حالا فردا که کتاب نگارش میبرم منو صدا نمیکنه انشا بخونم ، فقط اون روز خواست منو ضایع کنه اولین نفر صدام کرد برای خوندن انشا و چون کتابم رو جا گذاشته بودم منفی دادم بهم 🙌🏻
سر زنگ ادبیات بعد درس قرار شد انشاء بخونیم ، بعد یکی از بچه ها خوند منم برای اینکه دیدم جو کلاس خسته کننده ست گفتم خانوم بیستش رو بدید خوشحال شه .
کلاس رفت رو هوا و معلممون هم اون لبخند و چشم غره همزمانش رو رفت گگگ
بعد هرکی میخوند به من میگفت به این چند بدم ؟ نظر شما چیه؟ >.<
این زنگ خیلی خوش گذشت امروز :">
زندگی به عنوان قارچ خپل ๋࣭𓏲 ๋࣭ ࣪
_𝖺𝗇𝖽 𝗌𝗎𝖽𝖽𝖾𝗇𝗅𝗒 , 𝖺𝗅𝗅 𝗍𝗁𝖾 𝗅𝗈𝗏𝖾 𝗌𝗈𝗇𝗀𝗌 𝗐𝖾𝗋𝖾 𝖺𝖻𝗈𝗎𝗍 𝗒𝗈𝗎 :")♡
و ناگهان تمام آهنگ های عاشقانه درباره تو بود .
زندگی به عنوان قارچ خپل ๋࣭𓏲 ๋࣭ ࣪
یکی از ترکیب های پاییزی :) سوپ شیر داغ + شیمی
یکی از ترکیب های پاییزی :")
مریضی + سوپ داغ + زبان
توی این چند وقت نشستم فیلم" انجمن شاعران مرده "
رو دیدم ، و به دلم نشست می دونید وایب تاریخی و کلاسیک می داد و از همینش خوشم اومد جملات قشنگ زیادی داشت ولی آخرش اینطوری بودم که کاش هیچوقت این فیلم و نمی دیدم و افسردگی گرفتم بخاطر پایانش . ")
زندگی به عنوان قارچ خپل ๋࣭𓏲 ๋࣭ ࣪
اینم از آسمون قشنگ امروز که باعث خوشحالی خیلیا به خصوص خودم شد :>
زنگ ورزش داشتیم و وقتی نم نم بارون گرفت بود داشتیم والیبال بازی میکردیم و خیلی خیلی
خوش گذشت و[ کلی حال و هوامون عوض شد ]
ظهر هم که مدرسه تعطیل شد سوار اتوبوس شدم.
(به اتوبوس احساس وابستگی پیدا کردم ! ) اومدم خونه و تنها ناهار خوردم و خوابیدم تا ساعت ۱۸ و خورده ای و الآن باید بشینم فیزیک بخونم متاسفانه!!!👊🏻