⚜یعنی از طریق اینترنت با اسلام آشنا شدید؟
بله انجا کسی نبود تا با او حرف بزنم و اطلاعاتی بگیرم هرچه میخواستم بفهمم از طریق اینترنت بود و خوب ابتدا به دلیل تبلیغات رسانهای #وهابیون به انها پیوستم و طبق مبنای اهل تسنن ایمان آوردم و احکام و دستورات اولیه را یاد گرفتم ولی آن ها فضای #بازی نداشتند.
#نیکی_هارمان زنی هلندی که از طریق اینترنت مسلمان شد❗️
💥 @chaharrah_majazi
ترور رسانه
🍃 🍃🍃 🍃🍁🍃 🍃🍁🍁🍃 🍃🍁🍁🍁🍃 ❣بِــــسْمِ اللہِ الرَّحـــمانِ الرَّحــــیم❣ ✨ #قـدیـــــــس✨ #قسمت_صد_و_شصت
#ریپلاے به قسمت قبلے☝️
⚜
⚜⚜
⚜🍂⚜
⚜🍂🍂⚜
⚜🍂🍂🍂⚜
❣بِــــسْمِ اللہِ الرَّحـــمانِ الرَّحــــیم❣
✨ #قـدیـــــــس✨
#قسمت_صد_و_شصت_و_چهارم
#ابراهیم_حسن_بیگے
کشیش گفت:
بله!
جرج جرداق خودش آن کتاب ها را به من هدیه
داد.
جوان پرسید:
پس لابد شرح نهج البلاغهی ابن ابی الحدید را هم مطالعه فرموده اید؟
کشیش گفت:
نه!
این کتاب را ندیده ام.
جوان از داخل قفسه کتابی را برداشت، به دست کشیش داد و گفت:
البته این کتاب بیست جلدی است، قیمتش هم کمی #گران است، اما توصیه می کنم شما که نهج البلاغه را خوانده اید، شرح و تفسیرش را هم بخوانید.
کشیش صفحه فهرست را باز کرد.
کتاب را به صورتش نزدیک کرد تا بدون عینک خطوط آن را بخواند.
جوان گفت:
البته اگر شما می گفتید به چه موضوعی از زندگی امام علاقه مند هستید، بهتر می توانستم کمکتان کنم.
کشیش نخست پاسخی به او نداد، اما پس از این که بخش هایی از فهرست را مطالعه کرد، کتاب را بست و گفت:
من این کتاب را می خواهم؛ همه ی جلد هایش را.
جوان گفت:
بسیار خوب درباره ی پیکارهای صفین و جمل هم کتاب هایی داریم؛ می خواهید ببنید؟
گفت:
در آن باره چیزهایی خوانده ام.
دلم می خواهد درباره ی کشیش رحلت علی و چگونگی آن کتابی بخوانم.
جوان از داخل قفسه کتابی بیرون آورد و گفت:
این کتاب را خودم نیز خوانده ام؛ یک رمان تاریخی است که با نثر روان داستانی نوشته شده.
توصیه می کنم آن را حتما بخوانید.
#آمریکا
#برجام
#جنگ
#شهادت
#مذاکره
💠@chaharrah_majazi
⛔️ #ڪپے فقط و فقط با ذڪر منبــع بلامانع است.
⚜
⚜⚜
⚜🍂⚜
⚜🍂🍂⚜
⚜🍂🍂🍂⚜
❣بِــــسْمِ اللہِ الرَّحـــمانِ الرَّحــــیم❣
✨ #قـدیـــــــس✨
#قسمت_صد_و_شصت_و_پنجم
#ابراهیم_حسن_بیگے
کشیش کتاب را از او گرفت و پرسید:
این رمان فقط درباره #رحلت على است؟
جوان پاسخ داد:
خیر، زندگینامه ی کاملی از امام است؛ فصل آخرش درباره ی شهادت امام علی است.
البته حاضرم این را به شما هدیه بدهم.
کشیش عنوان کتاب را که دید خوشش آمد؛ «خورشیدوش» نوشته ی ابراهیم بن ابوالحسن.
رو به جوان گفت:
این را هم بر می دارم، البته نه به عنوان هدیه؛ پولش را پرداخت می کنم.
جوان به کشیش خیره شد و پرسید:
ببخشید، شما استاد دانشگاه هستید؟
کشیش گفت:
نه پسرم، من یک #کشیش هستم.
جوان با تعجبی و توأم با هیجان گفت:
خیلی #عجیب است؛ شما یک کشیش مسیحی هستید و این همه کتاب درباره ی امام علی خوانده اید و باز هم به دنبال کتاب های دیگر می گردید!
کشیش گفت:
شما نهج البلاغه على را خوانده اید؟
جوان پس از مدت کوتاهی سرش را تکان داد و گفت:
ای ... چند باری بخش هایی از آن را خوانده ام ... اما قرآن را همیشه می خوانم.
کشیش گفت:
خوب است، خوب است.
باز شما جوانان مسلمان بهتر از جوانان مسیحی، کتاب آسمانی تان را می خوانید.
اغلب جوانان مسیحی حتی یک بار هم دستشان به انجیل نخورده است.
آن روز کشیش قادر نبود همه ی کتاب هایی را که خریده حمل کند.
جوان کتاب فروش، کتاب ها را داخل کارتن قرار داد و آن را تا داخل تاکسی حمل کرد و در حالی که دست های کشیش را به گرمی می فشرد، او را بدرقه کرد.
کشیش کارتن کتابها را گوشه ی اتاق گذاشت، کتاب خورشیدوش را برداشت و روی میز گذاشت، تا شب هنگام آن را مطالعه کند.
#آمریکا
#برجام
#جنگ
#شهادت
#مذاکره
لینک قسمت اول رمان قدیـــــس
https://eitaa.com/chaharrah_majazi/2955
لینک قسمت اول داستان ســــــــــــراب
#روحانی
https://eitaa.com/chaharrah_majazi/2127
💠@chaharrah_majazi
⛔️ #ڪپے فقط و فقط با ذڪر منبــع بلامانع است.
ترور رسانه
⚜ ⚜⚜ ⚜🍂⚜ ⚜🍂🍂⚜ ⚜🍂🍂🍂⚜ ❣بِــــسْمِ اللہِ الرَّحـــمانِ الرَّحــــیم❣ ✨ #قـدیـــــــس✨ #قسمت_صد_و_شصت
امام رضا (ع) فرمودند:
اگر مردم حسن #حقایق کلام ما را بدانند قطعا از ما پیروی خواهند کرد.
#دقت_کنید ☝️
این کشیش یه مسیحیه با بدست اوردن یه سری اطلاعات از امام علی(ع) شیفته مولا میشه و برای کسب اطلاعات بیشتر به جاهایی میره که تا حالا نرفته کتاب هایی رو می خونه که تا اون زمان حتی نگاهی بهشون هم ننداخته بوده، به جایی می رسه که در موعظه هاش از سخنان امام علی (ع) میگه کشیش اینجا حسن حقایق کلمات امام علی رو درک کرده...
اگر غیر از این بود این همه دردسر برای شناخت امام علی(ع) نمی کشید!
#تفکر_کنیم
#گپ_خودمونی ❣
ترور رسانه
⚜یعنی از طریق اینترنت با اسلام آشنا شدید؟ بله انجا کسی نبود تا با او حرف بزنم و اطلاعاتی بگیرم هرچه
☘چطور به مذهب #تشیع گرایش پیدا می کند؟
از آنجا که مدام رسانههای #غربی علیه ایران هجمههای زیادی داشتند کنجکاو شدم که ایران کجاست و چرا اینقدر علیه آن گفته میشود.
بعد متوجه شدم که ایرانیها مذهب تشیع دارند و همین باعث شد تا بیشتر در مورد تشیع اطلاعات جمع کنم.
از آن طرف کسی پاسخی به من نمیداد به دنبال تحقیقاتی که داشت کتاب خانم مستشرقی به دستم میافتد که نویسنده آن کتاب بیطرفانه تاریخ صدر اسلام را نوشته بود از وقایع بعد از رحلت پیامبر و ماجرای شهادت حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها در آن کتاب خیلی بیطرفانه حق را به حضرت زهرا داده بود همین باعث شد تا از طریق اینترنت درباره ایشان بیشتر تحقیق کنم و برای همین فهمیدم که تشیع کاملتر است و شیعه شدم.
البته قبل از تشرف به تشیع یک بار خوابی دیده بودم به این صورت که در مسجدی دوازده عکس نورانی نصب کرده بودند که عکس پیامبر و عکس دوازدهم نسبت به بقیه نورانیتر بود این در ذهنم بود تا اینکه بعد از تحقیق درباره تشیع متوجه شدم شیعیان معتقد به دوازده امام و پیامبر هستند و این هم چراغی برای #هدایتم شد.
#نیکی_هارمان زنی هلندی که از طریق اینترنت مسلمان شد❗️
🍁 @chaharrah_majazi
سلام
آنالیز سن شما
بزنین روی این لینک و با وارد کردن تاریخ تولدتون حسابی لذت ببرید.
همه اطلاعات زندگیتون رو بهتون نشون میده.
نیازی به فامیلی تان نیست،
اسم کوچک کافی ست.
👇👇👇👇👇
http://birth.carbalad.com
@chaharrah_majazi
زیباکلام و طیفی از همفکرانش به دروغ می گویند جمهوری اسلامی از ابتدا با عید #نوروز موافق نبود اما با فشارمردم آنرا پذیرفت!!
بنابراین می توان روز #کوروش را هم به این نظام قبولاند.
دروغ، عادت زیباکلام است. پیام های مستمر نوروزی امام و تجمع 100هزارنفری دولتی در اوایل انقلاب، دروغ بودن سخنانی وی را نشان میدهد.
💥 @chaharrah_majazi
ترور رسانه
⚜ ⚜⚜ ⚜🍂⚜ ⚜🍂🍂⚜ ⚜🍂🍂🍂⚜ ❣بِــــسْمِ اللہِ الرَّحـــمانِ الرَّحــــیم❣ ✨ #قـدیـــــــس✨ #قسمت_صد_و_شصت
#ریپلاے به قسمت قبلے☝️
⚜
⚜⚜
⚜🍂⚜
⚜🍂🍂⚜
⚜🍂🍂🍂⚜
❣بِــــسْمِ اللہِ الرَّحـــمانِ الرَّحــــیم❣
✨ #قـدیـــــــس✨
#قسمت_صد_و_شصت_و_ششم
#ابراهیم_حسن_بیگے
کشیش در دستی قاشق و در دستی دیگر چنگال، به نقطه ای از میز غذاخوری خیره مانده بود.
ایرینا کنارش نشسته بود و با اشتها غذا
خورد.
اما سرگئی در حالی که لقمه را به آرامی می جوید، کشیش را در نظر داشت.
یولا نگاهی به کشیش و نگاهی به سرگئی انداخت، بعد با انگشت روی دست سرگئی زد و با چشم و ابرو، به او اشاره کرد.
سرگئی نوک چنگالش را به طرف کشیش گرفت و بعد او را صدا زد و گفت:
پدر؟ کجایید؟
کشیش مزه ای زد و گنگ و گیج به سرگئی نگاه کرد. سرگئی گفت:
چه شده پدر؟
انگار توی این عالم نیستید.
کشیش قاشق و چنگال را روی بشقاب غذایش گذاشت و گفت:
چیزی نیست، اشتها ندارم.
ایرینا با چنگال به بشقاب کشیش اشاره کرد و گفت:
وا! تو که چیزی نخورده ای ؟!
کشیش رو به یولا گفت:
ممنون دخترم، غذای خوشمزه ای بود.
بعد از جا بلند شد و زیر نگاه های متعجب سرگئی و ایرینا ویولا و حتی آنوشا، به طرف اتاقش رفت.
پشت میز کارش نشست، کتاب خورشید وش را به دست گرفت و عینکش را به چشم زد.
فکر کرد با وجود کتاب هایی که خریده، خواندن کتاب رمان حال و حوصله ی ویژه ای می طلبد، مخصوصا برای او که حال و حوصله ی خواندن رمان را نداشت.
با وجود این نگاهی به فهرست فصل های آن انداخت؛ عناوین برایش آشنا بودند، به نظر می رسید نویسنده رمانش را بر اساس وقایع زندگی علی نوشته است.
#آمریکا
#برجام
#جنگ
#شهادت
#مذاکره
💠@chaharrah_majazi
⛔️ #ڪپے فقط و فقط با ذڪر منبــع بلامانع است.
⚜
⚜⚜
⚜🍂⚜
⚜🍂🍂⚜
⚜🍂🍂🍂⚜
❣بِــــسْمِ اللہِ الرَّحـــمانِ الرَّحــــیم❣
✨ #قـدیـــــــس✨
#قسمت_صد_و_شصت_و_هفتم
#ابراهیم_حسن_بیگے
فصل آخر رمان، عنوانش "غروب خورشید" بود.
تصمیم گرفت مطالعه ی کتاب را از فصل پایانی شروع کند.
تقه ای به در خورد و سرگئی وارد شد.
وسط اتاق ایستاد .
چه شده پدر؟
چرا این قدر به هم ریخته و افسرده اید؟
چیزی هستی من باید بدانم یا کمکتان کنم؟
کشیش از بالای عینک به او نگاه کرد و گفت:
کمی خسته ام، کمی هم نگران.
سرگئی به میز کار پدر نزدیک شد، کنار آن ایستاد و پرسید:
نگران چه هستید؟
کشیش گفت:
نگران آینده ام؛ نمی دانم باید چه کار کنم و چه وقت به مسکو برگردم و تا وقتی راه حلی برای این مسأله پیدا نکنم، باید مثل یک فراری، دور از شهر و دیارم باشم.
سرگئی لبخندی زد و گفت:
خدا را شکر که مشکل شما این است پدر.
اگر این مشکل سبب می شود که پیش ما بمانید، باید گفت خدا پدر آن دو جانی را بیامرزد که طمع ورزیشان سبب چنین خیری شده است!
بهتر است با هم یک سفر به مسکو برویم و هر چه دارید بفروشیم و برگردیم و قید مسکو را برای همیشه بزنید.
کشیش گفت:
من به اندازه ی کافی در غربت زیسته ام سرگئی. دلم می خواهد در وطن خودم بمیرم.
سرگئی بدون این که بنشیند، باسنش را به لبه ی کاناپه تکیه داد و گفت:
حرف از مرگ نزنید پدر که من همیشه از آن وحشت داشته ام.
کشیش گفت:
تو هنوز هم از یاد مرگ غافلی پسر!
انگار صدای علی را می شنوم که می گوید:
شما را به یاد آوری مرگ سفارش می کنم.
از #مرگ #غفلت نکنید.
چگونه مرگ را فراموش می کنید در حالی که او شما را #فراموش نمی کند؟
#آمریکا
#برجام
#جنگ
#شهادت
#مذاکره
لینک قسمت اول رمان قدیـــــس
https://eitaa.com/chaharrah_majazi/2955
لینک قسمت اول داستان ســــــــــــراب
#روحانی
https://eitaa.com/chaharrah_majazi/2127
💠@chaharrah_majazi
⛔️ #ڪپے فقط و فقط با ذڪر منبــع بلامانع است.