ترور رسانه
✨ ✨✨ ✨☘✨ ✨☘☘✨ ✨☘☘☘✨ ❣بِــــسْمِ اللہِ الرَّحـــمانِ الرَّحــــیم❣ ✨ #قـدیـــــــس✨ #قسمت_نود_و_هف
⚡️
⚡️⚡️
⚡️☄⚡️
⚡️☄☄⚡️
⚡️☄☄☄⚡️
❣بِــــسْمِ اللہِ الرَّحـــمانِ الرَّحــــیم❣
✨ #قـدیـــــــس✨
#قسمت_نود_و_هشتم
نویســـنده: #ابراهیم_حسن_بیگے
اگــر بر #بیعــت خــود با خــدا و من باقی هستید، همراه مالک بن سعد به مصر حرکت کنید...
اما مردم عراق، بی وفایی پیشه ساخته اند و حاضر به نبرد نیستند على از حجاز و ایران سپاهی گرد آورد و راهی مصر کند، محمد ابوبکر با دو هزار سربازی که در اختیار دارد به جنگ سپاه بیست هزار نفره ی عمروعاص می رود؛ به این امید که آنها را سرگرم سازد تا نیروهای کمکی از کوفه برسد که نمی رسد.
موج های پی در پی هجوم شامیان بر آن سپاه اندک، آن ها را پراکنده می کند و مجبور به عقب نشینی می سازد.
مصر پس از امواج بنیان کن و پی در پی شامیان و شورشیان داخلی، از هم می پاشد.
محمد بن ابوبکر را به اسارت می گیرند و او را به طرز #فجیعی به شهادت می رسانند.
وقتی خبر شهادت او را به علی می دهند، او اشک ها می ریزد و رو به مردم می گوید:
همانا بدانید که بدکاران و فاسدان، ارباب جور و ستم، کسانی که از راه خدا کنار رفته و در اسلام انحراف به وجود آورده اند، مصر را گشودند و تصرف کردند.
و شما مردمی هستید که نمی توان به وسیله ی شما انتقام خونی را گرفت و رشته ی تابیده ای را از دستانتان باز کرد.
پنجاه و چند روز شما را برای کمک به برادرانتان در مصر دعوت کردم، اما شما مانند #شتری که از درد ناف می نالد، ناله سر دارید و همانند کسی که از جهاد در راه خدا می ترسد، بر زمین چسبیدید.
بدانید که بدن های شما در کنار هم، اما افکار و خواسته های شما #پراکنده است.
بدانید که افراد ضعیف و ناتوان، هرگز نمی توانند #ظلم و ستم را دور کنند و حق نیز جز با تلاش و کوشش به دست نمی آید.
شما که از خانه های خود دفاع نمی کنید، چگونه از خانه ی دیگران دفاع خواهید کرد؟!
به خدا سوگند شب را صبح کردم در حالی که گفتار شما را باور ندارم و به یاری شما
🍃@chaharrah_majazi
⚡️
⚡️⚡️
⚡️☄⚡️
⚡️☄☄⚡️
⚡️☄☄☄⚡️
❣بِــــسْمِ اللہِ الرَّحـــمانِ الرَّحــــیم❣
✨ #قـدیـــــــس✨
#قسمت_صد_ام
نویســـنده: #ابراهیم_حسن_بیگے
امیدوار نیستم و دشمنان را به امید یاری شما تهدید نمی کنم.
آیا سزاوار است که شعار دهید و عمل نکنید؟
اما در شام شرایط دگرگون است؛ اینک معاویه پس از تصرف مصر، نظر به شهر بصره دارد.
می داند که بصره یا هر شهر دیگر عــراق را نمی تواند با لشکر کشی تصرف کند.
و دشمنان را به امید یاری شما تهدید نمی است که شعار دهید و عمل نکنید؟ ...»
شرایط دگر گون است؛ اینک معاویه پس از تصرف مصر،
راه دارد. می داند که بصره یا هر شهر دیگر عراق را
لشکر کشی تصرف کند. او ضرب المثلی را سرمشق راه خود دار داده که می گوید: «تفرقه بینداز و حکومت کن.»
روزی از عباس بن ضحاک، جاسوس خود در بصره نامه ای به دستش می رسد؛ نامه ای که فکر او را به خود مشغول می کند.
از آن پس فکر بصره دغدغه اصلی اش می شود.
عباس بن ضحاک نوشته است:
خبر واقعه ی مصر به ما رسید و شنیدیم که حکومت را به دست گرفته و فرماندارش را کشته اید.
بدین وسیله چشمان ما روشن و قلب گروهی که خواهان خون عثمان بودند، آرام گردید.
ابن عباس فرماندار بصره در شهر نیست و گویا به مکه رفته است.
ما از این فرصت بهره جسته و #گناه سقوط مصر را به گردن علی خواهیم انداخت.
باید از هر روشی برای ایجاد #نارضایتی بهره مند شد.
تو نیز اگر صلاح میدانی اشخاصی را به نزد ما بفرست.
در بصره دوستانی منتظر اقداماتی از سوی ما هستند...
معاویه در پاسخ او می نویسد:
رأی تو را پذیرفتم.
خدا تو را رحمت کند و محفوظ بدارد.
بزودی اشخاصی را به نزدتان خواهم فرستاد تا به کمک هم، #دست على را از بصره کوتاه کنید.
صبر کن و فراموش نکن که خداوند با صابرین است.
*پ بصره پس از جنگ جمل، یک پارچه و متحد با علی نیست، آن هایی که در جنگ کشته ها داده اند، هنوز داغ عزیزان خود را فراموش نکرده اند.
هنوز طایفه هایی داغدار و منتظر فرصتی هستند که انتقام های خود را از علی بگیرند.
جاسوسان معاویه با پاشیدن بذر نفاق
🍃@chaharrah_majazi
⚡️
⚡️⚡️
⚡️☄⚡️
⚡️☄☄⚡️
⚡️☄☄☄⚡️
❣بِــــسْمِ اللہِ الرَّحـــمانِ الرَّحــــیم❣
✨ #قـدیـــــــس✨
#قسمت_صد_و_یکم
نویســـنده: #ابراهیم_حسن_بیگے
در بین مردم، نارضایتی را دامن می زنند.
خشم های فروخورده محبوس و در سینه ها منتظر جرقه ای است تا آتش آن برافروخته شود.
معاویه ترجيح می دهد در بین مردم، به جای لشگرکشی به بصره، اردوگاه های نفاق و تفرقه را تقویت کند.
می داند که اگر مصر در مدت کوتاهی به چنگش آمد، در به شرایط دیگری حکم فرماست.
مصر با بصره تفاوت دارد، بصره تا عراق_تا علی۔ بیشتر از چند فرسخ فاصله ندارد، لشگرکشی بدان جا قطعا با شکست مواجه خواهد شد.
معاویه می داند که باید از جنگی آشکار به پیکاری پنهان، و از یک حمله ی علنی به یک نفوذ مخفیانه، و از حرکت در روشنایی به ورود در تاریکی تغییر تاکتیک دهد.
باید ارتش سری اش را به کوفه بفرستد
ابتدا نامه ای به دوست دیرینه اش عمروعاص می نویسد که حالا به آرزوی خود رسیده و در مصر حکومت می کند:
تصمیمی گرفته می خواهم آن را عملی سازم و تنها منتظر اعلام نظر تو هستم. به وضع بصره نگریسته و اغلب اهالی آنجا را طرفدار خود و مخالف على و پیروانش یافتم.
زیرا على در جنگی که با آنان درگیر شده بود، افرادی از طوایف بصره را کشت و حس انتقام را در آنان شعله ور ساخت.
از سویی فتح مصر و کشته شدن پسر ابوبکر، مخالفان على و دوستداران ما را امیدوارتر کرده است.
می خواهم عده ای را به سرپرستی ابن الحضرمی، به کوفه بفرستم تا در میان قبیله ی مضره فرود آید، با قبیله ی ازد اظهار دوستی و به قبیله ی ربیعه اخطار نماید و خواستار انتقام خون عثمان و کشته های جمل شود و جنگ علی را با آنان که باعث نابودی برادران و فرزندان و پدرانشان شده است باد آوری کند حال می خواهم بدانم نظرت چیست؟
پیکم را جز به مدت کوتاهی که باید منتظر نوشتن پاسخت بماند، معطل نکن. والسلام.»
✨ #ادامه_دارد ...
لینک قسمت اول رمان زیبای #قدیـــس تقدیم نگاهتون😊❤️
https://eitaa.com/chaharrah_majazi/2955
با ما همراه باشید🌸
🍃@chaharrah_majazi
و بالاخره پای خانمها به استادیوم آزادی باز شد😎
باز هم به همت و تلاش #بسیج😌✌️
دیداری #متفاوت ، #حضوری متفاوت
#حضور_زنان_در_ورزشگاه
@chaharrah_majazi
☃دفترم را ورق زدم...
آدم بــرفــے با قـــلـــبِ یــخــےِ مهربونش رفته بود
🚶🚶
ردّپاي برفے اَش را با دانه های اشک، دنبال کردم...
📑درانتهای صفحهــ ،آدم برفے هویج های تمآمِ مغازه ها,لبو ها,هیزم ها وشال گردن ها را در گوشه ای،انبار کرده بود...
گفتم قرارمان این نبود،قصه شیرینِ مرا تلخ کردی💔
آدم برفی لبخندی زد و گفت: بزودی تمام آدمها آدم برفے خواهند شد و من تاجرخوبی خواهم شد...
🖋 #فروغ_ربیعی
🔍 @chaharrah_majazi
✨
✨✨
✨☘✨
✨☘☘✨
✨☘☘☘✨
❣بِــــسْمِ اللہِ الرَّحـــمانِ الرَّحــــیم❣
✨ #قـدیـــــــس✨
#قسمت_صد_و_سوم
نویســـنده: #ابراهیم_حسن_بیگے
پس امیدوار باشید که روز جزای ظالمان نزدیک است و ما به کمک پروردگار، انتقام خون کشته هایتان را از آنان خواهیم گرفت.
اولین پاسخی که به دعوت الحضر می داده می شود، کوبنده و دور از انتظار اوست:
خدا رسوا و زشت گرداند آن چیزی که برای ما آوردهای چیزی آورده ای که دو رفیقت طلحه و زبیر آوردند و آن جنگ خانمان سوز را شعله ور ساختند. ما با علی بیعت کرده ایم و بر بیعت خود استوار هستیم و انتقام خون عثمان را که دیگر شعاری نخ نما شده است نمی خواهیم.
مردی از داخل جمعیت فریاد می زند:
خاموش باش مردک! اگر لازم باشد ما بيعت هایمان را با علی میشکنیم.
همان مرد پاسخ می دهد:
شما چگونه علی را با معاویه همسنگ می دانید در حالی که علی ستونی از ستونهای اسلام بوده و خاندان بنی امیه ستونی از ستون کفر و بت پرستی؟!
سپس رو به ابن الحضرمی با صدای بلندتری فریاد می زند:
اکنون از ما می خواهی تا شمشیرهایمان را از غلاف در آورده به جان یکدیگر بیفتیم تا معاویه امیر گردد و تو وزیر او شوی و امر حکومت را از علی برگردانیم؟
به خدا قسم هرگز چنین نخواهیم کرد و لنگه کفش های پرو وصله و پینه بسته ی علی را با صدها کاخ و تخت پادشاهی معاویه عوض نمی کنیم.
نظرها در هم می آمیزد.
مخالف و موافق سخن می گویند.
سخن ها چت شعله ور می گردند که به صورت دشنام و بدگویی در می آیند.
جنگ ببر طرفداران علی و معاویه.
جنگ لفظ است و تهدید.
ابن الحضرمی می نگرد و می اندیشد خوب است.
آغاز بدی نیست.
باید دید به کجا می انجامد.
🍃@chaharrah_majazi
✨
✨✨
✨☘✨
✨☘☘✨
✨☘☘☘✨
❣بِــــسْمِ اللہِ الرَّحـــمانِ الرَّحــــیم❣
✨ #قـدیـــــــس✨
#قسمت_صد_و_چهارم
نویســـنده: #ابراهیم_حسن_بیگے
در آن روزها زیاد بن عبید در غیاب ابن عباس، امیر بصره بود.
زیاد الحضرمی بالا گرفته است.
عشایر بصره پیرامونش جمع می شوند.
کار ابن الحضرمی بالا گرفته است.
اقدامی صورت نداده است.
پیروانش افزایش می یابند و شهر دچار دو دستگی و تفرقه می گردد.
زیاد که مدیر نالایقی است، نمی تواند تدبیری بیندیشد؛ جز این که اوضاع را به کوفه گزارش دهد و منتظر پاسخی باشد.
از سویی، از جان خود نیز بیمناک است.
می ترسد عثمانیان به دار الحكومه حمله ور شوند و آسیبی به او برسانند.
به فکرش می رسد که برای دوست سابقش صبره رئیس قبیله ی ازد پیغامی بفرستد:
اصبره بن شیمان!
تو سرور قبیله ات و یکی از بزرگان بصره ای.
میدانی که کوفه در التهاب است و من از جان خود و بیت المال مسلمين بیمناکم.
آیا به من پناه می دهید؟
تا زمانی که ابن عباس باز گردد و اوضاع آرام گردد.
صبره پاسخ می دهد:
اگر بیایی از تو حمایت می کنم.
زیاد شبانه از کاخ فرمانداری بیرون می آید و به قبیله ی ازد وارد می شود.
صبره با احترام به استقبالش می رود. او با این که در جنگ جمل مخالفان على بوده است، اما از عمل خود پشیمان شده و مجددا با علی بیعت کرده است.
صبره برای زیاد، مسجدی برای نماز و منبری
برای خطبه و تختی برای فرمانروایی و نگهبانانی برای حفظ امنیتش فراهم می آورد.
زیاد امید و انگیره اش باز می گردد.
#ادامـــہ_دارد ...
🍃@chajarrah_majazi