا کن، بیاید تو.»
پدرشوهرم آمد و روی پله ها نشست. حوصله اش سر رفته بود. کلافه بود. هی غر می زد و صمد را صدا می کرد.
صمد چهارپایه ای آورد. گفت: «کم مانده بود یادم برود. قدم! چند تا پتو بیاور بزنم پشت این پنجره ها، دیشب خیلی سرد بود. برای رعایت خاموشی و وضعیت قرمز هم خوب است.»
سمیه و زهرا و مهدی سرگرم بازی شده بودند. انگار خیالشان راحت شده بود بابایشان دیگر نمی رود. صمد، طوری که بچه ها نفهمند، به بهانه بردن چهارپایه به زیر راه پله، خداحافظی کرد و رفت.
بچه ها ساکت شدند. آمدند کنار عکس نشستند. مهدی عکس صمد را بوسید. سمیه هم آمد جلو و به مهدی نگاه کرد و مثل او عکس را بوسید. زهرا قاب عکس را ناز می کرد و با شیرین زبانی بابا بابا می گفت. به من نگاه می کرد و غش غش می خندید. جای دست و دهان بچه ها روی قاب عکس لکه می انداخت.
با دست، شستم را گرفته بودم و محکم فشار می دادم. به سمیه گفتم: «برای مامان یک لیوان آب بیاور.»
آب را خوردم و همان جا کنار بچه ها دراز کشیدم؛ اما باید بلند می شدم. بچه ها ناهار می خواستند. باید کهنه های زهرا را می شستم. سفره صبحانه را جمع می کردم.
نزدیک ظهر بود. باید می رفتم خدیجه و معصومه را از مدرسه می آوردم. چند تا نارنگی توی ظرفی گذاشتم. همین که بچه ها سرگرم پوست کندن نارنگی ها شدند، پنهان از چشم آن ها بلند شدم. چادر سرکردم و لنگ لنگان رفتم دنبال خدیجه و معصومه.
اسفندماه بود. صمد که رفته بود، دو سه روزه برگردد؛ بعد از گذشت بیست روز هنوز برنگشته بود. از طرفی پدرشوهرم هم نیامده بود. عصر دلگیری بود. بچه ها داشتند برنامه کودک نگاه می کردند. بیرون هوا کمی گرم شده بود. برف ها کم کم داشت آب می شد. خیلی ها در تدارک خانه تکانی عید بودند، اما هر کاری می کردم، دست و دلم به کار نمی رفت.
ادامه دارد...✒️
👇👇👇
✅ @telaavat
4_5769252744913224663.mp3
968.3K
🔸🔶 قرائت صفحه 445 قرآن کریم
👇👇👇
✅ @telaavat