لا مؤثر فی الوجود الا الله
دیشب گعدهای برپا بود، دیدار با رفقایی که بعضیهاشونو مدت زیادی بود ندیده بودم...
آدمهای جدید هم داشت!
خُب طبیعی هم هست که تفکرات جدیدی رو شاهد باشیم!
گاهی اما تصور آدمی بههم میریزه...
یاللعجب
اینها که همفکر هستند. پس مشکل چیه؟!
نکنه دچار توهم شدیم!
الان که مشغول مکتوب سازی بخشی از صحبتهای دیشب هستم، شدیداً پیجور این گره ذهنی شدم که:
دغدغه رفقا که کاملا مشترک و به هم نزدیکِ، پس چرا توی واقعیت و کف میدون اینقدر از هم دور هستند(هستیم)؟!
پن:
از آقا آرش یاد گرفتیم که آغاز هر مسیر تازه، توسلی بکنیم و از اهل معرفتی بخواهیم که توصیهای کند یا حدیث و آیهای برای اول کار دستور دهد...
دقیقا اول جلسه وقتی گوشیم زنگ خورد، حاج آقا بود که گفت:
وَاسْتَعِينُوا بِالصَّبْرِ وَالصَّلَاةِ ۚ وَإِنَّهَا لَكَبِيرَةٌ إِلَّا عَلَى الْخَاشِعِينَ
(آیه ۴۵ سوره بقره)
#صبر و #مقاومت، كليد تمام عبادات است. فرشتگان به اهل بهشت سلام مىكنند، امّا نه به خاطر عبادت و نماز و حج و زكات آنان، بلكه به خاطر مقاومت و پايدارى آنها چون اگر مقاومت نباشد، نماز وجهاد وحج وزكات نيز وجود نخواهد داشت. حتّى شرط رسيدن به مقام هدايت و رهبرى الهى، صبر است.
@tele_text
اختلاف دقیقا از جایی شروع میشه که روزی نقطه قوت بود!
نمیدونم دقیقا کِی و کجا ولی خاطرم هست که بارها روی این جمله پافشاری کردم: خراب کردن بازی کاری نداره رفیق جان...
حتی اگه خسته بشیم و روزگار سختترش کنه!
حتی اگه غبار بگیره رفاقتمون و دلخور باشیم از هم!
حتی اگه همدلیمون به همفکری ختم نشه!
رها کن رفیق جان
نذار حرفی بیاد روی زبونت که خودت میدونی غلطه...
جانِ کلام رو بذار از کتاب خدا بگم برات
سوره انفال
يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ حَرِّضِ الْمُؤْمِنِينَ عَلَى الْقِتَالِ ۚ إِنْ يَكُنْ مِنْكُمْ عِشْرُونَ صَابِرُونَ يَغْلِبُوا مِائَتَيْنِ ۚ وَإِنْ يَكُنْ مِنْكُمْ مِائَةٌ يَغْلِبُوا أَلْفًا مِنَ الَّذِينَ كَفَرُوا بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لَا يَفْقَهُونَ
میفرماد که #صبر اگه داشته باشی از حریفت جلویی! توان تو رو چند برابر میکنه... مهم نیست توی تشکیلات چند نفر باشی، قوت جمعها به داشتن صبر آدمهاشه
چقدر عجیبه این نعمت
و چه سخته تلاش کنی بدستش بیاری...
پانویس
در دومین شب از لوکیشن بیمارستان بهشتی با وحشتی عجیب از کدخوردنهای نزدیک سحر
الهی شکر
@tele_text
تقریبا خواب بودم احتمالا از روی خستگی
ولی انگاری ذهنم آشوب بود...
خواندن و نوشتن میخواست
یا شاید هم مباحثه لازم شده بودم! گوش پیدا نمیشه این موقع شب
بیدار شدم. بودم شاید
کتاب به دست گرفتم.
خلق رفتارهای ماندگار تا حوالی صفحه۳۰ که پایان فصل اول است
مثل کلی کتاب دیگ توی همون صفحات اول کار را تمام کرد
برایم حرف حساب داشت...
دقیقا جایی که نوشته بود: #صبر، بزرگترین فضیلت است.
هنوز آروم نیستم
توصیه شده بود قبل از خواب کتاب فلسفی نخوانم(الحق که بجاست)
خواندم
حالا باید بنویسم تا آروم بگیرم
ولی از چی؟
شاید از جلسه چند روز پیش که احسان هنوز ناراحته ولی خودش میگه نیست!
آخه انصافا مگه میشه با مقدمه غلط، نتیجه درست گرفت؟ یاد درس هندسه دوران مدرسه افتادم که همیشه از فرض به حکم میرسیدیم...
شایدم از ماجراهای اردوی مشهد نوجوونا
از نگاه پدر و مادرها تا دغدغه بچهها
لیست ذخیرههایی که کلافهم کردن...
نمونهش محمدحسین که الان(حوالی ۲شب) هنوز داره پیام میده!
و غم دارم که خیلی از بچهها گرفتاری مالی دارن و هیچی بدتر از شرمندگی خانوادهها نیست
نمیدونم شاید هیچکدوم از اینها نیست!
شاید از جلسه قایمکی رفقا باید بگم
یا حتی مفصل نویسی کنم از یک خط حرف مبنا دار که محیط سازی، مقدمه خودسازیست
هرچه هست بدخواب شدم
@tele_text