eitaa logo
تیزبین 🇵🇸🇮🇷
122 دنبال‌کننده
3.7هزار عکس
2.7هزار ویدیو
163 فایل
بصیرت، علم یقینی است؛ علمی که باور انسان را به‌گونه‌اے شکل دهد که گویی‌ انسان، بدون واسطه، حقیقت را درک کرده و مےبیند.
مشاهده در ایتا
دانلود
زن، زندگی، آزادی زمان می گذشت و میگذشت، سحر که با سوار شدن بر هواپیما، مرغ روحش را به آسمان ایران فرستاده بود، چشمهایش را روی هم آورد..گاهی با تکانی و صدایی از عالم خواب بیرون میشد اما بازهم پلک هایش سنگین بود. نفهمید چه شد که خوابی سنگین او را ربود و وقتی بیدار شد که مژدهٔ رسیدن به مقصد را به او دادند. همهٔ مسافران که انگار بزرگترینشان سحر و الی و.. بودند پیاده شدند. دختر بچه ها، بدون اینکه چمدان یا حتی ساکی کوچک داشته باشند، در یک صف ایستاده بودند. انگار آفتاب تازه سر زده بود و کاملا مشخص بود ،باز هم در فرودگاهی متروکه به زمین نشسته اند. گویا سحر و همراهانش فراموش شده ای در این دنیای بی سروته بودند و میبایست در جاهای فراموش شده آمد و شد کنند. سحر دستهٔ چمدانش را محکم در دست فشرد و با نگاهش به دنبال الی بود و سرانجام او را در کنار دختری چشم عسلی که بیش از پنج سال نداشت، دید. سحر نزدیک الی شد و متوجه شد الی با دخترک صحبت میکنه. سحر به بازوی الی زد،الی ناخوداگاه یکه ای خورد و رو به سحر گفت: چی شده؟! بعد دختر را به سحر نشون داد و گفت: این دختر خوشگل چشم عسلی اسمش زهراست.. سحر با تعجب نگاهی به زهرا و نگاهی به الی کرد و‌گفت: این..این دختر ایرانی هست؟ الی دستی به گونهٔ سرخ و سفید زهرا کشید و‌گفت: نه این یه دختر فلسطینی هست.. سحر باز با تعجبی در کلامش گفت:‌مگه تو عربی بلدی؟! چرا تا الان رو نکردی؟ الی خنده ریزی کرد و‌گفت: عربی که بلد نیستم اما دست و پا شکسته یه چیزایی میفهمم.. سحر نگاهی به زهرا کرد و‌گفت:ازش بپرس برا چی اینجاست؟! اصلا بچه به این کوچکی چرا باید تنها سفر کنه؟! الی آه کوتاهی کشید و‌گفت: خوب معلومه...دزدیدنش...مثل من ...مثل تو.. سحر که انگار سطل آب سری بر سرش ریخته باشند گفت: دزدیدن؟...مثل من و تو؟! یعنی واقعا فکر میکنی من و تو را دزدیدن؟! آخه ما به چه دردشون میخوریم؟! نابغه ایم؟! مخترعیم؟ کاشفیم؟!چی میگی برا خودت الی؟ تو رو خدا اینقدر دل منو نلرزون.. الی خیره به جمع پیش رویش گفت : اگر ندزدیدن ...اگر ما اسیر اینا نیستیم،این رفتار و حرکات، اینهمه محافظه کاری برای چیه؟؟ سحر با لکنت گفت: خو..خو..معلومه برای اینکه ما غیر قانونی داریم وارد یه جا دیگه میشیم.. الی سری تکون داد و گفت: فکر میکنی براشون کاری داره برای این چند نفر پاس و مدارک جور کنن؟! نه عزیز من ،یه کاسه ای زیر نیم کاسه هست، اینا ما را برای اهدافی میخوان که به صلاحشون نیست هیچ کس بفهمه ما با لندن وارد شدیم... سحر مثل همیشه که استرسش میگرفت شروع به جوییدن لب پایینش کرد که در همین حین قطار ماشین های مشکی با شیشه های دودی رسید و میبایست دوباره رهسپار خانه ای مبهم و مرموز شوند. ادامه دارد.. 📝به قلم: ط_حسینی 🌺🌿🌺🌿🌺🌿🌺 زن ،زندگی، آزادی ماشین ها به ترتیب ایستادند، از ماشین اول سه تا خانم پیاده شدند، یکی با قد بلند و دوتا هم متوسط، هر سه مانند کارمندان یک ادارهٔ به خصوص کت و‌ دامن سورمه ای رنگ با پیراهن سفید پوشیده بودند. خانم ها به طرف جمع پیش رو آمدند، لیست های کاغذی در دست داشتند و از روی هر لیست اسامی افراد را می خواندند. کل جمع را به سه گروه تقسیم کردند و هر خانم اسامی مربوط به خودش را می خواند و افرادی که نام می برد، پشت سرش قرار می گرفتند. هنوز اسم الی و سحر را نخوانده بودند، الی نزدیک سحر شد و آهسته در گوشش زمزمه کرد: احتمالا ما را از هم جدا می کنند و هر کدام باید کار به خصوصی براشون انجام بدیم، موبایل و... هم نداریم، امکان داره دیگه هیچ وقت همدیگه را نبینیم.. سحر با شنیدن این حرف لرزه به اندامش افتاد و‌گفت: پس...پس من چکار کنم؟! الی من می خوام با تو بیام. الی نگاهی به آسمان کرد و همانطور که دست سحر را در دستش میگرفت گفت: انتخاب با ما نیست که...اما امیدت به خدا باشه و بعد چیزی را در مشت سحر جای داد و گفت، اینو از خودت جدا نکن...به هیچ وجه نگذار کسی از وجودش با خبر بشه...اگر باز بازرسیت کردن یه جوری که به عقل میرسه پنهانش کن ، بازم میگم به هیچ وجه از خودت جداش نکن.. سحر که با تعجب حرفهای الی را گوش میکرد، آهسته مشتش را باز کرد و تا چشمش به یکی از دوقلبی که قبلا به زنجیر یادگاری از مادر الی افتاد گفت:‌اوه نه!! این یادگار مادرت هست..نمی تونم قبول کنم، بعدم این قلب کوچولو چه کمکی به من میکنه؟! فک میکنی روزی بتونم بفروشمش و.. الی به میان حرف سحر پرید و گفت: وقت نیست، چونه نزن، اینا دو تا قلب بودن، یکیش را من دارم...من به معجزهٔ این قلبها ایمان دارم...تو هم باور کن که میتونه معجزه کنه..
سحر مشتش را بهم فشرد و روی قلبش گذاشت و زیر لب از خدا کمک خواست. در همین حین یکی از خانم ها اسم الی را خواند... الی همانطور که به طرف اون خانم میرفت با اشاره به سحر فهماند که مراقب اون قلب کوچولو باشد. بالاخره هر گروه مشخص شد، الی به همراه چند دختر و پسر که توی یک رنج سن ی بودند با همون خانم قد بلند به سمت ماشینی رفتند. سارینا و نازگل هم انگار توی یه گروه بودند و با چند تا دختر و پسر دیگه همراه شدند. و سحر ماند و چهار دختر بچه کوچک که یکیشون همون زهرا کوچولو بود و خیلی عجیب بود که گروه سحر ،بزرگترینشان سحر بود و بقیه کودک بودند و البته همه شان دختر بودند و پسری در این گروه نبود. سحر که بغض گلویش را می فشرد با تکان دادن دست از الی و سارینا و نازگل خدا حافظی کرد و به سمت ماشینی رفتند که به طرفش هدایت میشدند. زهرا کوچولو خودش را به سحر چسپانده بود، انگار که سحر خواهر و مادر و همه کس این دخترک بود و در غوغای احساسات بد، این چسپیدن زهرا حس خوبی به سحر میداد . ادامه دارد.. 📝به قلم: ط_حسینی 🌺🌿🌺🌿🌺🌿🌺
🔴 راهپیمایی ضد استکباری یوم اللّه ۱۳ آبان 🔸در مراکز شهرستان‌های استان خراسان شمالی 🇮🇷🇵🇸 فردا همه می‌آییم 🔹️فردا همه با هم در راهپیمایی ۱۳ آبان👇 🔸️بجنورد ۹ صبح_میدان شهید 🔸️شیروان ۹ صبح_چهارراه قائم(عج) 🔸️اسفراین ۹ صبح_چهار راه خرمشهر 🔸️آشخانه ۱۰ صبح_چهار راه معلم 🔸️فاروج ۹:۳۰ صبح_مسجد آل یاسین 🔸️جاجرم ۱۰ صبح_میدان امام خمینی (ره) 🔸️گرمه ۱۰ صبح_میدان ارشاد 🔸️راز ۱۰ صبح_میدان معلم 🔸️صفی‌آباد ۱۰ صبح_از دفتر امام جمعه 🔸️مانه ۱۰ صبح_یادمان شهدای گمنام 🔸شنبه ۱۳ آبان ماه @BasijNewsIr_khsh
💢 سلسله نشست های بصیرتی استکبار ستیزی و دشمن شناسی 🔻استکبار ستیزی دیروز و امروز «» کارشناس: 📌 «آقای دکتر جواد اصغری راد» رئیس دانشگاه پیام نور شهرستان بجنورد 📆 جمعه ۱۲ آبان ماه 🕗 ساعت ۲۰ 🌐پخش زنده در کانال نسرا و خبر فوری خراسان شمالی پیام رسان روبیکا👇 🆔 https://rubika.ir/nasra_nkh 🆔 https://rubika.ir/khabarefori_kh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
حضور حداکثری امروز ساعت ۱۰صبح _دورمیدان امام خمینی ( ره)
💢"13 ابان"سالروز تسخیر لانه جاسوسی,  روز مبارزه با استکبار جهانی و روز دانش آموز گرامی باد.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
9.46M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📌اگر ۱۳ آبان را به دانش‌آموز یاد بدهیم بی‌دینی وجود نخواهد داشت 👈 و دعوت علیرضا پناهیان به راهپیمایی ۱۳ آبان دانش‌آموزان ✅ کانال رسمی علیرضا پناهیان/ عضو شوید 👇 http://eitaa.com/joinchat/653459456C219897ad4f @Panahian_ir
⭕️ روز شنبه است... بیاییم یادی کنیم از آن مردی که وقتی در سال ۱۳۴۲ گفت مرگ بر آمریکا! بعضی آخوندها بهش گفتن یواش تر ما حریف کدخدا نمیشیم خودت رو و بقیه رو به کشتن میدی فقط، و به نتیجه نمیرسه...! یادی کنیم از آن مردی که وقتی می گفت دشمن و کدخدا هیچی نیستن و از خانه عنکبوت سست تر هستن بعضیا باورشون نمیشد. یادی کنیم از آن مردی که گفت فرزندان من در گهواره ها هستن و انقلاب جهانی اسلام به دستان آنهاست. یادی کنیم از آن مردی که در روزهای بسته بودن راه کربلا گفت: راه قدس از کربلا میگذرد... یادی کنیم از آن مردی که گفت آمریکا هیچ غلطی نمی تواند بکند درحالیکه تو شبکه های اجتماعی مدام به خورد منو تو دادن که ما ایرانیا عقب مونده هستیم و ضعیفیم! یادی کنیم از آن مردی که گفت هر مسلمان یه سطل آب بریزد اسرائیل را آب میبرد. یادی کنیم از آن مردی که گفت انسجام مسلمانان و آزادی قدس از مقدمات ظهور منجی بشریت است ✅️ و در نهایت با یک فاتحه یادی کنیم از آن مردی که جرات طوفان به ما داد✊️ و امروز بعد از کلی فتنه های داخلی و فتنه های کشورهای عربی، شاهد انسجام و پیوستن به همدیگر، برای مقابله با دست نشانده دیکتاتوری بزرگ هستیم. و بیداری کشورهای منطقه، از یمن عراق سوریه اردن لبنان بحرین و... تا آفریقا افتخارش بعد از لطف امام زمان به برکت انقلاب جمهوری اسلامی ایران است. اللهم عجل لولیک الفرج اینستاگرام | ایتا | تلگرام | روبیکا | توییتر
تصویر کمتر دیده شده از بنیانگذار بسیج پاریس (پایگاه محله نوفل لوشاتو)😂😂😉
8.86M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📢 ویژه ۱۳ آبان 🎥 نماهنگ | رهبر انقلاب در دیدار اخیر: الان آن کاری که هایزر میخواست در ایران بکند، آمریکایی‌ها دارند در غزّه میکنند؛ قضیّه همان قضیّه است. ✏️ اگر کمک آمریکا نبود و نباشد، قطعاً رژیم صهیونیستی در ظرف چند روز فلج خواهد شد. ✦‎‌‌‌࿐჻ᭂ❣🌸❣჻ᭂ࿐✦