🌷🕊🌷
🕊🌷
🌷
وصیت نامه📝
شهید مدافع حرم مهدی ثامنی راد🌹
به راستی که صحبت و درددل زیاد استف ولی نه این حقیر مجال نوشتن دارم و نه این جا دل و جان فرصتی می دهد که از کربلایی بودن دل کند و آن را توصیف کرد.
چند خواهش دارم؛
یکی این که نماز اول وقت که گشایش از مشکلات است.
دوم: صبر و تحمل
سوم: به یاد امام زمان (عج) باشیم.
در آخر از همه دوستان درخواست دارم که بنده را حلال کنند.
اگر در فرصتی باعث آزرده شدن دل شما شدم، از من بگذرید.
2- چند کلامی با دوستان و مسجدی های عزیز؛
با عرض سلام حضور شما بزرگواران.
شب عملیات است. همه دارند مهیا می شوند به نوع های مختلف یکی سلاح تمیز می کند، یکی خشاب پر می ند و دیگر کاری که فرصت بسیار کم است که خدمت شما بخواهم توضیح دهم.
«حاج آقا افشار» دوست عزیز و بر و بچه های مسجد و پایگاه و دفتر نیکوکاری بدانید که کاری با قداست بالا در حد بهشتیان انجام می دهید.
از شما دوستان خواهش می کنم کار را جدی و به نحو احسن انجام دهید. تبعیض قائل نشوید. فعالیت های فرهنگی را بالا ببرید. درس ولایت شناسی و ولایت مداری را ترویج دهید.
شخصیت اقا امام زمان (عج) و امام خامنه ای را خوب برای جوانان آموزش دهید.
این جا در این ساعت شب 22:30 دقیقه غوغایی است. جوانان پاکی این جا جمع شدند که به اذن و لب تر کردن ولی زمان خود که یک حکم جهاد برای جان بیست هزار شیعه در این سرزمین، که چهار سال است در محاصره کفر قرار دارند و ابوالفضل وار با غیرتی عظیم از ناموس خدا تا امروز دفاع کرده اند.
⚡قسمت دوم
🌹تاریخ تولد: ۲۲ بهمن ۱۳۶۱
🌷تاریخ شهادت: ۲۲ بهمن ۱۳۹۴
🌷محل شهادت: سوریه
🌺شادی روح شهید صلوات
@telaavat
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
📙 نام کتاب: نورالدین پسر ایران
📖 شماره صفحه: 327
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
یادم هست پنجشنبه بود که مرخص شدم و به خانه برادرم در خاوران رفتم. روز بعد برای اینکه به تبریز برگردم به راه آهن رفتیم. آن روزها من به دلیل مجروحیتم میتوانستم بلیت هواپیما بگیرم اما چون با امیر بودیم از خیر بلیت هواپیما گذشتم و با قطار برگشتیم. امیر، بهترین همراهم بود.
حدود دو ماهی که مثلاً مرخصی بودم، در روزهای بستری بودن و خانه نشینی دلگرفتگی ام هم تکمیل شده بود. وقتی زخمم کمی بهتر شد با امیر هماهنگ شدیم تا به جبهه برگردیم. میخواستم این بار موتورم را هم ببرم. آن روزها یک موتور هوندای پَرِشی داشتم که قبلاً هم یک بار آن را به منطقه برده بودم و خیلی به دردمان خورده بود. مراحل لازم را انجام دادیم و بعد از اینکه موتور را به قطار سپردیم خودمان با ماشین به طرف منطقه راه افتادیم.
بعد از عملیات بدر تصمیم گرفته بودم دیگر در گردان امام حسین نمانم. گردان امام حسین در جبهه و حتی پشت جبهه به خاطر سابقه، ایمان و شجاعت نیروهایش معروف بود اما بعد از آن نبرد حماسی و شهادت بیشتر بچه ها در مراحل مختلف عملیات بدر، از هم پاشیده بود و باید از نو سازماندهی میشد.
ـ حالا به کدوم گردان بریم؟
کمی پرس و جو کرده و بی میل نبودم به گردان حضرت ابوالفضل بروم که قبلاً در یک عملیات شرکت کرده بود. آن روزها فرماندهش «سید اژدر مولایی» بود. تا آن زمان سید اژدر را از دور میشناختم، با او کار نکرده بودم اما ذکر خیرش را از بچه ها شنیده بودم. بالاخره با امیر تصمیم گرفتیم به همان گردان برویم.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
📙 نام کتاب: نورالدین پسر ایران
📖 شماره صفحه: 328
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
وقتی به دزفول رسیدیم مستقیم رفتیم ستاد. اما رفتن از یک گردان به گردان دیگر زیاد راحت نبود. لشکر سازماندهی خاصی داشت و باید کادر لشکر را قانع میکردیم که قبول کنند ما به گردان دیگری برویم. تعداد بچه های گردان امام حسین در منطقه کم بود و برادر «سید حسن شکوری» که بعد از شهادت اصغر قصاب به عنوان فرمانده گردان امام حسین معرفی شده بود، به فکر سازمان دادن گردان بود. با خودم میگفتم که گردان امام حسین دیگر همان گردانی که در بدر پر از نیروهای باسابقه و دلاور بود، نخواهد شد.
نامه ای از لشکر برای گردان حضرت ابوالفضل گرفتیم و رفتیم. از دور دیدیم یک نفر مشغول کار است. ظاهراً در حال مقدمات ساخت مسجدی برای گردان بودند. نزدیکتر که رسیدیم دیدیم خود سید اژدر مولایی است. سید اژدر قبل از اینکه نامه مان را بگیرد از احوال گردان گفت، از وضع فعلی اش و مشکلاتش و اینکه نباید از نیمۀ راه گردان را ترک کنیم چون امکان دارد ما جزء گردانهای پشتیبان باشیم. بعد از این صحبتها نامه مان را گرفت و گفت: «چون هنوز چادرهای گردانو نزدیم بیایید چادر ما.»
رفتیم چادر فرماندهی گردان. معاون گردان، دوست قدیمی ام کریم قربانی بود، طبیعتاً با حضور او احساس راحتی بیشتری در گردان جدید داشتیم. دو سه روز بعد یادمان افتاد موتور را از راه آهن تحویل نگرفته ایم. رفتیم اندیمشک، موتور را تحویل گرفته و دوباره به گردان برگشتیم.
ماندن در چادر فرماندهی گردان برای من خوشایند نبود؛ جایی که نظم و نظام در آن وجود داشت و محل رفت و آمد فرماندهان بود.
.ادامه دارد...✒️
👇👇👇
✅ @telaavat
﷽
🌍اوقات شرعی به افق تهران🌍
🖼️امروز یکشنبه 30تیرماه 1398
🌞 اذان صبح: 04:20
☀️ طلوع آفتاب: 06:03
🌝 اذان ظهر: 13:11
🌑 غروب آفتاب: 20:18
🌖 اذان مغرب: 20:37
🌓 نیمه شب شرعی00:19
✅ @telaavat
👆👆👆
#تفسیر_نمونه
✨جز 30سوره تین✨
وَهَٰذَا الْبَلَدِ الْأَمِينِ
🌹
و قسم به این شهر امن [= مکّه]،
✍️
«تین» در لغت به معنی «انجیر» و «زیتون» همان زیتون معروف است که ماده روغنی مفیدی از آن میگیرند.
در این که آیا منظور سوگند به همین دو میوه معروف است یا چیز دیگر؟
بعضی آن را اشاره به همان دو میوه معروف میدانند که خواص غذائی و درمانی فوق العاده زیادی دارد، بعضی دیگر معتقدند که منظور از آن، دو کوهی است که شهر «دمشق» و «بیت المقدس» بر آنها قرار گرفته، چرا که این دو سرزمین، محل قیام بسیاری از انبیا و پیامبران بزرگ خداست، و این تفسیر با سوگندهای سوم و چهارم که از سرزمینهای مقدسی یاد میکند هماهنگ است.
و اما «هذا البلد الامین» مسلما اشاره به سرزمین «مکّه» است سرزمینی که حتی در عصر جاهلیت به عنوان منطقه امن و حرم خدا شمرده میشد، و کسی در آنجا حق تعرض به دیگری نداشت.
و هر گاه این دو قسم (تین و زیتون) را بر معنی ابتدائی آنها حمل کنیم یعنی انجیر و زیتون معروف، باز سوگند پر معنائی است زیرا:
«انجیر» دارای ارزش غذائی فراوانی است و لقمهای است مغذی و مقوی برای هر سن و سال و خالی از پوست و هسته و زوائد.
در حدیثی از امام علی بن موسی الرضا علیه السّلام آمده است: «انجیر بوی دهان را میبرد، لثهها و استخوانها را محکم میکند، مو را میرویاند درد را برطرف میسازد، و با وجود آن نیاز به دارو نیست.»
و نیز فرمود: «انجیر شبیهترین اشیا به میوه بهشتی است.»
و غذاشناسان و دانشمندان بزرگ برای زیتون و روغن آن اهمیت فوق العادهای قائلند، و معتقدند کسانی که میخواهند همواره سالم باشند باید از این اکسیر حیاتی استفاده کنند.
روغن زیتون دوست صمیمی کبد آدمی، و برای رفع عوارض کلیهها و سنگهای صفراوی، و قولنجهای کلیوی، و کبدی و رفع یبوست بسیار مؤثراست
روغن زیتون سرشار از انواع ویتامینها است و دارای فسفر، کلسیم و پتاسیم و منگنز است در حدیثی از امام علیّ بن موسی الرضا علیه السّلام آمده است: «روغن زیتون غذای خوبی است، دهان را خوشبو و بلغم را برطرف میسازد، رنگ صورت را صفا و طراوت میبخشد، اعصاب را تقویت کرده، بیماری و درد و ضعف را از میان میبرد و آتش خشم را فرو مینشاند».
👇👇👇
✅ @telaavat
🌷🌷🌷شهید قرآنی
🌷☘🌷☘🌷
√ اخلاص
+روزهایے ڪه از مغازهے بابا زود برمےگشت، مےرفت پایگاه بسیج مسجد.
_ خانه هم ڪه مےرفت، سرش به ڪار خودش گرم بود. یڪ گوشه مےنشسٺ و یا قرآن مےخواند یا درس. خیلے اهل حرف زدن از این طرف و آن طرف نبود.
+ پس از شهادٺش ، دوسٺان مسجدےاش آمدند براے تسلیت گفٺن به مادرش.
_ گفٺند: خوشبهحال شما ڪه یک همچین حافظ قرآنے را تقدیم اسلام ڪردهاید. مادر ٺازه آنجا فهمید پسرش حافظ قرآن بوده...
شـــــهید حسن قامٺ
@telaavat
🌸🍃🌸🍃
#هرچه_گشتم_بدترازخودم_پیدانکردم
خداوند روزي به حضرت موسي فرمود:
برو بدترين بنده مرا بياور .موسي رفت يكي از گناهكارهاي درجه يك را پيدا كرد ووقتي ميخواست با خود ببرد،گفت نكند يك موقع اين آدم توبه كرده باشد ومن فكر كنم كه اين بنده ي گناهكار مي باشد رهايش كرد.
رفت دزدي را گرفت تاببرد نزد خود گفت نكند نكند اين بنده خاص خدا باشد وتوبه كرده باشد وخدا او را بخشيده باشد ولش كرد.
هر كسي را مي گرفت با چنين فرضيات وداوريهائي آزادش مي نمود.
بالاخره سگي را گرفت وگفت بدتر از اين كه ديگر نداريم ،رفت ميانه ي راه رهايش كرد وگفت شايد در عالم سگي بودنش كاري كرده باشد ؛بالاخره حضرت موسي دست خالي پيش خدا رفت.
خدا گفت:اي موسي دست خالي آمدي؟
موسي گفت: هرچه گشتم بدتر از خودم پيدا نكردم.
خدا گفت: اي موسي هر آئينه اگر غير از اين كرده بودي از پيغمبري عزل ميشدي!
📚 حدیث دل سپردن، مرتضي آقاتهرانی ،صفحه 17
✅ @telaavat