پدر من تو یه کارخونه ای مشغوله که
خیلی کارش با خاک و اینهاست
بعد خستگی و خشکی دهان و
سر پا ایستادن از هشت صبح
تا هفت غروب و .. تموم این ها هست !
۲۰ اردیبهشت ۱۳۹۹
یه عده اومدن دایه مهربان تر از مادر شدن
گفتن آقا بیکاری ها !
روزه نگیر حالا ، چی میشه ؟
می ارزه این همه خستگی ؟
۲۰ اردیبهشت ۱۳۹۹
بعد یه عده هم اومدن گفتن
امسال کرونا هست
میگن فضای دهان نباید خشک بشه
باید اب زیاد خورد
امسال رو بیخیال روزه بشو
۲۰ اردیبهشت ۱۳۹۹
پدر من خیلی کم حرفه
خیلی خیلی !
یعنی من هم که حرف میزنم با ایشون
خیلی مختصر و مفید جواب میدن
و همیشه میگن خودت عقل داری
ببین عقلت چی میگه ...
۲۰ اردیبهشت ۱۳۹۹
جواب همه ی این ادمهارو
همیشه با همین دو جمله میدن
| وظیفمه ، خود خدا هم هست |
یعنی دیگه خیلی بحث نمیکنن
خیلی توضیح نمیدن
۲۰ اردیبهشت ۱۳۹۹
حالا بگذریم .
همه ی اینهارو گفتم که بگم
۱۵ روز گذشت
تموم این مدت پدر سر کار رفتن و اومدن
با تموم سختیها
روزه داری هم کردن
کرونا هم نگرفتن ؛)
۲۰ اردیبهشت ۱۳۹۹
به اونهایی که روزه نگرفتن
میخواستم فقط بگم
روسیاهی و شرمندگی شون
در خونه خدا واسشون میمونه !
۲۰ اردیبهشت ۱۳۹۹
۲۰ اردیبهشت ۱۳۹۹
۲۰ اردیبهشت ۱۳۹۹
اگه شناخته بودیم
یه لبخند از اون لبخندایی که بابام
تو اووووج استرس مامانم میزنه و
میگه | خدا هست | میزدیم :)))
۲۰ اردیبهشت ۱۳۹۹
یه موقع هایی لازمه
یکی بزنه در گوشمون و بهمون بگه
چته سرتو انداختی پایین
داری همینجوری واسه خودت میری !
تو صاحب داریا :)))
۲۰ اردیبهشت ۱۳۹۹
حتی گاهی اوقات پیش میاد
بین دعاهام میگم
خدایا من تو کار خودم موندم !
خودت درستم کن ...
۲۱ اردیبهشت ۱۳۹۹