#داستان_کوتاه
🔹کشاورزي يک مزرعه بزرگ گندم داشت زمين حاصلخيزي که گندم آن زبانزد خاص و عام بود.
🔹هنگام برداشت محصول بود شبي از شبها روباهي وارد گندمزار شد و بخش کوچکي از مزرعه را لگدمال کرد و به پيرمرد کمي ضررزد.
🔻پيرمردکينه روباه را به دل گرفت بعد از چند روز روباه را به دام انداخت و تصميم گرفت از حيوان انتقام بگيرد.
🔻مقداري پوشال را به روغن آغشته کرده به دم روباه بست و آتش زد.
🐕روباه شعله وردر مزرعه به اينطرف وآن طرف ميدويد وکشاورز بخت برگشته هم به دنبالش در اين تعقيب و گريز گندمزار به خاکستر تبديل شد.
🌹🌹وقتي کينه به دل گرفته ودر پي انتقام هستيم بايد بدانيم آتش اين انتقام دامن خودمان را هم خواهد گرفت بهتر است
ببخشيم وبگذريم ...
👇👇👇
@telaavat
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
📙 نام کتاب: نورالدین پسر ایران
📖 شماره صفحه: 393
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
واقعیت این بود که دیگر حال و حوصله ای برایم نمانده بود. فقط میخواستم زمان بگذرد و ببینم چه پیش می آید. از طرف دیگر زخم پایم خونریزی میکرد و حتی حوصله بستن آن را هم نداشتم. توی چاله آوار شدم. او هم سه چهار قدم رفت و دوباره برگشت. این دفعه با ناراحتی میگفت: «آخه من کجا برم وقتی تو اینجا موندی؟»
ـ پس همین جا بشین. صبح که شد معلوم میشه خاکریز ما کجاست و خاکریز عراقیها کجا. اون وقت راه میافتیم.
ـ بابا شب مییان میگیرنمون!
ـ نترس! اسیر نمیشیم.
این را گفتم، بعد یادم افتاد هیچ سلاحی با خودم ندارم. بلند شدم اسلحه ای از همان نزدیکی پیدا کردم و دوباره آمدم توی چاله نشستم. درد و خستگی از وجودم می بارید، به خاکها تکیه داده بودم و چشمم به آسمان بود. ستاره ها هنوز هم داشتند می درخشیدند. به روزهای رفته فکر میکردم. روزهایی که تازه داشتم با امیر دوست میشدم. خاطراتمان، خنده ها و گریه هامان، حرفهایمان، همه یک به یک از مقابل چشمانم عبور میکردند. از وقتی دوست شده بودیم در شهر و جبهه، هر جا کاری داشتیم با هم بودیم، حتی در بیمارستان، چه نجیب و دلسوز بود امیر! چه ساده و سریع رفت. میگفت تاب شهادت مرا ندارد. من چی؟ من تاب شهادت او را دارم. چه شبیست این شب خدایا!
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
📙 نام کتاب: نورالدین پسر ایران
📖 شماره صفحه: 394
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
همانطور که به سوسوی ستاره ها زل زده بودم و با اشک و درد خدا خدا میکردم، سرم پایین افتاد. نگاهم از آسمان به زمین رسید و ناگهان روی تیر برقی که درست رو به روی من بود، متوقف ماند. یادم آمد وقت حرکت از همین تیر برق علامت گذاشته بودم. گویا خدا راضی به آن همه گم گشتگی نبود. از چاله بیرون آمدم و به دوستم گفتم: «پاشو! راه رو پیدا کردم.» گفت: «آقا سید! مثل دفعه قبل میشه ها! بمونیم تا صبح بشه.»
ـ نه! نشانه ای رو که گذاشته بودم میبینم. بلند شو بیا.
این بار نوبت او بود که ساز مخالف بزند.
ـ من نمی آم سید.
حرفی نزدم. لنگ لنگان راه افتادم و متوجه شدم او هم دارد پشت سرم می آید. آمدیم و دقایقی بعد به خاکریز رسیدیم. همان خاکریزی که اول شب از آنجا حرکت کرده بودیم. خلوت آنجا نگرانم کرد با خودم گفتم: «نکنه نیروهامون از این منطقه عقب نشینی کرده باشن!» صدای دوستم هم بلند شده بود: «آقا سید! دیدی اینجا هم مال عراقیهاست! الانه که از جلو پیداشون بشه.»
ـ نه! مطمئنم اینجا خاکریز خودمونه. دیشب از همینجا حرکت کردیم اما بذار ببینم اینا کجا رفتن؟
جلوتر رفتیم و از خاکریز دوم که گذشتیم صدای بیسیم را شنیدم. گوش خواباندم و این بار صدای سید اژدر را شناختم، طولی نکشید که پیش بچه های خودی رسیدیم. سید اژدر دید که زخمی هستم اما ظاهراً متوجه شدت ناراحتی ام نشد.
..ادامه دارد...✒️
👇👇👇
✅ @telaavat
﷽
🌍اوقات شرعی به افق تهران🌍
🖼️️امروز جمعه 1شهریور ماه 1398
🌞 اذان صبح: 04:57
☀️ طلوع آفتاب: 06:28
🌝 اذان ظهر: 13:07
🌑 غروب آفتاب: 19:46
🌖 اذان مغرب: 20:03
🌓 نیمه شب شرعی00:22
@telaavat
☘امام سجّاد عليه السلام:
و امّا حقّ فرزندت اين است كه بدانى او از توست و با خوب و بدش در دنيا، منتسب به توست و بى گمان، تو درباره آنچه بر عهده ات است: خوب تربيت كردن او و او را به سوى خداوند عزّوجلّ راهنمايى كردن و به فرمان بردارى از او(خداوند) يارى كردن، مسئولى. پس در كار او، همانند كسى عمل كن كه مى داند براى نيكى كردن به او پاداش مى گيرد و بر بدى كردن به او مجازات مى شود
📚الخصال صفحه 568
🆔 @telaavat
#تفسیرنور
⏮سوره بقره آيه 46
(بسم الله الرحمن الرحیم)
⤵️الَّذِينَ يَظُنُّونَ أَنَّهُمْ مُّلَقُواْ رَبِّهِمْ وَأَنَّهُمْ إِلَيْهِ رَ جِعُونَ
🔷ترجمه
⤵️(خاشعان) كسانى هستند كه به (قیامت و) ملاقات (با حساب) پروردگارشان و بازگشت به او ایمان دارند.
┅════🌦✼🎑✼🌦════┅
🔷نکته ها
↩️«لقاء» به معنى دیدن نیست، بلكه به معنى حضور است. چنانكه اگر شخصى نابینا به حضور كسى برود، مى گوید با او ملاقات كردم، گرچه او را ندیده است.
✏️ صاحب مجمع البیان نیز مى گوید: مراد از لقاى پروردگارش، ملاقات با پاداش و كیفر خداست.
♻️شاید مراد از ملاقات پروردگار، همان حالت عرفانى باشد كه خاشعان در نماز پیدا مى كنند، زیرا نماز حضور در برابر خداست.
✏️اگر «ظنّ» و گمان در برابر علم باشد، مورد انتقاد است؛ «مالهم به من علم ان یتّبعون الاّ الظنّ»
♻️ امّا اگر مراد از گمان، اطمینان باشد ارزش است، گرچه یقین قوى نباشد. چنانكه خداوند نیز از رزمندگان شجاع و مخلص، به صاحبان گمان تعبیر نموده است: «قال الذّین یظنّون انّهم ملاقوا اللّه كم من فئة قلیلة غلبت فئةً كثیرةً»
┅════🌦✼🎑✼🌦════┅
🔷پيام ها ⚡️📨
1- ⭐️گمان به وجود قیامت هم، براى كنترل رفتارها كافى است. «یظنّونانّهم ملاقوا...»
2- ❄️خاشع، در نماز احساس ملاقات با خداوند را دارد. «الخاشعین الّذین یظنّون انّهم ملاقوا ربّهم»
@telaavat 👈👈
🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼 🍃🌼🍃🌼🍃
به رسم عاشقی میخوانیم:
دعای فرج حضرت حجة ابن الحسن( عج )
بسم الله الرّحمن الرّحیم
إِلَهِی عَظُمَ الْبَلاءُ وَ بَرِحَ الْخَفَاءُ وَ انْکَشَفَ الْغِطَاءُ وَ انْقَطَعَ الرَّجَاءُ وَ ضَاقَتِ الْأَرْضُ وَ مُنِعَتِ السَّمَاءُ وَ أَنْتَ الْمُسْتَعَانُ وَ إِلَیْکَ الْمُشْتَکَى وَ عَلَیْکَ الْمُعَوَّلُ فِی الشِّدَّهِ وَ الرَّخَاءِ اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ أُولِی الْأَمْرِ الَّذِینَ فَرَضْتَ عَلَیْنَا طَاعَتَهُمْ وَ عَرَّفْتَنَا بِذَلِکَ مَنْزِلَتَهُمْ فَفَرِّجْ عَنَّا بِحَقِّهِمْ فَرَجا عَاجِلا قَرِیبا کَلَمْحِ الْبَصَرِ أَوْ هُوَ أَقْرَبُ یَا مُحَمَّدُ یَا عَلِیُّ یَا عَلِیُّ یَا مُحَمَّدُ اکْفِیَانِی فَإِنَّکُمَا کَافِیَانِ وَ انْصُرَانِی فَإِنَّکُمَا نَاصِرَانِ یَا مَوْلانَا یَا صَاحِبَ الزَّمَانِ الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ أَدْرِکْنِی أَدْرِکْنِی أَدْرِکْنِی السَّاعَهَ السَّاعَهَ السَّاعَهَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ یَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِینَ بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرِین
🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼 🍃🌼🍃🌼🍃
✅ @telaavat👈
🔸ابن سیرین به كسی گفت: چگونه ای؟
گفت: چگونه است حال كسی كه پانصد درهم بدهكار است، عیالوار است و هیچ چیز ندارد؟
🔹ابن سیرین به خانه خود رفت و هزار درهم آورد و به وی داد و گفت: پانصد درهم به طلبكار بده و باقی را خرج خانه كن و لعنت بر من اگر پس از این حال كسی را بپرسم!
🔸گفتند: مجبور نبودی كه قرض و خرج او را بدهی.
🔹گفت: وقتی حال كسی را بپرسی و او حال خود بگوید و تو چاره ای برای او نیندیشی، در احوالپرسی منافق باشی...
➕رسم مردانگى و رفاقت اينچنين است
🌎 @telaavat
📖📖📖📖📖📖📖📖📖📖📖📖
✂️ برشی از یک کتاب
#نسلِ_جدید_آواره_یا_فاسد_یا_صالح
نسلی که با مدرن ترین اندیشه های امروز کم و بیش آشناست و مکتب های فلسفی از هر طرف به مغزش هجوم می آورد و در سطح علم امروز جهان قرار گرفته و نسلی است که در رشته های گوناگون علمی و ادبی و فکری درسطح بسیار بالایی تحصیل می کند ، نمی تواند در حدِ یک #مذهبِ_ارثیِ_تقلیدیِ_تعبدیِ_راکد پایین بیاید . دلایل ارثی ای که معمولاً یک مادر بزرگ یا دایه یا پدر بزرگ به کودک ارائه می دهند و او را تا کلاس پنجم و ششم ابتدایی می توانند ساکت نگه دارند ، قادر نخواهد بود دانشجویی را که در رشته های مختلف علمی درس می خواند قانع کند ، زیرا تعلیم مذهبیِ او نیز باید در همان (سطحِ علمیِ امروز) باشد .
بدیهی است وقتی رُشد علمی دانشجویی بالا برود و تفکر مذهبی او در همان سطحِ نازل تعلیمات دینی کلاس پنجم و ششم ابتدایی باقی بماند ، این اختلاف سطح موجب ایجاد تناقص در ذهن او خواهد شد و ناگزیر می گردد آن را که در سطح پائین تری قرار دارد قربانی کند . این که به نظر می رسد #مبانی_اعتقادی و #ایمانِ_مذهبی نسل جدید سست تر شده ، نه به خاطر این است که اصولاً روح این نسل روح لامذهبی و بیگانه با مذهب است ، بلکه به عکس ، امروز بیش از هر وقت دیگر نیاز به #معنویت در نسل جوان ، حتی در کشور ما ، احساس می شود و متاسفانه به این نیاز جواب کافی داده نمی شود و در نتیجه خلاء ناشی از آن موجب آوارگی و پریشانی و رنج بیشتر این نسل گردیده و یا با چیزهایی پر می شود که به فساد و تباهی منجر می گردد و جز این دو سرنوشت ، سرنوشت دیگری ندارد . و همین #نیاز است که #مسئولیت کسانی را که می اندیشند و کسانی را که نسل خویش را می شناسند ، تا این حد سنگین می کند .
📚 علی ، علی شریعتی ، ص ۳۵۶ و ۳۵۷
@telaavat
👆👆👆
🌸کلام امیر
✨أيُّهَا النَّاسُ، أَعِينُوني عَلَى أَنْفُسِکُمْ
وَايْمُ اللهِ لاَُنْصِفَنَّ الْمَظْلُومَ مِنْ ظَالِمِهِ، وَ لاََقُودَنَّ الظَّالِمَ بِخِزَامَتِهِ حَتَّى أُورِدَهُ مَنْهَلَ الْحَقِّ وَإنْ کَانَ کَارِهاً
💠اى مردم ! مرا براى اصلاح خودتان يارى دهيد
به خدا سوگند داد مظلوم را از ظالمش مى ستانم و افسار ظالم را مى کشم تا او را به آبشخور حق وارد سازم هر چند از اين کار ناخشنود باشد
📘نهج البلاغه.خطبه ۱۳۶
@telaavat
💐💐💐💐💐💐💐💐💐💐💐💐
⭕️ استغاثه ی مردی سنّی
🔹 شیخ علی رشتی نقل میکرد: از راه آب فرات به سمت نجف می رفتم. در کِشتی جماعتی را دیدم اهل حلّه که مشغول لهو و لعب بودند. جز یک نفر که آثار سکینه و وقار از او ظاهر بود و آن جماعت مذهب او را مورد تمسخر قرار داده و بر او عیب می گرفتند. با آن شخص هم صحبت و دلیل را جویا شدم.
🔸 گفت: آن جماعت خویشان من هستند و از اهل سنت. پدرم نیز از ایشان بود و مادرم از اهل ایمان و من نیز به برکت حضرت صاحب الزمان شیعه شدم. از کیفیت آن سوال کردم گفت:
🔺 برای تجارت همراه دوستان از حلّه بیرون رفتم. در مسیر برگشت دوستان خود را گم کردم. راه ما از صحرای بی آب و علفی بود که درّندگان بسیاری داشت. متحیر ماندم و از گرسنگی و عطش ترس داشتم. پس استغاثه کردم به خُلفا و مشایخ و ایشان را شفیع کردم و تضرّع نمودم. فرجی ظاهر نشد.
☑️ از مادرم شنیده بودم که میگفت: ما امام زنده ای داریم که کُنیه اش اباصالح است. گمشدگان را به راه و درماندگان را به فریاد میرسد. با خدا عهد کردم: من به آن حضرت استغاثه میکنم اگر مرا نجات داد، به دین مادرم درآیم.پس او را ندا کردم و استغاثه نمودم.
📝 ناگاه کسی را دیدم که با من راه میرود و بر سرش عمامه سبزی ست. آنگاه راه را به من نشان داد و فرمود که به دین مادرم درآیم. پس از نظرم غایب شد. پس از اندکی به حلّه رسیدم و روز بعد برای آموختن معالم دین نزد سید مهدی قزوینی رفتم.
📚 منتهی الامال، باب چهاردهم، ص۱۳۵۴
📌 مولای من، راه را گم کرده ایم، راه را نشانمان بده و نجاتمان ده...
💐اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجلفرجهم💐
🆔 @telaavat
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
📙 نام کتاب: نورالدین پسر ایران
📖 شماره صفحه: 395
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
او خوشحال به نظر میرسید، با صدایی پر از بغض و ناراحتی گفتم: «بعله!... ما رو فرستادی جلو. همه قتل عام شدن و خودت اینجا خوشحالی!»
ـ نه! شما کار خیلی بزرگی کردین!
ـ ما؟! ما اون جلو کار بزرگی نکردیم فقط اینو دیدیم که وقتی عراقیها درگیر شدن بچه ها افتادن. ما این همه تلفات دادیم. شما دارید...
ـ در عوض عراقیها رو از پشت قیچی کردن!
آنجا بود که متوجه قضیه شدم. نمیدانم اگر بچه های گروهان ما آنطور مظلومانه به کام دشمن نمیرفتند طرح قیچی کردن دشمن به ثمر میرسید یا نه؟ حدود هفتاد تا هشتاد نفر از گروهان نود نفری ما شهید یا زخمی شده بودند. در واقع گروهان ما آنجا از بین رفت. اغلب آنهایی هم که زنده بودند، زخم های شدید داشتند مثل خود فرمانده گروهانمان، حاج قلی، که نمیدانم کجا بود.
سید تازه متوجه حالت من شده بود. میدانست چقدر امیر را دوست دارم، شاید به همین خاطر بدون حاشیه سراغ امیر را گرفت.
ـ از امیر چه خبر؟
ـ امیر شهید شد!
ـ خدا روحشو شاد کنه!
آرام تکرار کردم: «آره! خدا روح امیرو شاد کنه...» دلم به تلاطم افتاده و دستم از همه چیز کوتاه بود، حتی از جنازه امیر! همانجا آمبولانسی آمد و پای مرا پانسمان کردند. سید میخواست عقب بروم اما من نمیخواستم. او و بچه ها اصرار میکردند و من انکار!
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
📙 نام کتاب: نورالدین پسر ایران
📖 شماره صفحه: 396
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ـ چرا نمیری عقب سید؟
ـ میخوام بمونم و عراقیها رو ببینم. تا امیر را نیارم عقب، خودم هم برنمیگردم.
دوباره خود سید اژدر آمد و به من قول داد امیر را به عقب می آورد. نگران بودم.
ـ آقا سید! من عقب نمیرم. خودم باید ببینم که جنازه امیر رو آوردیم عقب. تا مطمئن نشم از اینجا برنمیگردم.
ـ آخه الآن که نمیشه! اما صبح حتماً عراقیها بلند میشن و خودشونو تسلیم میکنن. اون وقت ما همه بچه ها رو می یاریم عقب. جنازه امیر رو هم میاریم.
سید اژدر با هر زبانی که کوشید حریف من نشد. با آن حالت پریشان و مأیوس ماندم، اما نزدیک صبح حالم بدتر شد. به خاطر خونریزی زیادی که داشتم دچار لرز شدیدی شدم که نمیتوانستم بر آن غلبه کنم. کار به جایی رسید که روی دست بچه ها، در آمبولانسی که از راه رسید، گذاشته شدم تا با بقیۀ زخمیها از منطقه دور شوم اما هنوز حواسم سر جایش بود. آمبولانس مال لشکر مشهد بود.
ما را در اورژانس کنار اروند، پانسمان کردند و دوباره داخل آمبولانس گذاشتند. آمبولانس تا کنار اروند آمد. زخمی ها را داخل قایقها می گذاشتند تا از اروند عبور کنند. در اورژانس اول گفتم: «برادر! من چیزیم نیست! فقط یکی دو تا آمپول به من بزنین تا بلندشم و برم جلو.»
ـ نه اخوی! تو باید بری عقب.
..ادامه دارد...✒️
👇👇👇
✅ @telaavat
﷽
🌍اوقات شرعی به افق تهران🌍
🖼️امروز شنبه2شهریور ماه 1398
🌞 اذان صبح: 04:57
☀️ طلوع آفتاب: 06:28
🌝 اذان ظهر: 13:07
🌑 غروب آفتاب: 19:46
🌖 اذان مغرب: 20:03
🌓 نیمه شب شرعی00:22
@telaavat
👆👆👆
#تفسیرنور
⏮سوره مائده آيه 52, 53
(بسم الله الرحمن الرحیم)
⤵️فَتَرَى الَّذِينَ فِى قُلُوبِهِمْ مَّرَضٌ يُسَرِعُونَ فِيهِمْ يَقُولُونَ نَخْشَى أن تُصِيبَنَا دَآئِرَةٌ فَعَسَى اللَّهُ أَن يَأْتِىَ بِالْفَتْحِ أَوْ أَمْرٍ مِّنْ عِنْدِهِ فَيُصْبِحُواْ عَلَى مآ أَسَرُّواْ فِى أَنفُسِهِمْ نَدِمِينَ
وَيَقُولُ الَّذِينَ ءَامَنُواْ أَهَؤُلَا ءِ الَّذِينَ أَقْسَمُواْ بِاللَّهِ جَهْدَ أَيْمَنِهِمْ إِنَّهُمْ لَمَعَكُمْ حَبِطَتْ أَعْمَلُهُمْ فَأَصْبَحُواْ خَسِرِين
َ
🔷ترجمه
⤵(با آن همه توصیه به نپذیرفتن ولایت كفّار) بیماردلان را مى بینى كه در دوستى با آنان (كافران)، سبقت مىگیرند (و در توجیه كارشان) مىگویند:
⏪مى ترسیم كه حادثهاى بد برایمان پیش آید (و ما نیازمند كمك آنان باشیم) پس امید است كه خداوند، پیروزى یا امر دیگرى را از جانب خود (به نفع مسلمین) پیش آورد،
آنگاه آنان از آنچه در دل پنهان داشته اند پشیمان شوند.
⏪و كسانى كه ایمان آوردند (هنگام پیروزى مسلمین و رسوایى منافقان با تعجّب، به یكدیگر) مىگویند:
⏪آیا اینان همانهایى هستند كه با تأكید، به خدا قسم مى خوردند كه ما با شماییم؟ پس (چرا كارشان به اینجا كشید؟) اعمالشان نابود شد و زیانكار شدند.
┅═══🍃 ✼🌹✼ 🍃═══┅
🔷نکته ها
⤵بیماردلان كسانى هستند كه نسبت به حقّانیّت پیامبر اكرم صلى الله علیه وآله و یا برخى از معارف دینى در شك بوده و ایمانى ضعیف دارند.
⬅در مورد معناى آیه، سه احتمال وجود دارد:⬇
الف: 🌱در هنگام پیروزى مسلمین و رسوایى منافقان، مؤمنان با تعجّب مىگویند: آیا این یهود و نصارى بودند كه سوگند جدّى بر یارى كردن شما مؤمنین خوردند؟
ب:🌱 برخى از مؤمنین واقعى بعد از پیروزى به یكدیگر مىگویند: آیا این بیماردلان بودند كه با سوگند مى گفتند ما با شما هستیم و دیدید كه نبودند؟
ج: 🌱این بیماردلان كه سوگند یاد كردند ما با یهود و نصارى هستیم، آیا توانستند به شما اهل كتاب كمكى كنند؟
┅═══🍃 ✼🌹✼ 🍃═══┅
🔷پيام ها⚡📬
1-🍀 پیامبر اكرم صلى الله علیه وآله شاهد تلاشهاى آشكار و شتابزده افراد سست ایمان براى پیوستن به یهود و نصارى است. «فترى الّذین فى قلوبهم مرض یسارعون فیهم»
2-🌾 نمونه ى روشن كسانى كه از هدایت الهى محروند، بیماردلانى هستند كه با سرعت براى پیوستن به كفّار تلاش مى كنند. «انّ اللَّه لایهدى القوم الظالمین... الّذین فى قلوبهم مرض» (حرف «فاء» نشانه آن است كه ظالمین آیه قبل، بیماردلان این آیه هستند)
3-🍀 بیماردلان سست ایمان، با سرعت به سراغ طرح دوستى با دشمنان كافر مىروند. «فى قلوبهم مرض یسارعون فیهم»
4-🌾 افراد سست ایمان و منافق، مى خواهند كه جزو كفّار باشند. «یسارعون فیهم»، نه «الیهم».
5 -🍀 در برابر نص وفرمان صریح خداوند نباید اجتهاد و مصلحت اندیشى كرد. «لاتتّخذوا الیهود... اولیاء... یقولون نخشى»
6-🌾 انگیزهى پذیرش رابطه ى ذلّتبار با ابرقدرتها، ضعف ایمان و وحشت از غیر خداست. «یقولون نخشى»
7-🍀 مسلمانان، به پیروزى و گسترش اسلام و افشاى منافقان امیدوار باشند. «فعسى اللّه أن یأتى بالفتح...»
8 -🌾 عزّت سیاسى، قدرت اقتصادى و پیروزى نظامى همه از طرف خدا و در دست اوست. «أن یأتى بالفتح أو أمر من عنده»
9-🍀 با كفّار رابطه ولایت نداشته باشید، تا امدادهاى غیبى خدا به سوى شما سرازیر شود. «لا تتّخذوا... یأتى بالفتح او امر من عنده»
10-🌾 پایان نفاق و وابستگى به كفّار، حبط و رسوایى و شرمندگى است. «نادمین»
11-🍀 هر سوگندى نشانه ى صداقت نیست، فریب سوگندها را نخورید. «أهؤلاء الّذین اقسموا باللّه انّهم معكم»
12-🌾 وابستگى به بیگانگان، مورد ملامت مؤمنان است. «ویقولالّذینآمنواأهؤلاء... انّهم معكم»
13-🍀 نشانه ى خسران انسان، از بین بردن كارهاى نیك است. «حبطت اعمالكم فاصبحوا خاسرین»
✅ @telaavat
✍️"متنى از جنس طلا"
زنده بودن حرکتی است افقی
از گهواره تا گور، اما زندگی کردن
حرکتی است عمودی از فرش تا عرش
زندگی یک تداوم بی نهایت اکنون هاست. ماموریت ما در زندگی "بی مشکل زیستن " نیست" با انگیزه زیستن است"
سلطان دلها باش اما دل نشکن.
پله بساز اما از کسی بالا نرو.
دورت را شلوغ کن اما در شلوغی ها
خودت را گم نکن.
👌طلا باش اما خاکی
👇👇👇
✅ @telaavat
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
📙 نام کتاب: نورالدین پسر ایران
📖 شماره صفحه: 397
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
کسانی که کنار اروند کار میکردند مجروحان را با احتیاط و احترام داخل قایقها می گذاشتند و البته این همه احترام علاوه بر انجام وظیفه به خاطر پیروزی بزرگی بود که در عملیات والفجر 8 به دست آمده و خبرش در همه جا پیچیده بود. هوا روشن شده بود و ما در اورژانس کنار اروند دوباره معاینه شدیم. از آنجا به باند هلیکوپتر در اطراف خرمشهر منتقل شدیم. هلیکوپتر شینوک پر از مجروح شد، برخاست و به سوی بیمارستانی در اطراف اهواز رفت. من لحظه به لحظه از صحنه درگیری دور میشدم اما در تمام این لحظات فکر و ذکر من «جلو» بود. جایی که امیر آنجا مانده بود. به فکر زخم خودم نبودم هر چند به واسطه همان ترکش در حال رفتن به اتاق عمل بودم. بیهوشی برای ساعاتی مرا از دنیا جدا کرد.
در سالنی روی یک تخت به هوش آمدم. به هوش آمدن همان و یاد حادثه شب افتادن همان!
مرتب مجروح می آوردند و همه سخت مشغول کار بودند. لباس مرا هم مثل همه مجروحان دیگر از تنم درآورده بودند. ساعاتی گذشت و مرتب به خودم میگفتم: «باید برم اما چطوری؟» اول باید لباس گیر می آوردم. اتفاقاً یک مجروح ارتشی را نزدیک من گذاشتند که شلوارش سالم بود. وقتی لباسهایش را درآوردند من شلوارش را برداشتم و زیر تختم گذاشتم. دقایقی بعد مجروح دیگری آوردند که پیراهنش سالم بود. آن را هم کش رفتم! به زحمت از جایم بلند شدم و لباسها را پوشیدم. یک جفت دمپایی هم پیدا کردم و از بیمارستان زدم بیرون. در حالی که حتی یک قِران پول نداشتم. جیب های لباسهای جدید هم خالی بودند و از بابت صاحبانشان نگرانی نداشتم. به نگهبانی بیمارستان رفتم.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
📙 نام کتاب: نورالدین پسر ایران
📖 شماره صفحه: 398
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ـ برادر! ده تومن به من پول بدید من از اینجا برم.
نگهبان یک پنج تومنی به من داد و گفت: «به خدا همینو دارم!» تشکر کردم میخواستم به مدرسه براتی که مقر لشکر عاشورا در نزدیکی اهواز بود، بروم. سوار یک تاکسی شدم و پول را دادم: «این همه دار و ندار منه. اینو بگیر و منو به مدرسه براتی برسون. اونجا بقیه کرایه ات رو از بچه ها میگیرم و میدم.» راننده آدم بامرامی بود. گفت: «پول نمیخوام. هر جا بری میرسونمت.»
وقتی به مدرسه رسیدم همان پنج تومن را دادم و رفتم داخل مدرسه. قبل از همه، مسئول پشتیبانی ترابری را دیدم که بچه میاندوآب بود و در مدتی که مسئول اعزام نیروهای تبریز بود با هم آشنا شده بودیم. از او پرسیدم: «ماشین طرف اروند نمیره؟» گفت: «الان یکی میره خرمشهر» زود سوار شدم.
به خرمشهر که رسیدیم، فهمیدم منطقه بمباران شیمیایی شده. ما ماسک نداشتیم و باید با دستمال خیسی صورتمان را می پوشاندیم. همراهانم سریع جانمازشان را درآوردند و جانمازی هم به من دادند که خیسش کردم و روی دهانم گذاشتم. به حرکت خودمان ادامه دادیم اما بویی احساس نمیکردیم. هر ماشینی که از روبه رو می آمد، چراغهایش را روشن میکرد و سرنشینانش داد میزدند: «شیمیایی... ماسکهاتونو بزنین!»
ما با همان حال به ستاد تدارکات لشکر در خرمشهر رسیدیم. آنجا عوض محمدی را دیدم. عصر شده بود و او میگفت شب را در اتاق آنها بمانم اما من میخواستم بدون معطلی به منطقه درگیری برسم. میگفت: «جلو شیمیایی زدن...» اما گوش من بدهکار نبود.
..ادامه دارد...✒️
👇👇👇
✅ @telaavat
﷽
🌍اوقات شرعی به افق تهران🌍
🖼امروز یکشنبه 3 شهریورماه 1398
🌞 اذان صبح: 05:00
☀️ طلوع آفتاب: 06:31
🌝 اذان ظهر: 13:06
🌑 غروب آفتاب: 19:42
🌖 اذان مغرب: 19:59
🌓 نیمه شب شرعی00:21
👇👇👇
✅ @telaavat
#تفسیرنور
⏮سوره مائده_آيه 55
(بسم الله الرحمن الرحیم)
⤵️إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ ءَامَنُواْ الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلَوةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكَوةَ وَهُمْ رَكِعُون
َ
🔷ترجمه
⤵️ولىّ و سرپرست شما، تنها خداوند و پیامبرش و مؤمنانى هستند كه نماز را برپا مىدارند و در حال ركوع، زكات مىدهند.
┄┅┅═ ☘ 🌷 ☘ ═┅┅┄
🔷نکته ها
🍂در شأن نزول آیه آمده است: سائلى وارد مسجد رسول خدا صلى الله علیه وآله شد و از مردم درخواست كمك كرد. كسى چیزى به او نداد.
🍃حضرت على علیه السلام در حالى كه به نماز مشغول بود، در حال ركوع، انگشتر خود را به سائل بخشید. در تكریم این بخشش، این آیه نازل شد.
🍂ماجراى فوق را ده نفر از اصحاب پیامبر مانند ابن عباس، عمّار یاسر، جابربن عبداللّه، ابوذر، اَنسبن مالك، بلال و... نقل كرده اند و شیعه و سنّى در این شأن نزول، توافق دارند.
🍃 عمّار یاسر مىگوید: پس از انفاق انگشتر در نماز و نزول آیه بود كه رسولخداصلى الله علیه وآله فرمود: «مَن كنتُ مولاه فعلىّ مولاه».
🍂پیامبر اكرمصلى الله علیه وآله در غدیرخم، براى بیان مقام حضرت على علیه السلام این آیه را تلاوت فرمود.
🍃 و خود على علیه السلام نیز براى حقّانیّت خویش، بارها این آیه را مى خواند. ابوذر كه خود شاهد ماجرا بوده است، در مسجد الحرام براى مردم داستان فوق را نقل مىكرد.
🍂كلمه ى «ولىّ» در این آیه، به معناى دوست و یاور نیست، چون دوستى و یارى مربوط به همه مسلمانان است، نه آنان كه در حال ركوع انفاق مىكنند.
🍃امام صادق علیه السلام فرمودند: منظور از «الّذین آمنوا...»، على علیه السلام و اولاد او، ائمّه علیهم السلام تا روز قیامت هستند. پس هركس از اولاد او به جایگاه امامت رسید با این ویژگى مثل اوست، آنان صدقه مى دهند در حال ركوع.
🍂مرحوم فیض كاشانى در كتاب نوادر، حدیثى را نقل مىكند كه بر اساس آن سایر امامان معصوم نیز در حال نماز و ركوع به فقرا صدقه داده اند كه این عمل با جمع بودن كلمات «یقیمون، یؤتون، الراكعون» سازگارتر است.
🍃امام باقرعلیه السلام فرمود: خداوند پیامبرش را دستور داد كه ولایت علىعلیه السلام را مطرح كند و این آیه را نازل كرد.
🍂بهترین معرّفى آن است كه اوصاف وخصوصیّات كسى گفته شود ومخاطبان، خودشان مصداق آن را پیدا كنند. (آیه بدون نام بردن از علىعلیه السلام، اوصاف وافعال او را برشمرده است)
🍃امام صادق علیه السلام فرمود: على علیه السلام هزاران شاهد در غدیر خم داشت، ولى نتوانست حقّ خود را بگیرد، در حالى كه اگر یك مسلمان دو شاهد داشته باشد، حقّ خود را مىگیرد!
🍂ولایت فقیه در راستاى ولایت امام معصوم است. در مقبولهى عمربن حنظله ازامام صادقعلیه السلام مىخوانیم: بنگرید به آن كس كه حدیث ما را روایت كند و در حلال وحرام ما نظر نماید و احكام ما را بشناسد. پس به حكومت او راضى باشید كه من او را بر شما حاكم قرار دادم. «فانّى قد جعلته علیكم حاكماً...».
┄┅┅═ ☘ 🌷 ☘ ═┅┅┄
🔷پيام ها⚡📬
1-🌸 اسلام، هم دین ولایت است و هم دین برائت. هم جاذبه دارد و هم دافعه. آیات قبل، از پذیرش ولایت یهود و نصارى نهى كرد، این آیه مى فرماید: خدا و رسول و كسى را كه در ركوع انگشتر داد، ولىّ خود قرار دهید. «یا ایّها الّذین آمنوا لا تتّخذوا... انّما ولیّكم اللَّه...»
2-🌾 از اینكه به جاى «اولیائكم»، «ولیّكم» آمده ممكن است استفاده شود كه روح ولایت پیامبر و على علیهم ا السلام، شعاع ولایت الهى است. «ولیّكم»
3-🌸 معمولاً در قرآن نماز وزكات در كنار هم مطرح شده است، ولى در این آیه، هر دو به هم آمیخته اند. (دادن زكات در حال نماز) «الّذین یقیمون الصلوة و یؤتون الزكاة و هم راكعون»
4-🌾 كسانى كه اهل نماز و زكات نیستند، حقّ ولایت بر مردم را ندارند. «انّما ولیّكم اللَّه...» («انّما»، نشانهى انحصار ولایت در افراد خاصّ است)
5 -🌸 براى توجّه به محرومان، نماز هم مانع نیست. «یؤتون الزكاة و هم راكعون» (آرى، فقیر نباید از جمع مسلمانان دست خالى برگردد.)
6-🌾 ولایت از آنِ كسانى است كه نسبت به اقامه ى نماز وپرداخت زكات پایدار باشد. «یقیمون الصلوة ویؤتون...» («یقیمون» و«یؤتون» نشانه دوام است)
7-🌸 هرگونه ولایت، حكومت و سرپرستى كه از طریق خدا و رسول و امام نباشد، باطل است. «انّما ولیّكم اللَّه...» (كلمه «انّما» علامت حصر است)
8 -🌾 توجّه به خلق براى خدا در حال نماز، با اقامه نماز منافات ندارد.«یؤتون الزكاة و هم راكعون»
9-🌸 كسى كه نسبت به فقرا بىتفاوت باشد، نباید رهبر و ولىّ شما باشد. «انّما ولیّكم اللَّه... و یؤتون الزكاة»
10-🌾 كارهاى جزئى (مثل انفاق انگشتر) نماز را باطل نمىكند. «یقیمون الصلوة و یؤتون الزكاة و هم راكعون»
11-🌸 در فرهنگ قرآن، به صدقه مستحبّى هم «زكات» گفته مىشود. «یؤتون الزكاة»
@telaavat
👆👆👆
📖 قرآن و جواب #منکران قیامت
📲چندروزقبل درپی تذکر به یکی از #ادمینهای گروههاکه نوشته بود:
اگرقیامت #قصه نباشد،من توراکجا پیداکنم؟!
گفتم: قیامت یکی از #اصول اعتقادی دین ماست و #قصه نیست!
- و او پاسخ داد: تاچیزی را #نبیند،قبول ندارد!!
لابد،هوش و #سوادش رامی بیند! ویا #درداعضای بدنش رامی بیند!!
ویا... ،ولی باوجود #ندیدن آنها، #سواد دارد، #درددارد و...
امروز این #شبهه را درسایت تبیان دیدم که هم برای ایشان می فرستم و هم خواندنش برای شما خالی ازلطف نیست.
🤔شبهه:
در آیات 6 تا 10 قیامت آمده که :
«از اين رو مي پرسد #قيامت كي خواهد بود؟
بگو: در آن هنگام كه #چشمها از شدت وحشت به گردش درآيد.
و ماه بي نور گردد.
و خورشيد و ماه جمع شوند.
آن هنگام انسان گويد راه #فرار كجاست؟
هرگز چنين نيست؛ پناهگاهي وجود ندارد.»
این پرسش و پاسخ به این می ماند که یکی بپرسد:
کی زلزله میاید؟
طرف مقابل جواب بدهد:
وقتی زمین به شدت لرزید و ساختمانها خراب شد.
✍️اولا: شبهه کننده #غرض ورز توجهی به آیات قبل ندارد.
📖 در آیات 3 تا 5 قیامت می خوانیم :
«آیا آدمى مىپندارد كه ما #استخوانهايش را گرد نخواهيم آورد؟* بلكه ما قادريم بندهاى #انگشتان او را درست كنيم.* بلكه آدمى مىخواهد كه در آينده نيز به كارهاى ناشايست پردازد.»
و سپس بدنبال آن در آیه 6 می فرماید:
«مىپرسد: روز قيامت چه #وقت خواهد بود؟»
❓بنابراین قصد سوال کننده یا سوال کنندگان از وقت قیامت
«نه به اين معنى است كه #اصل آن را قبول داشتند و از وقت آن سؤال مىكردند، بلكه اين سؤال مقدمه اى است براى #انكار اصل قيامت،
درست مثل اينكه كسى مىگويد:
" فلان شخص از سفر مىآيد"
و هنگامى كه طول كشيد، ديگرى كه #منكر آمدن آن مسافر است مىگويد:
این مسافر کی میآید؟»[1] یعنی نمیآید.
دوما: دلیل دیگری که مدعای ما را ثابت می کند(غرض ورز بودن سوال کننده) اینکه، آنها چه بسا از پیامبر شنیده بودند که زمان قیامت بدست خداست
(اعراف/187)
ولی برای به #چالش کشیدن قیامت و #انکار آن،
باز از آمدن قیامت #سوال می کردند.، و قرآن نیز مطابق با قصد آنان، جوابشان را داده است.برای تقریب به ذهن مثالی میزنیم؛
👴پدری به فرزندش می گوید که:
با این دوستان #ناباب نگرد،
👱♂️و پسر میگوید: من که تا الان #مشکلی برایم پیش نیامده است؛
👴پدر میگوید:من الان هر چه برای تو #بگویم فایده ندارد اما وقتی متوجه خواهی شد که گرفتار #مشکلات شده باشی.
🔰 قرآن نیز به #منکران معاد اینگونه جوابی داده است که:
شما موقعی قیامت را #باور می کنید که با آن #روبرو شده باشید و هول و هراس آن روز، شما را احاطه کرده باشد.
📚پی نوشت
[1]. تفسیر نمونه، مکارم شیرازی، ج25، ص280.
👇👇👇
✅ @telaavat
#حدیث :)
.
.
دوستانِ وفادار داشته باش؛
چرا ڪه آنان در روزگار آسودگۍ،
ذخيره محسوب مۍشوند و
در روزگار گرفتارۍ،
سپر بلا خواهند بود..؛
.
#امامصادقعلیهالسلام..
#بحارالانوارجلد۷۸ص۲۵۱
『• @telaavat •』
📖📖📖📖📖📖📖📖📖📖📖📖
🌷✂️ برشی از یک کتاب
#تکامل_دلیلی_بر_الحاد_نیست
استیون جی گولد ، در کتاب نقدی که به داوکینز وارد می کند می گوید : به تمام همکارانم و برای هزارمین بار می گویم ، علم با روش های منطقی خود (نمی تواند) درباره نظارت احتمالی خداوند بر طبیعت حکم دهد . ما نه این را تایید می کنیم و نه رد ؛ ما فقط نمی توانیم به عنوان دانشمند علوم ، توضیحی درباره آن بدهیم . اگر برخی از #عموم به سوی بیاناتی که مدعی هستند #داروینیسم خداوند را رد می کند رفته اند ، آنگاه من خانم مک اینری(معلم کلاس سوم گولد) را پیدا می کنم که سپر بلای آنها بشود . علم (فقط می تواند با توصیفات کار کند) نمی تواند انواع دیگر بازیگران (مثل خدا) در دنیاهای دیگر (مثلاً قلمرو اخلاق) را تایید کند و نمی تواند آنها را رد کند . یک لحظه فلسفه را فراموش کنید . داروین خود فردی #لاادری بود اما گیاه شناس بزرگ آمریکایی ، آزاگری ، که به #انتخاب_طبیعی علاقه مند بود و کتابی با عنوان #داروینیا نوشته یک مسیحی سفت و سخت بود . پنجاه سال جلوتر بیاییم ، چارلز دی وُلکات ، کاشف سنگواره(هاری شیل یرگس) یک داروینی متقاعد و همزمان یک مسیحی ثابت قدم بود که اعتقاد داشت #خداوند اراده کرده است که انتخاب طبیعی ، تاریخ حیات را بر مبنای برنامه ها و اهداف او بسازد . حالا پنجاه سال دیگر جلو بیایبد تا به دو نفر از بزرگترین تکاملی های نسل خودمان برسیم . جی . جی . سیمیسون ، فردی لاادری و انساندوست و تئودوسیوس دوبژانسکی یک اُرتدوکس معتقد روس بود که بر این باور بود که یا نصف همکاران من از اساس #احمق هستند یا اینکه علم داروینیسم کاملاً با باورهای مذهبی سنتی سازگار است و همان قدر هم با #الحاد سازگار است . بنابراین آنهایی که انتخاب کرده اند (ملحد) باشند باید #دلیل دیگری برای این موضع گیری پیدا کنند ؛ 《تکامل نمی تواند دلیلی برای الحاد باشد》.
📚 زبان خدا ، فرانسیس کولینس ، ص ۱۶۳ و ۱۶۴
🆔 @telaavat