eitaa logo
[ تینـو ]
557 دنبال‌کننده
3 عکس
0 ویدیو
1 فایل
• ما همه تینو به آمدنت. همه‌جا سراب است جانِ جهان... سیرابمان کن! تینو، تشنه را گویند... ما همه تشنه به قدوم سبز یک مهربانیم :)
مشاهده در ایتا
دانلود
- تصور کن ، تصور کن خدا تو همین اتاق بغلیه ؛ چقد براش حرف داری ؟ لبخندی میزنه و ادامه میده : گمون کنم بیشتر از حرف براش بغض داری ، مگه نه ؟ راست میگه . بیشتر از ان که فکر کنم به حرفهام ، به یاد خطاهام میوفتم و بغضم میگیره.. ادامه میده : مگه خودش نمیگه از رگ گردنت بهت نزدیک ترم ؟ سر به زیر می‌ندازم و مثل همیشه میگم : اگه میشه منو ببخش پشیمونم خیلی زیاد ... نمیدونم تو این روزا چه عذابی سرم میاد ... ببخش اگه به خاطرش با همه دنیا بد شدم ... عشق تو از سرم پرید از عشق پاکت رد شدم ... خدا منو ببخش بازم هر نفس آتیش میگیرم ... واسه ی بیقراری هام به حسی که گفت میمیرم ... گناه ناسپاسیمو از چشم اون هی میدیدم ... به خاطر نگاه اون از تنها عشقم بریدم ... نمیشه از یاد ببرم فقط به اون خیره شدم ... نگاه تو یادم نموند چه ظلمی کردم به خودم ... دلم گرفته از کارم خدایا راهی ندارم ... ببخش به خاطر دلی که گفت ، خدا فقط تو رو دارم ...
یک دسته انها هستند که دین دارند و مسئولیت الهی را میشناسند و میدانند که اطلاع از حاجت و گرفتاری وظیفه می اورد و تکلیف ! چون دین دار مسئول است که پیش از ابراز حاجت و ذلت سوال ، در براوردن حاجت بکوشد و برایت قدم بردارد . [ چهل حدیث از امام حسین (ع) ص ۱۳۳ ]
بیست و دو ، سه نفری جمع بودیم . شروع کرد به صحبت کردن : یکی از یارهای امام زمان یکی از ادمای خاندان بنی هاشمن ! بدون فکر حرف زدم و حق داشتن که بخندن ! - کجا زندگی میکنه ؟ حین خنده جواب داد : ایشون فوت کردن . باز بدون مکث ، پرسیدم : از افرادی هستن که رجعت میکنن ؟ - بله ! با شکایت گفتم : یعنی چی اخه ! همه که رجعت میخوان کنن ! فلانی که برمیگرده ، فلانی که برمیگرده . لابد هر کدوم هم میخوان وساطت یکی دیگرو کنن . کلاً هم که اقا ۵۰ تا یار خانم میخوان . من چی پس !؟ کل جمعیتو به خنده انداخته بودم . نمیتونست جلوی خودش رو بگیره ، انقدر خندید تا کفرم درومد . - عه ، خب چیه مگه ؟ راست میگم دیگه ! گفت : اروم باش ، چرا میزنی ؟ خب توام باش ! چرا حرص بقیه رو میخوری ؟ یه کاری کن اقا تو رو انتخاب کنه . یه جوری صحبت میکنی انگار خیلی از خودت مطمئنیا ... نمیدونستم باید بخندم یا گریه کنم ! فقط حرفشو چندین بار با خودم تکرار کردم : یه کاری کن اقا تو رو انتخاب کنه ... یه کاری کن اقا تو رو انتخاب کنه ...
تو ایستگاه اتوبوس ، منتظر نشسته بودم . ماشین ها با سرعت زیاد رد میشدن . مردی رو دیدم که سرشو از شیشه ماشین بیرون اورده بود و داد میزد - آی آقا ... اینجا جای ایستادنه ؟ فرهنگ نداری که ! اون یکی که به من خیره شده بود و انگاری که قصد دراوردن حرص منو داشت گفت : ممکلت که دست اخوندا بیوفته همین میشه . یکی دیگه داد میزد : بفرما داخل مغازه ، غذا حاضره ... به رو به روم خیره شدم . چه خط دلنوازی ! بیشتر که دقت کردم ، معنی کلمه که هیچ ، خطش هم دلمو زد ... بزرگ نوشته بود : "ســـــرد خانه" یه دیگه همه شون رو نگاه کردم ، لبخندی زدم و تو دلم گفتم : چه بازی رو جدی گرفتیم ما ! کجا داریم میریم ؟ چیکار داریم میکنیم ؟
+ محرم امسالم نفسای اخر کشونشه ... سال دیگه هستم ؟
به مشکلات هجوم بیاور . زندگی یعنی مشکل و انسان یعنی کسی که این مشکلات را از میان بردارد ، نه خودش را ببازد و خودکشی کند . اگر مشکلات را محاصره نکنی ، مشکلات تو را محاصره میکنند و ناامید و ذلیل میسازند . [ رد پای نور ج۱ ص۷۸ ]
هر کس ، از نقطه ضعف هایش ضربه میخورد و با تعلق هایش به اسارت میرود . این نقطه ضعف ها ، در عمل شکل میگیرد ؛ به خاطر تحقیر ها و فرصت ندادن ها و یا توبیخ های سنگین ، انسان از عمل میگریزد و مسئولیت نمیپذیرد . به خاطر جهل به مراد و ارزش های ان ، گرفتار ضعف اراده و تردد و تحیر میشود . انسان به خاطر ضعف ها در معرفت و در محبت و انگیزه ، به ناتوانی میرسد ... [ نامه های بلوغ ص ۱۵۵ ]
ما اگر میخواهیم که حسرت نصرت معصوم و حسرت غنیمت همراهی او را نداشته باشیم و همچون طرماح به جای خالی نرسیم باید تمرین کنیم و هیچ تکلیفی را به خاطر هیچ بهانه ای عقب نیاندازیم و الان میروم و رفتم را با عمل ، جایگزین کنیم که تا خود بجنبیم دیگران رفته اند و کارها را برده اند و ما را به لهو و لعب گذاشته اند . [ وارثان عاشورا ص ۲۷۸ ]
مرادم از تربیت ، از اهن ماشین ساختن است و از بشر ادم افریدن . مرادم از انسان ، موجود اجتماعی ابزار ساز و یا حیوان ناطق و انتخاب کننده و ازاد نیست که این همه تعریف بشر است . این استعداد ها و غرایز فردی و اجتماعی و عالی ، توضیح ادم نیست . ادم کسی است که بر تمام استعداد هایش حکومت دارد و رهبری و به انها جهت میدهد . [ مسئولیت سازندگی ص ۳۵ ]
گاهی همان راه رفتن تو ، تو را از رفتن باز میدارد . تو اگر هیچ نمیرفتی ، میفهمیدی که چقدر باید بدوی ... و چند صد کیلومتر باید شتاب برداری ... ولی حال که با ده کیلومتر میلنگی ، دلخوشی که از دیگران جلوتر هستم و همین جاست که رفتن تو ، سنگ راه توست . [ روش نقد ج۳ ص۱۳ ]
توکل به این معنا نیست که وسیله ها را رها کنی . توکل ؛ یعنی اینکه تو با وسیله ها مغرور و بدون انها مایوس نباشی . ان هنگام که وسیله ها همراه توست ، نمیگویی هان ! رسیدم و ان زمان که هیچ نداری ، نمیگویی ماندم . هنگامی که همه وسیله ها در دست توست و از کار می افتند و کسانی که تو بر روی انها سقف های بلندی را ساخته ای ، از تو جدا میشوند و رهایت میکنند . درست در ان لحظه ای که احساس بزرگی میکنی دیگر هیچ کاری از تو ساخته نیست ، دریچه های بزرگی به رویت باز میشود . اینجاست که به او رو میاوری و او را با تمام وجودت حس میکنی . توکل ؛ یعنی همین . [ حرکت ص ۱۹۱ ]
مسئله این نیست که من پاکم ، مسئله این است که اگر کسی با عمل من گندید ، ناچار گند او به من هم سرایت میکند ، که من در جامعه ی مرتبط زندگی میکنم . و مسئله این است که من از محدوده ی حصار ها و دیوار های من و خودم گذشته ام و در من تمام خلق گنجانده شده و عشق انها در دل من هم نشسته است . [ روابط متکامل زن و مرد ص ۴۲ ]