eitaa logo
ثقلین بابِ حطه
232 دنبال‌کننده
1.3هزار عکس
1.1هزار ویدیو
77 فایل
رسولُ اللَّه(ص): انّی تارکٌ فیکُمُ الثّقلَیْنِ کتابَ اللَّهِ و عترتی أهلَ بیتی؛ فإِنَّهُما لَنْ یَفْتَرِقا حَتّی‏ یَرِدَا عَلَیَّ الْحَوضَ 📥ارتباط با ادمین جهت سوالات دینی و اعتقادی،مشاوره تحصیلی،خانوادگی،ازدواج و... https://eitaa.com/Saghalein313
مشاهده در ایتا
دانلود
🔻▫️ تفسیر اجمالی ۳۸ نهج‌البلاغه ‮سومين كسى را كه امام فرزندش را از دوستى با او نهى مى‌كند افراد فاجر و فاسق و بى‌بند و بار اند. مى‌فرمايد: «از دوستى با انسان فاجر بپرهيز، چرا كه تو را به اندك چيزى مى‌فروشد»؛ (وَ إِيَّاكَ‌ وَ مُصَادَقَةَ‌ الْفَاجِرِ، فَإِنَّهُ‌ يَبِيعُكَ‌ بِالتَّافِهِ‌ ) . اين‌گونه افراد پيوسته به دنبال هوا و هوس خويش اند؛ نه وجدان بيدارى دارند و نه شخصيت و شرف و نه دين و ايمان درستى. به همين دليل هر زمان هوا و هوس آنها اقتضا كند به دنبال آن مى‌روند و دوستان خود را به اندك چيزى مى‌فروشند ‮در آخرين و چهارمين جملۀ پرنور و حكمت‌آميزش مى‌فرمايد: «از دوستى با دروغ‌گو برحذر باش، چرا كه او مثل سراب است؛ دور را در نظر تو نزديك و نزديك را در نظر تو دور مى‌سازد (و همچون سراب، حقايق را به تو وارونه نشان مى‌دهد)»؛ (وَ إِيَّاكَ‌ وَ مُصَادَقَةَ‌ الْكَذَّابِ‌، فَإِنَّهُ‌ كَالسَّرَابِ‌: يُقَرِّبُ‌ عَلَيْكَ‌ الْبَعِيدَ، وَ يُبَعِّدُ عَلَيْكَ‌ الْقَرِيبَ‌) . آدم كذاب و بسيار دروغ‌گو خواه اين رذيلۀ اخلاقى‌اش ناشى از بى‌بند و بارى و ضعف ايمان باشد يا بر اثر علاقه به منافع زودگذر خود، دوستى با او خطرناك است. گاه عوامل پيروزى براى رسيدن به يك هدف فراهم مى‌شود؛ اما او با دروغ‌هايش رسيدن به آن را غير ممكن و محال مى‌شمرد و فرصت‌ها از اين طريق از دست مى‌رود و گاه به عكس، كارهايى پيش روى انسان است كه شرايط آن فراهم نشده و ورود در آن مايۀ شكست است؛ اما اين دروغ‌گوى بى‌بند و بار چنان سخن مى‌گويد كه گويى فردا انسان به مقصود مى‌رسد. مى‌دانيم سراب منظره‌اى است كه در بيابان به هنگام گرماى هوا پيدا مى‌شود و از دور چيزى شبيه آب به چشم مى‌خورد (در حالى كه بر اثر اختلاف فشردگى طبقات در آن هواى گرماى آفتاب عكس گوشه‌اى از آسمان آبى به روى زمين مى‌افتد كه انسان آن را آب مى‌پندارد) ولى هنگامى كه نزديك مى‌رود اثرى از آب در آنجا نمى‌بيند. كسانى كه واقعيت‌ها را در نظر انسان وارونه جلوه مى‌دهند شباهت زيادى به سراب دارند و امير مؤمنان على عليه السلام مخصوصاً روى اين مطلب تكيه فرموده كه دورغگويان، دور را نزديك و نزديك را دور مى‌سازند و اين نوعى تغيير واقعيت است. در احاديث اسلامى از مشاورت با كذاب هم نهى شده است: در غرر الحكم از على عليه السلام نقل شده كه فرمود: «با كذاب مشورت مكن كه دور را براى تو نزديك و نزديك را براى تو دور مى‌سازد؛ لٰا تَسْتَشِرِ الْكَذّٰابِ‌ فَإنَّهُ‌ كَالسَّرٰابِ‌ يُقَرِّبُ‌ عَلَيْكَ‌ الْبَعيٖدَ وَ يَبْعَدُ عَلَيْكَ‌ الْقَريٖبَ‌». ━💠🍃🌺🍃💠━ @thaqalayn110
🔻▫️ تفسیر اجمالی ۳۹ نهج‌البلاغه ‮امام عليه السلام در اين گفتار حكيمانه مى‌فرمايد: «كارهاى مستحب اگر به واجبات زيان برساند موجب قرب به خدا نمى‌شود»؛ (لَا قُرْبَةَ‌ بِالنَّوَافِلِ‌ إِذَا أَضَرَّتْ‌ بِالْفَرَائِضِ‌) . روشن ترين تفسيرى كه براى اين گفتار حكيمانه امام عليه السلام به نظر مى‌رسد اين است كه هر گاه كارهاى مستحب ضررى به واجبات بزند ارزش آن كاسته مى‌شود و ثواب آن كم مى‌گردد، مثل اين‌كه كسى از سر شب تا بعد از نيمه شب مشغول عزادارى باشد ولى خواب بماند و نماز صبح او قضا شود. همه مى‌گويند آن مستحبى كه به اين فريضه لطمه زد كم‌ارزش است. يا اين‌كه به سراغ كارهاى خير و كمك به مستمندان برود؛ ولى در اداى ديون خود و يا حج واجب كوتاهى كند. دليل آن هم روشن است فرائض و واجبات مصالحى دارد كه اگر ترك شود به انسان لطمه جدّى مى‌زند در حالى كه مستحبّات چنين نيست و به اين مى‌ماند كه كسى داروى اصلى درد خود را رها كرده و به داروهاى اضافى و غير ضرورى بپردازد. در حديثى كه در غرر الحكم از اميرمؤمنان عليه السلام نقل شده مى‌خوانيم: «يَسْتَدَّلُ‌ عَلىٰ‌ إدْبٰارِ الدُّوَلِ‌ بِأرْبَعٍ‌ تَضيٖيعِ‌ الْاُصُولِ‌ وَ التَمَسُّكِ‌ بِالْفُرُوعِ‌ وَ تَقْديٖمِ‌ الْأرٰاذِلِ‌ وَ تَأخيٖرِ الْأفٰاضِلِ‌؛ چهار چيز است كه دليل بر سقوط دولت‌ها مى‌شود: ضايع ساختن اصول، و چسبيدن به فروع و مقدم داشتن اراذل و مؤخر داشتن افاضل». تفسير ديگرى كه براى اين گفتار حكيمانه است اين‌كه در بعضى از عبادات اگر واجبات را رها كنند و به مستحبات بپردازند مستحب اساساً باطل است؛ مانند كسى كه روزه قضاى واجب بر اوست اگر روزه مستحب بگيرد از اساس باطل است و يا اين‌كه حج واجب را رها كند و به سراغ حج مستحب برود كه به عقيده جمعى حج مستحب او باطل است. احتمال سوم نيز در تفسير اين سخن اين است كه اشاره به مسئله ضدين كه در علم اصول آمده باشد، زيرا جمعى معتقدند كه امر به شى نهى از ضدّ خاص آن مى‌كند و بر اين اساس معتقدند كسى كه بدهكارى فورى داشته باشد اگر در وسعت وقت نماز بخواند نماز او باطل است، زيرا انجام نماز در وسعت وقت به واجب فورى لطمه زده و چون امر به شى نهى از ضد مى‌كند اين نماز قابل تقرب نيست و باطل است؛ ولى اخيراً محققان اين مطلب را نپذيرفته‌اند و امر به شى را سبب نهى از ضد خاص نمى‌دانند. ━💠🍃🌺🍃💠━ @thaqalayn110
🔻▫️ تفسیر اجمالی ۴۰ نهج البلاغه ‮آنچه امام عليه السلام در اين گفتار حكيمانه بيان فرموده كنايه زيبايى است درباره كسانى كه سنجيده يا نسنجيده سخن مى گويند مى فرمايد: «زبان عاقل پشت قلب او قرار دارد در حالى كه قلب احمق پشت زبان اوست»؛ (لِسَانُ‌ الْعَاقِلِ‌ وَرَاءَ‌ قَلْبِهِ‌، وَ قَلْبُ‌ الْأَحْمَقِ‌ وَرَاءَ‌ لِسَانِهِ‌) . اشاره به اين‌كه انسان عاقل نخست انديشه مى كند سپس سخن مى گويد در حالى كه احمق نخست سخن مى گويد و بعد در انديشه فرو مى رود به همين دليل سخنان عاقل حساب شده، موزون، مفيد و سنجيده است؛ ولى سخنان احمق ناموزون و گاه خطرناك و بر زيان خود او. همين عبارت با شرح جالبى در خطبۀ 176 آمده است و در حديثى از رسول خدا صلى الله عليه و آله مى‌خوانيم: «إنَّ‌ لِسٰانُ‌ الْمُؤمِنِ‌ وَرٰاءَ‌ قَلْبِهِ‌ فَإذٰا أرٰادَ أنْ‌ يَتَكَلَّمَ‌ بِشَىْ‌ءٍ‌ تَدَبِّرُهُ‌ بِقَلْبِهِ‌ ثُمَّ‌ أمْضٰاهُ‌ بِلِسٰانِهِ‌ وَ إنَّ‌ لِسٰانُ‌ الْمُنٰافِقِ‌ أمٰامَ‌ قَلْبِهِ‌ فَإذٰا هَمَّ‌ بِشَىْ‌ءٍ‌ أمْضٰاهُ‌ بِلِسٰانِهِ‌ وَ لَمْ‌ يَتَدَبَّرَه بِقَلْبِهِ‌؛ زبان انسان با ايمان پشت قلب (و فكر) او است، لذا هنگامى كه مى‌خواهد سخنى بگويد نخست در آن تدبّر مى‌كند سپس بر زبانش جارى مى‌سازد، ولى زبان منافق جلو قلب او است، لذا هنگامى كه تصميم به چيزى مى‌گيرد بدون هيچ‌گونه تدبّر بر زبانش جارى مى‌سازد». از آنجا كه على عليه السلام باب علم پيامبر صلى الله عليه و آله است اين سخن را از او آموخته است. امام حسن عسكرى عليه السلام اين سخن را با عبارت لطيف ديگرى بيان فرموده: «قَلْبُ‌ الْأحْمَقِ‌ في فَمِهِ‌ وَفَمِ‌ الْحَكيٖمِ‌ في قَلْبِهِ‌؛ قلب (و۸ فكر) احمق در دهان او و دهان شخص حكيم در قلب اوست!». ‮مرحوم سيّد رضى پس از ذكر اين كلام حكمت‌آميز مى‌گويد: «اين سخن از مطالب شگفت‌انگيز و پرارزش است و منظور اين است كه عاقل زبانش را به كار نمى‌گيرد مگر بعد از مشورت با عقل خويش و فكر و دقت؛ ولى احمق سخنانى كه از زبانش مى‌پرد و حرف‌هايى كه بدون دقت مى‌گويد بر مراجعۀ به فكر و انديشه و دقت رأيش پيشى مى‌گيرد، بنابراين گويا زبان عاقل پشت قلب او قرار گرفته و قلب احمق پشت زبان اوست»؛ (قٰالَ‌ الرَّضىُ‌ وَ هٰذٰا مِنَ‌ الْمَعٰانِى الْعَجيٖبَةِ‌ الشَّريٖفَةِ‌، وَ الْمُرٰادُ بِهِ‌ أنَّ‌ الْعٰاقِلَ‌ لاٰ يَطْلُقُ‌ لِسٰانَهُ‌، إلاّ بَعْدَ مُشٰاوَرَةِ‌ الرَّوِيَّةِ‌ وَ مُؤٰامِرَةِ‌ الْفِكْرَةِ‌. وَ الْأحْمَقُ‌ تَسْبِقُ‌ حَذَفٰاتِ‌ لِسٰانِهِ‌ وَ فَلَتٰاتِ‌ كَلاٰمِهِ‌ مُرٰاجَعَةَ‌ فِكْرِهِ‌ وَ مُمٰاخَضَةَ‌ رَأيِهِ‌ فَكانَ‌ لِسٰانُ‌ الْعٰاقِلِ‌ تٰابِعٌ‌ لِقَلْبِهِ‌، وَ كٰأنَ‌ قَلْبُ‌ الْأحْمَقِ‌ تٰابِعٌ‌ لِلِسٰانِهِ‌) . [گفتار حكيمانه] 41 و قد روي عنه عليه‌السلام هٰذا الْمَعْنىٰ‌ بِلَْفظٍ آخَرٍ، وَهُوَ قَوْلِهِ‌: قَلْبُ‌ الْأَحْمَقِ‌ فِي فِيهِ‌، وَ لِسَانُ‌ الْعَاقِلِ‌ فِي قَلْبِهِ‌. وَ مَعْنٰاهُمٰا وٰاحِدٌ . همان جملۀ (پرمايۀ) قبل، از امام عليه السلام به تعبير ديگرى بدين صورت نقل شده است كه فرمود: قلب احمق در دهان اوست و زبان عاقل در درون قلبش! و هر دو يك معنا را بازگو مى‌كنند. ━💠🍃🌺🍃💠━ @thaqalayn110
🔻▫️ تفسیر اجمالی ۴۱ نهج البلاغه ‮مرحوم سيّد رضى در آغاز اين سخن حكيمانه مى‌گويد: «همان جملۀ پرمايۀ قبل از امام عليه السلام به تعبير ديگرى بدين صورت نقل شده است: «قلب احمق در دهان اوست و زبان عاقل در درون قلبش قرار دارد»؛ (وَ قَدْ رُوِيَ‌ عَنْهُ‌ عليه السلام هٰذا الْمَعْنىٰ‌ بِلَْفظٍ آخَرٍ، وَ هُوَ قَوْلِهِ‌: قَلْبُ‌ الْأَحْمَقِ‌ فِي فِيهِ‌، وَ لِسَانُ‌ الْعَاقِلِ‌ فِي قَلْبِهِ‌) . سپس مى‌افزايد: «و هر دو يك معنا را بازگو مى‌كنند»؛ (وَ مَعْنٰاهُمٰا وٰاحِدٌ.) . تفاوت اين دو تعبير آن است كه در تعبير اول مى‌فرمايد: زبان عاقل پشت قلب (عقل) اوست. در اينجا مى‌فرمايد: در درون قلب اوست و در آنجا مى‌فرمود: قلب احمق پشت زبان اوست و در اينجا مى‌فرمايد: در دهان اوست. به يقين هر دو بيان تعبيرى كنايى زيبا و صحيحى است و هر دو اشاره به يك حقيقت دارد و آن اين‌كه افراد عاقل بى مطالعه، فكر و دقت سخن نمى‌گويند؛ حسن و قبح، سود و زيان، مناسبت و عدم مناسبتِ‌ گفتار خود را به دقت بررسيده و سپس آن را بر زبان جارى مى‌كنند در حالى كه افراد نادان به عكس آن هستند؛ سخنى را بى مطالعه مى‌گويند و بعد كه به آثار زيانبارش برخورد كردند در فكر فرو مى‌روند كه آيا صلاح بود ما چنين سخنى را بگوييم‌؟ در كتاب محجة البيضاء همين مضمون كلام امام عليه السلام با شرح بيشترى از پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله نقل شده است كه مى‌فرمايد: «إنَّ‌ لِسٰانُ‌ الْمُؤمِنِ‌ وَرٰاءَ‌ قَلْبِهِ‌ فَإذٰا أرٰادَ أنْ‌ يَتَكَلَّمَ‌ بِشَىْ‌ءٍ‌ تَدَبِّرُهُ‌ بِقَلْبِهِ‌ ثُمَّ‌ أمْضٰاهُ‌ بِلِسٰانِهِ‌ وَ إنَّ‌ لِسٰانُ‌ الْمُنٰافِقِ‌ أمٰامَ‌ قَلْبِهِ‌ فَإذٰا هَمَّ‌ بِشَىْ‌ءٍ‌ أمْضٰاهُ‌ بِلِسٰانِهِ‌ وَ لَمْ‌ يَتَدَبَّرَه بِقَلْبِهِ‌ ؛ زبان مؤمن در پشت قلب (عقل) اوست و هنگامى كه اراده كند سخنى بگويد نخست با عقل خود آن را بررسى مى‌كند سپس بر زبانش جارى مى‌سازد ولى زبان منافق جلو قلب (عقل) اوست هنگامى كه تصميم به چيزى بگيرد بدون مطالعه بر زبانش جارى مى‌سازد».
🔻▫️ تفسیر اجمالی ۴۲ نهج‌البلاغه ‮مطابق اين روايت، امام عليه السلام هنگامى كه يكى از ياران خود را بيمار مى‌بيند (ضمن احوال‌پرسى) به او مى‌فرمايد: «خداوند اين درد و بيمارى تو را سبب ريزش گناهانت قرار داد»؛ (وَ قَالَ‌ عليه السلام: لِبَعْضِ‌ أَصْحَابِهِ‌ فِي عِلَّةٍ‌ اعْتَلَّهَا: جَعَلَ‌ اللَّهُ‌ مَا كَانَ‌ مِنْ‌ شَكْوَاكَ‌ حَطّاً لِسَيِّئَاتِكَ‌) . اين بشارت بزرگى بود كه امام عليه السلام به آن يار بيمار داد كه قطعا سبب شادى او شد، و فشار درد و بيمارى را براى او كاست و روحيه‌اى را كه بيمار براى مبارزه با مرض بايد پيدا كند در او دميد. مى‌دانيم درد و رنج‌ها و بلاها و حوادث ناگوار فلسفه‌ها متعددى دارد؛ يكى از آن فلسفه‌ها آمرزش گناهان است؛ يعنى خداوند مى‌خواهد بنده صالحش را كه لغزشى داشته در همين دنيا پاك كند تا حساب او به قيامت نيفتد. اضافه بر اين، انسان در حال بيمارى توجه خاصى به خدا پيدا مى‌كند و گاه به ياد مرگ مى‌افتد و از گناهان خود توبه مى‌كند و همين بيدارى و آگاهى و توبه نيز سبب ديگرى براى ريزش گناهان اوست. قرآن مجيد در آيۀ 12 سورۀ يونس مى‌فرمايد: ««وَ إِذٰا مَسَّ‌ اَلْإِنْسٰانَ‌ اَلضُّرُّ دَعٰانٰا لِجَنْبِهِ‌ أَوْ قٰاعِداً أَوْ قٰائِماً»؛ هنگامى كه به انسان زيان (و ناراحتى و بيمارى) برسد ما را (در هر حال) در حالى كه به پهلو خوابيده يا نشسته يا ايستاده است مى‌خواند» ، هر چند براى بعضى اين بيدارى موقتى است و با تغيير احوال و اوضاع و برطرف شدن آن ناراحتى به حال سابق باز مى‌گردند، همان‌گونه كه قرآن در ادامۀ اين آيه مى‌فرمايد: ««فَلَمّٰا كَشَفْنٰا عَنْهُ‌ ضُرَّهُ‌ مَرَّ كَأَنْ‌ لَمْ‌ يَدْعُنٰا إِلىٰ‌ ضُرٍّ مَسَّهُ‌»؛ اما هنگامى كه ناراحتى او را برطرف ساختيم چنان مى‌رود كه گويى هرگز ما را براى حل مشكلى كه به او رسيده بود نخوانده است». آن‌گاه امام راز اين نكته را كه چرا فرمود: بيمارى سبب سقوط گناهان است و نفرمود: پاداش و اجر دارد، بيان مى‌كند و مى‌فرمايد: «زيرا بيمارى پاداشى در آن نيست؛ ولى گناهان را مى‌ريزد، همچون ريزش برگ درختان»؛ (فَإِنَّ‌ الْمَرَضَ‌ لَا أَجْرَ فِيهِ‌، وَ لَكِنَّهُ‌ يَحُطُّ السَّيِّئَاتِ‌، وَ يَحُتُّهَا حَتَّ‌ الْأَوْرَاقِ‌). ━💠🍃🌺🍃💠━ @thaqalayn110
🔻▫️تفسیر اجمالی ۴۲ نهج البلاغه ‮آن‌گاه امام عليه السلام در پايان اين سخن مى‌افزايد: «خداوند سبحان كسانى را از بندگانش كه بخواهد (و لايق بداند)، به موجب صدق نيت و پاكى باطن داخل بهشت مى‌كند»؛ (وَ إِنَّ‌ اللَّهَ‌ سُبْحَانَهُ‌ يُدْخِلُ‌ بِصِدْقِ‌ النِّيَّةِ‌ وَ السَّرِيرَةِ‌ الصَّالِحَةِ‌ مَنْ‌ يَشَاءُ‌ مِنْ‌ عِبَادِهِ‌ الْجَنَّةَ‌) . اشاره به اين‌كه خداوند به نيت خوب و ارادۀ اعمال صالح به انسان پاداش مى‌دهد، زيرا نيت و اراده، عملى است باطنى كه در بسيارى از روايات براى آن پاداش ذكر شده است. سريرۀ صالح و باطن نيكو نيز مولود اعمال صالحى است كه در گذشته انجام داده و آن هم داراى پاداش نيك است. گاه كسانى هستند كه تصميم بر كارهاى نيك گسترده‌اى دارند؛ ولى دستشان به جايى نمى‌رسد و يا در سايۀ خودسازى داراى سريرۀ صالحه شده‌اند. خداوند به لطف و كرمش، اين‌گونه افراد را وارد بهشت مى‌كند. ‮مرحوم سيّد رضى در ذيل اين كلام حكمت‌آميز (گويا نياز به توضيح ديده و با عبارات شيوايى آن را شرح مى‌دهد و) مى‌گويد: «آنچه امام عليه السلام فرموده راست و درست است؛ بيمارى اجر و پاداش ندارد، چرا كه از قبيل امورى است كه استحقاق عوض دارد (نه اجر و ثواب) زيرا عوض و پاداش را انسان در مقابل كارهاى خداوند نسبت به بندگانش مانند بيمارى‌ها و مانند آن مستحق مى‌شود؛ اما اجر و ثواب، در مقابل فعل بندگان است، بنابراين بين اين دو فرق است؛ فرقى كه امام با آن علم نافذ و نظريۀ صائب خود به آن اشاره فرموده است»؛ (قٰالَ‌ الرَّضىُ‌: وَ أقُولُ‌: صَدَقَ‌ عليه السلام، إنَّ‌ الْمَرَضَ‌ لاٰ أجْرَ فيٖهِ‌، لِأنَّهُ‌ لَيْسَ‌ مِنْ‌ قَبيٖلِ‌ مٰا يُسْتَحِقُّ‌ عَلَيْهِ‌ الْعِوَضُ‌، لِأنَّ‌ الْعِوَضَ‌ يُسْتَحِقُّ‌ عَلىٰ‌ مٰا كٰانَ‌ فٖي مُقٰابِلَةٍ‌ فِعْلِ‌ اللّٰهِ‌ تَعٰالىٰ‌ بِالْعَبْدِ، مِنَ‌ الْآلاٰمِ‌ وَ الْأمْرٰاضِ‌، وَ مٰا يَجْرى مَجْرىٰ‌ ذٰلِكَ‌، وَ الْأجْرٌ وَ الثَّوٰابُ‌ يُسْتَحِقٰانِ‌ عَلىٰ‌ مٰا كٰانَ‌ فيٖ‌ مُقٰابِلَةِ‌ فِعْلِ‌ الْعَبْدِ، فَبَيْنَهُمٰا فَرْقٌ‌ قَدْ بَيَّنَهُ‌ عليه السلام، كَمٰا يَقْتَضيٖهِ‌ عِلْمُهُ‌ الثّٰاقِبُ‌ وَ رَأيُهُ‌ الصّٰائِبُ‌) . در واقع مرحوم سيّد رضى به نكتۀ تازه‌اى اشاره مى‌كند و آن فرق ميان عوض با اجر و پاداش است؛ يكى را مربوط به فعل خدا مى‌داند و ديگرى را مربوط به فعل بندگان خدا. اين شبيه چيزى است كه متكلمان در علم كلام گفته‌اند كه خداوند حكيم اگر گروهى را گرفتار آفات و بلاها مى‌كند حكمتش ايجاب مى‌كند كه در برابر آن عوضى به آنها بدهد وگرنه با حكمت خدا سازگار نيست. آنچه در كلام حكمت‌آميز بالا آمد بيان يكى از آثار بيمارى است در حالى كه در حديث پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله دو اثر ديگر نيز براى بيمارى ذكر شده است آنجا كه رسول خدا صلى الله عليه و آله در عيادت سلمان فارسى فرمود: «يَا سَلْمَانُ‌ إِنَّ‌ لَكَ‌ فِي عِلَّتِكَ‌ إِذَا اعْتَلَلْتَ‌ ثَلَاثَ‌ خِصَالٍ‌ أَنْتَ‌ مِنَ‌ اللَّهِ‌ تَبَارَكَ‌ وَ تَعَالَى بِذِكْرٍ وَ دُعَاؤُكَ‌ فِيهَا مُسْتَجَابٌ‌ وَ لَا تَدَعُ‌ الْعِلَّةُ‌ عَلَيْكَ‌ ذَنْباً إِلَّا حَطَّتْهُ‌؛ اى سلمان براى تو به هنگام بيمارى سه فايدۀ (بزرگ است) تو به ياد خدا مى‌افتى و دعاى تو در اين حالت مستجاب است و بيمارى هيچ گناهى بر تو نمى‌گذارد مگر اين‌كه آن را فرو مى‌ريزد». ━💠🍃🌺🍃💠━ @thaqalayn110
🔻▫️ تفسیر اجمالی ۴۳ نهج‌البلاغه ‮امام عليه السلام در اين گفتار پرمايۀ خود تعريف و تمجيدى از يكى از مجاهدان اسلام و مسلمانان راستين به نام «خبّاب بن الارتّ‌» دارد، اوصافى كه مى‌تواند براى همه الگو باشد و از آن پند و اندرز گيرند. آن حضرت عليه السلام به هنگام ذكر نام «خبّاب بن الارت» چنين فرمود: «خدا رحمت كند خباب بن الارت را او از روى رغبت اسلام آورد و براى اطاعت خداوند هجرت كرد، به زندگى ساده قناعت نمود، از خدا خشنود و در تمام دوران عمرش مجاهد بود»؛ (وَ قَالَ‌ عليه السلام: فِي ذِكْرِ خَبَّابِ‌ بْنِ‌ الْأَرَتِّ‌: يَرْحَمُ‌ اللَّهُ‌ خَبَّابَ‌ بْنَ‌ الْأَرَتِّ‌، فَلَقَدْ أَسْلَمَ‌ رَاغِباً، وَ هَاجَرَ طَائِعاً، وَ قَنِعَ‌ بِالْكَفَافِ‌، وَ رَضِىَ‌ عَنِ‌ اللَّهِ‌، وَ عَاشَ‌ مُجَاهِداً) . امام عليه السلام در اينجا پنج وصف مهم براى خبّاب به دنبال طلب رحمت الهى، براى او ذكر مى‌كند: نخست اسلام وى از روى عشق و علاقه و رغبت است نه از روى ترس و نه از روى طمع و نه به سبب تقليد كوركورانه. آرى او اسلام را به خوبى شناخت و به آن عشق ورزيد و مسلمان شد و بهترين دليل براى عشق و علاقۀ او به اسلام اين بود كه بارها مشركان او را شكنجه كردند كه دست از اسلام بر دارد، شكنجه‌ها را تحمل كرد و دست از دامان پيامبر نكشيد. وصف دوم اينكه او جزء مهاجران بود و مهاجرتش براى اطاعت خدا صورت گرفت. شايد هجرت بعضى از مكه به مدينه براى ترس از مشركان يا طمع در آيندۀ اسلام بود؛ ولى اين مرد مجاهد تنها به موجب اطاعت خداوند هجرت كرد و مى‌دانيم هجرت مهاجران فصل جديدى در تاريخ اسلام گشود، زيرا آنها با انصار مدينه دست به دست هم داده لشكر نيرومندى براى اسلام فراهم شد كه در سايۀ آن توانست در مبارزات خود با دشمنان پيروز گردد و حكومت اسلامى به كمك آنها تحقق يابد. جالب اين‌كه در حالات خبّاب نوشته‌اند كه او در ميدان بدر و تمام غزواتى كه بعد از آن صورت گرفت از پيغمبر صلى الله عليه و آله جدا نشد. ━💠🍃🌺🍃💠━ @thaqalayn110
🔻▫️تفسیر اجمالی ۴۴ نهج‌البلاغه ‮امام عليه السلام در اين گفتار پرمعناى خود به چهار جمله اشاره مى‌كند و آن را مايۀ خوشبختى انسان مى‌داند كه جملۀ سوم و چهارم آن با حكمت 43 مشترك است. در جملۀ اول و دوم مى‌فرمايد: «خوشا به حال كسى كه (پيوسته) به ياد معاد باشد و براى روز حساب عمل كند»؛ (طُوبَى لِمَنْ‌ ذَكَرَ الْمَعَادَ، وَ عَمِلَ‌ لِلْحِسَابِ‌) . هنگامى كه واژۀ معاد گفته مى‌شود دنيايى در برابر انسان مجسم مى‌گردد كه در آن موازين سنجش اعمال برپاست و نامه‌هاى اعمال به دست افراد است؛ گروهى (نيكوكاران) به دست راست و گروهى (بدكاران) به دست چپ؛ همان نامۀ عملى كه ««لاٰ يُغٰادِرُ صَغِيرَةً‌ وَ لاٰ كَبِيرَةً‌ إِلاّٰ أَحْصٰاهٰا»؛ هيچ عمل كوچك و بزرگى از صاحب آن سر نزده مگر اين‌كه در آن احصا شده است» همه از سرنوشت خود نگرانند و اضطراب بر همه حاكم است. تمام اعضاى بدن انسان در آن دادگاه بزرگ گواه بر اعمال او هستند و نيازى به گواهى فرشتگان ثبت اعمال نيست، هرچند آنها نيز گواهى مى‌دهند. آن‌كس كه چنين دادگاهى را باور داشته باشد و به ياد آن بيفتد به يقين به سراغ گناه و ظلم و فساد نمى‌رود، زيرا چنين ايمانى انگيزۀ عمل است؛ عملى پاك و خالى از هرگونه آلودگى و اگر لغزشى از او سر زند به زودى توبه مى‌كند و به سراغ جبران مى‌رود. ممكن نيست ايمان به چيزى در دل انسان راسخ باشد و عملى هماهنگ آن انجام ندهد. در حديثى از امام صادق عليه السلام در كتاب شريف كافى آمده است كه شخصى از او سؤال كرد «أَ لَا تُخْبِرُنِى عَنِ‌ الْإِيمَانِ‌ أَ قَوْلٌ‌ هُوَ وَ عَمَلٌ‌ أَمْ‌ قَوْلٌ‌ بِلَا عَمَلٍ‌؛ عرض كرد آيا به من خبر نمى‌دهى كه ايمان اعتقاد و عمل هر دو است يا فقط اعتقاد است» امام در پاسخ فرمود: «الْإِيمَانُ‌ عَمَلٌ‌ كُلُّهُ‌ وَ الْقَوْلُ‌ بَعْضُ‌ ذَلِكَ‌ الْعَمَلِ‌؛ تمام ايمان عمل است و ايمان بعضى از آن عمل است. ━💠🍃🌺🍃💠━ @thaqalayn110
🔻▫️تفسیر اجمالی ۴۵ نهج‌البلاغه ‮امام عليه السلام در اين سخن حكمت‌آميزش به حقيقتى قابل توجه اشاره مى‌كند كه آثارش در طول تاريخ زندگى امام عليه السلام ديدنى است. مى‌فرمايد: «اگر با اين شمشيرم بر بينى مؤمن بزنم كه مرا دشمن بدارد دشمن نخواهد داشت و اگر تمام دنيا را بر منافق بريزم كه مرا دوست بدارد دوست نخواهد داشت»؛ (لَوْ ضَرَبْتُ‌ خَيْشُومَ‌ الْمُؤْمِنِ‌ بِسَيْفِي هَذَا عَلَى أَنْ‌ يُبْغِضَنِي؛ مَا أَبْغَضَنِي؛ وَ لَوْ صَبَبْتُ‌ الدُّنْيَا بِجَمَّاتِهَا عَلَى الْمُنَافِقِ‌ عَلىٰ‌ أَنْ‌ يُحِبَّنِي مَا أَحَبَّنِي). ‮آن‌گاه امام عليه السلام به گفتارى از پيغمبر اكرم در اين زمينه استناد مى‌جويد و مى‌فرمايد: «اين به دليل آن است كه مقدر شده و بر زبان پيامبر اُمّى و درس نخوانده جارى شده كه فرمود: اى على! هيچ مؤمنى تو را دشمن نمى‌دارد و هيچ منافقى تو را دوست نخواهد داشت»؛ (وَ ذَلِكَ‌ أَنَّهُ‌ قُضِيَ‌ فَانْقَضىٰ‌ عَلىٰ‌ لِسَانِ‌ النَّبِيِّ‌ الْأُمِّيِّ‌ صلى الله عليه و آله؛ أَنَّهُ‌ قَالَ‌: يَا عَلِيُّ‌، لَا يُبْغِضُكَ‌ مُؤْمِنٌ‌، وَ لَا يُحِبُّكَ‌ مُنَافِقٌ‌) . جملۀ «قُضِيَ‌ فَانْقَضَى عَلَى لِسَانِ‌ النَّبِيِّ‌ ...» اشاره به اين است كه اين حقيقت كه مؤمنان هرگز على را مبغوض نمى‌دارند و منافقان هرگز او را دوست نخواهند داشت نخست در علم الهى گذشته و مقدر گشته سپس بر لسان پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله جارى شده است. از اين حديث شريف استفاده مى‌شود كه وجود مبارك اميرمؤمنان على بن ابى‌طالب عليه السلام با آن معرفت بالا و آن صفات والا، معيار سنجش مؤمن و منافق بود. مؤمنان كه صفات خود را پرتوى از صفات آن بزرگوار مى‌ديدند به مناسبت تجانس روحى و اعتقادى و اخلاقى به آن حضرت عشق مى‌ورزيدند و منافقان كه صفات و اعتقاد خود را در تضاد با صفات و معارف اعتقادى على عليه السلام مشاهده مى‌كردند بغض و كينۀ او را در دل مى‌پروراندند. راستى شگفت‌انگيز است كه عالمان معروف اهل سنّت اين حديث را در اكثر منابع خود آورده‌اند و در عين حال، غير على عليه السلام را بر او ترجيح داده‌اند. اينكه امام عليه السلام مى‌فرمايد: «اگر خيشوم مؤمن (خيشوم به معناى نقطۀ بالاى بينى است كه اگر قطع شود در واقع تمام بينى قطع شده) را با شمشير بزنم مرا مبغوض نخواهد داشت» براى اين است كه مؤمن مى‌داند به يقين در آن مصلحتى بوده و نيز اينكه مى‌فرمايد: «لَوْ صَبَبْتُ‌ الدُّنْيٰا بِجَمّٰاتِهٰا عَلَى الْمُنٰافِقِ‌...» مفهومش اين است كه منافقان به قدرى تعصب و كينه و عداوت دارند كه تمام دنيا را هم اگر به آنها بدهند دست از راه و روش زشت و انحرافى خود بر نمى‌دارند. ━💠🍃🌺🍃💠━ @thaqalayn110
🔻▫️ تفسیر اجمالی ۴۶ نهج‌البلاغه ‮امام عليه السلام در اين سخن كوتاه و پرمحتوا به نكتۀ مهمى اشاره مى‌فرمايد كه در سير و سلوك انسان به سوى خدا بسيار تأثيرگذار است. مى‌فرمايد: «كار بدى كه تو را ناراحت (و پشيمان) مى‌سازد نزد خدا بهتر است از كار نيكى كه تو را مغرور مى‌كند»؛ (سَيِّئَةٌ‌ تَسُوءُكَ‌ خَيْرٌ عِنْدَ اللَّهِ‌ مِنْ‌ حَسَنَةٍ‌ تُعْجِبُكَ‌) . دليل آن روشن است، زيرا انسان معصيت‌كارى كه از عمل زشت خود ناراحت مى‌شود به سوى پشيمانى و توبه و جبران آن گام بر مى‌دارد حال آنكه آن‌كس كه از كار نيك خود مغرور مى‌گردد گامى به سوى رياكارى بر مى‌دارد. توبه آثار شوم آن معصيت را مى‌شويد در حالى كه غرور عُجب و ريا از كارهاى نيك، انسان را به پرتگاه گناهان كبيره مى‌كشاند. در حديثى از پيغمبر اكرم مى‌خوانيم: «مَنْ‌ رَأى أنَّهُ‌ مُسىٖ‌ءٌ‌ فَهُوَ مُحْسِنٌ‌؛ كسى كه خود را بدكار مى‌داند او نيكوكار است». به گفتۀ مرحوم مغنيه در فى ظلال نهج البلاغه عكس اين مطلب نيز صادق است و آن اينكه گفته شود «مَنْ‌ رَاىٰ‌ إنَّهُ‌ مُحْسِنٌ‌ فَهُوَ مَسىٖ‌ءٌ‌؛ كسى كه خود را نيكوكار بداند بدكار است» زيرا عُجب و غرور احسانش را تباه كرده و چه بسا سخنانى كه ايمان را نيز از اساس متزلزل سازد. در حديثى از امام صادق عليه السلام مى‌خوانيم كه فرمود: «خداوند متعال به داود وحى فرستاد: «بَشِّرِ الْمُذْنِبيٖنَ‌ وَ انْذُرِ الصِّديٖقيٖنَ‌؛ گنهگاران را بشارت ده و صديقين (والا مقام) را بيم ده» (داود تعجب كرد و) عرض كرد: اى پروردگار چگونه چنين چيزى ممكن است‌؟ خداوند فرمود: گنهكاران (پشيمان و نادم) را بشارت ده كه من توبۀ آنها را مى‌پذيرم و از گناهانشان صرف نظر مى‌كنم و صديقين را بيم ده كه از اعمالشان عُجب به خود راه ندهند». در حديث ديگرى از آن حضرت چنين آمده است كه مى‌فرمايد: دو نفر وارد مسجد شدند يكى عابد بود و ديگرى فاسق اما هنگامى كه از مسجد خارج مى‌شدند فاسق، جزء صديقان شده بود و عابد از فاسقان. ━💠🍃🌺🍃💠━ @thaqalayn110
🔻▫️ تفسیر اجمالی ۴۷ نهج‌البلاغه ‮امام عليه السلام در اين چند جملۀ حكيمانه به رابطۀ چهار موضوع مهم با چهار موضوع ديگر از صفات انسانى اشاره فرموده است. نخست مى‌فرمايد: «ارزش هر كس به اندازۀ همت اوست»؛ (قَدْرُ الرَّجُلِ‌ عَلَى قَدْرِ هِمَّتِهِ‌) . منظور از همت تصميماتى است كه انسان براى انجام كارهاى مهم مى‌گيرد و به دنبال آن تلاش مى‌كند. هر اندازه اين تصميمات والاتر و اين تلاش‌ها گسترده باشد همت انسان بلندتر است و اين‌كه امام مى‌فرمايد: ارزش هر كسى به اندازۀ همت اوست براى آن است كه اشخاص والا همت معمولاً تلاش مى‌كنند تا به مقامات عالى برسند پس نبايد ارزش وجودى ظاهرى آنها را امروز ملاحظه كرد بلكه آن نيروى نهفته در درون آنها كه نامش همت است بايد مقياس و معيار شمرده شود. در كتاب غررالحكم از امام همين معنا به صورت ديگرى بيان شده است، مى‌فرمايد: «مَنْ‌ شَرَفَتْ‌ هِمَّتُهُ‌ عَظَمَتْ‌ قِيْمَتُهُ‌؛ كسى كه همت عالى داشته باشد قيمت و ارزش او زياد است». در حديث ديگرى از همان حضرت و در همان كتاب مى‌خوانيم: «مٰا رَفَعَ‌ أمْرَءٌ‌ كَهِمَّتِهِ‌ وَ لاٰ وَضَعَهُ‌ كَشَهْوَتِهِ‌؛ هيچ چيز انسان را به مانند همت او بلندمقام نمى‌كند و هيچ چيز، او را مانند شهوتش پست نمى‌سازد». به گفتۀ شاعر: همت بلند دار كه مردان روزگار از همت بلند به جايى رسيده‌اند در دومين جملۀ پرمعناى خود مى‌فرمايد: «راستگويى و صداقتِ‌ هر كس به اندازۀ شخصيت اوست»؛ (وَ صِدْقُهُ‌ عَلَى قَدْرِ مُرُوءَتِهِ‌) . زيرا انسان با شخصيت اين كار را براى خود ننگ مى‌داند كه به ديگران دروغ بگويد. اضافه بر اين، غالبا ديده شده است كه دروغ‌ها بعد از مدتى فاش مى‌گردد؛ انسان با شخصيت حاضر نمى‌شود كارى انجام دهد كه در آينده آبروى او را ببرد. در احاديث ديگرى از امام اميرمؤمنان عليه السلام مى‌خوانيم: «الصِدْقُ‌ عِزّ؛ راستگويى سبب عزت است» و در حديث ديگرى مى‌افزايد: «الصِّدْقُ‌ صَلاٰحُ‌ كُلُّ‌ شَىءٍ‌ وَالْكِذْبُ‌ فَسٰادُ كُلُّ‌ شَىْ‌ءٍ‌». ━💠🍃🌺🍃💠━ @thaqalayn110
🔴 به گوینده سخن بنگریم، یا به آنچه می‌گوید؟ ❌ بعضی ها به بهانه این روایت گمان میکنند میتوانند به رسانه های معاند اعتماد کنند!! اما حقیقت این روایت چیست؟ 🔻یکی از معروف‌ترین کلمات جامع امیرمومنان علی(ع) این عبارت است: ‌‌● اُنْظُرْ الی مَا قَالَ، و لا تَنْظُر إِلَی مَنْ قَالَ؛ ‌‌● به گفته بنگر نه به گوینده. (غررالحکم، ص ۳۶۱) ابتدا متن كامل روايت را ببینیم: ‌‌● خُذ الحكمَةَ حَيثُ كانَتْ وَ انْظُر اِلي ما قالَ و لا تنظُرْ الي مَنْ قال» ‌‌● را هر جايي است فرا بگير و نگاه كن به آنچه گفته مي‌شود نه به گوينده سخن. ❌ همانطور که می‌بینیم امام علی(ع) این جمله را در جایی به کار برده است که درمورد علم آموزی و حکمت است. ▪️به عبارت دیگر در مسائل علمی لازم نیست به گوینده کاری داشته باشید، بلکه به گفته و گفتار توجه کنید و بر اساس آن قضاوت کنید. آن حضرت(ع) در جایی دیگر درمورد خوارج فرموده است: ‌‌● کَلِمَهًْ حَقٍّ یُرَادُ بِهَا بَاطِل‌؛ ‌‌● چه بسا سخن حقی، که از آن استفاده باطل و نادرست می‌شود. (شرح نهج‌البلاغه، ابن ابی‌الحدید، ج ۱۹، ص ۱۷) ❌ در اینجا که مربوط به مسائل سیاسی و اجتماعی و اعتقادی است باید به شخص نیز نگاه کرد. ▪️روایت دیگر از امام جواد(ع): ‌‌● «مَنْ أَصْغَى إِلَى نَاطِقٍ فَقَدْ عَبَدَهُ فَإِنْ کَانَ النَّاطِقُ یُؤَدِّی عَنِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فَقَدْ عَبَدَ اللَّهَ وَ إِنْ کَانَ النَّاطِقُ یُؤَدِّی عَنِ الشَّیْطَانِ فَقَدْ عَبَدَ الشَّیْطَانَ» ‌‌● هر کس به سخن سخنرانى گوش دهد، او را پرستش کرده است. پس اگر او از خدا سخن بگوید، خدا را پرستیده است، و اگر از زبان ابلیس سخن بگوید، ابلیس را عبادت کرده است. 👈 بر این اساس آدمی در گرفتن علوم بویژه اعتقادی و سیاسی باید بنگرد که از چه کسی اعتقاداتش را یاد می‌گیرد./روشنگری ☆━🍂🌺🍂━☆ @thaqaleyn110