بابا نفرمایید ، نفرمایید .
روز معلم تبریک میگید ؟
شوخی میکنید ؟
من ؟
کوچیکتونم ^^ 💙
گفته باشم که ..
جنبه این همه مهربونی رو ندارم !
كاش همۀ معلمهاى ما
به آن درجه از صميميت و ايمان و صداقت میرسيدند
كه شاگرد را حقيقتاً همچون فرزند خود
همراه خود و همگام خود حس مىكردند
درسشان زمزمۀ محبت بود
و فريادشان خطاب به شاگرد اين كه:
اى همگام...
دستهايت را با قلم مىفشارم
تا تپش ايمان را احساس كنى
چشم هايت را، با ديدگانم پيوند مىزنم
تا پلى از اعتماد بسازم به هستی
سوگند كه هستيم را
در راه هستى دادن نثار خواهم كرد !
[ تربیت کودک ص۲۶ ]
[ تینـو ]
بابا نفرمایید ، نفرمایید . روز معلم تبریک میگید ؟ شوخی میکنید ؟ من ؟ کوچیکتونم ^^ 💙 گفته باشم ک
یه چیزی بگم یکم بخندیم
حتی این پیام که ریپلای کردم رو هم
از اینجا کپی کردن
بابا تشکر کردن هم خودتون بلد نیستید ؟
خیلی باحالید ://
همیشه این عدد هشت مهربان بوده است
همیشه خاطره هایش انیس جان بوده است :)
رسیده ماه خدا ، روز هشتم و قطعاً
امام ضامن آهو به فکرمان بوده است :)
آیت الله کشمیری دو ساعت
از شب گذشته افطار می کرد و
اگر افطارش را که عبارت بود از
یک بشقاب که در وسط آن یک لقمه پلو بود،
برای ما بیاورند، قطعاً سیر نمیشویم ،
کم می خورند و از پرخوری اجتناب می کردند
مگر به عنوان ثانوی مثلاً با میهمانان و امثال آن.
نظیر زمان رسیدن حضرت رسول و حضرت امیر که
به چند دانه خرما افطار میکردند.
ایشان معمولاً روزه بود.
دو سه روز پشت سر هم روزه میگرفت.
غذا کم می خورد و قرآن بسیار می خواند.
[ میناگر دل ص۴۷ ]
از یاران امام کاظم روایت کرد که
من از فقر و نداری به حضرت شکایت کردم و
عرض کردم: تا آن اندازه از بی لباسی رنج میبرم که
فلانی دو لباسی که بر خود داشت را در آورد
و بر من پوشاند.
امام فرمود: روزه بگیر و صدقه بده.
گفتم از آن چه برادران دینی به من می رسد،
تصدق کنم، هر چند اندک باشد ؟
فرمودند: از آنچه خداوند به تو روزی داده،
تصدق کن، هر چند بر خود ایثار کنی.
[ بحارالانوار ۶۵ صفحه ۱۴۰ ]
هیچی .
فقط خواستم بگم ما هم سهل ابنِ حسنیم !
که اومد نشست پیشِ امام صادق ؛
شروع کرد به هارت و پورت !
که آقا وقتی ما رو داری چرا قیام نمیکنی ؟!
چرا یه کاری واسه این ظلم و ستم نمیکنی ؟
که با این همه یارِ وفاداری که حاضرن در رکابت شمشیر بزنن و جون بدن ، چی کم داری ؟!
که پای عمل که رسید جا زد :)
که توخالی بودنش به خودشم ثابت شد ..
میخوام بگم سهل اگه الان بود ؛
میشد از همونا که عجل لولیک الفرجاش گوشِ فلکُ کر کرده !
که آقا بیا گفتنای پروفایل تلگرام و پست و استوریِ اینستاش چشمِ دنیا رو کور کرده !
از همونا که میگه لب تر کند جان را فدایش میکنم !
که اگه تو کربلا بودم چنین میکردم و چنان میکردم و کاش ..
سهل میشُد خودِ خودِ ما !
و ما خودِ خودِ سهلیم ..
حالا ملموس تر نشد واستون ؟! که بعدِ هزار و چهارصد و انقدر سال هنوز ۳۱۳ نفر مثلِ هارون جور نشده ؟!
که حرفامون کجا و اعمالمون کجا ؟!
که چرا آقا بیابون گرده ؟ خیمه نشینه ؟
که چقدر غریبه ؟ که حتی اگه پنج تا یارِ یار داشت تا الان اومده بود ؟
که با وجودِ یارایی که ما باشیم! حالا حالاها نمیاد ؟
شما که نه :)
شما که ان شاءالله از سربازاشین .
روی صحبتم با خودمه
با خودِ پر از هیچ و پوچم
با خودم که از ادعا پرم و تو خالی
با خودم که خاک بر سرِ من و انتظارِ من ...