وقتی آن دو بزرگوار به مسجد رسیدند
دیدند مردم نوحه و فریاد میکنند و میگویند
وا اماماه! وا امیر المومنیناه! به خدا سوگند!
کشته شد آن امام عابد و مجاهدی که
هرگز بر بت سجده نکرد
و شبیه ترین مردم به رسول خدا بود
امام حسن و امام حسین وقتی ضجه مردم و
فریادهای انان را شنیدند ، فریاد زدند
وا ابتاه! وا علیاه! ای کاش مرده بودیم
و این روز را نمیدیدیم
وقتی آن دو امام مبین داخل مسجد شدند
و به نزدیک محراب آمدند
دیدند پدر بزرگوارشان در محراب افتاده و
ابو جعده به همراه جماعتی میخواهند
آن حضرت را بلند کنند تا با مردم
نماز را اقامه نماید
اما حضرت توانایی آن را ندارند ...
[ شهید تنها ص۱۴۰ ]
امام چشم گشودند و دیدند
امام حسن (ع) گریان است ؛ پس فرمودند
ای فرزندم! ای حسن! این گریه برای چیست؟
ای فرزندم! از امروز دیگر برای پدرت،
ترس و اندوهی نیست.
اکنون جد تو محمد مصطفی و خدیجه و فاطمه و
حوریان بهشت، گرد پدر تو آمده اند و به انتظار او میباشند
پس راحت و شادمان باش و از گریه دست بردار
که به خاطر گریه ی تو فریاد ملائکه به سوی اسمان بلند است
ای فرزند! ایا برای پدر خود غمگین و اندوهناکی و میگریی؟
در حالی که خود نیز بعد از من
مظلومانه و با زهر ستم کشته خواهی شد
و برادرت نیز مظلومانه
و از روی ستم با شمشیر کشته خواهد شد
و هر دوی شما به جد و پدر و مادر خود ملحق خواهید شد ...
[ شهید تنها ص۱۴۲ ]
هدایت شده از [ تینـو ]
روزهای بعد از ضربت خوردن بود
مردم پشتِ دربِ خانه ی امیرالمومنین جمع شده بودند
امام حسن درب خانه را گشود ،
و امر فرمود که مردم آنجا را ترک کنند
تعدادی با نا امیدی برگشتند
اما أصبغ ابنِ نباته آنجا ماند و با تضرع اصرار و التماس کرد
و جایی نرفت تا بلاخره اذنِ دخول گرفت ...