eitaa logo
🌴تنهامسیری های استان خوزستان🌴
1.2هزار دنبال‌کننده
3.6هزار عکس
4.6هزار ویدیو
49 فایل
تنهامسیری های استان خوزستان ❣جایی که میتونه همه ی آدما رو با هر تفکر وسلیقه ای به یه آرامش عالمانه برسونه 📲ارتباط با ادمین کانال 🌷 @Baranedavazdahom313 تبلیغ و تبادل ممنوع♨️
مشاهده در ایتا
دانلود
✍حاج آقا دولابی ره: ✅با نیت کار کن 🔸خانواده ات هر چند نفر که هستند، به آنها نگاه نکن و به نیت همان تعداد از ائمه علیهم السلام از آنها پذیرایی کن. چند وقت که این کار را ادامه دادی، ببین چه می‌شود. ✅با نیت کار کن. 🔸مثلاً در حمام خودت را به این نیت بشوی که داری نفست را از صفات رذیله و از هوی و هوس و آرزوهای دور و دراز می‌شویی ◽️سرت را به این نیت اصلاح کن که داری گناهان و خیالات باطل را از وجودت قیچی می‌کنی، ◽️سرت را به نیت شانه کردن سر یک یتیم شانه کن ◽️خانه را که جارو میزنی و لباس ها را که می‌شویی، به نیت بیرون ریختن دشمنان اهل بیت علیهم السلام از زندگی و وجودت انجام بده 🔰چند وقت که با نیت کار کردی، آن وقت ببین که نور همۀ فضای زندگی ات را پر می‌کند و راه سیرت باز می‌شود. 📚(مصباح الهدی، ص ۲۱۴) •┈•❀🍃🌸🍃❀•┈• @tmasirkhoozestan
🌴تنهامسیری های استان خوزستان🌴
🎆 #رمان شب #بدون_تو_هرگز 26 رگ یاب! 🔷 اون شب علی مثل همیشه دیر وقت و خسته اومد خونه ... رفتم جلوی
🎆 شب 27 "حمله زینبی" 🔸 بیچاره نمی دونست ... بنده چند عدد سوزن و آمپول در سایزهای مختلف توی خونه داشتم ... با دیدن من و وسایلم، خنده مظلومانه ای کرد و بلند شد، نشست ... از حالتش خنده ام گرفت ... - بزار اول بهت شام بدم ... وسط کار غش نکنی مجبور بشم بهت سرم هم بزنم ... کارم رو شروع کردم ... یا رگ پیدا نمی کردم ... یا تا سوزن رو می کردم توی دستش، رگ گم می شد ... ✅ هی سوزن رو می کردم و در می آوردم ... می انداختم دور و بعدی رو برمی داشتم ... نزدیک ساعت 3 صبح بود که بالاخره تونستم رگش رو پیدا کنم ... ناخودآگاه و بی هوا، از خوشحالی داد زدم ... - آخ جون ... بالاخره خونت در اومد ... یهو دیدم زینب توی در اتاق ایستاده ... زل زده بود به ما ... با چشم های متعجب و وحشت زده بهمون نگاه می کرد ... خندیدم و گفتم ... - مامان برو بخواب ... چیزی نیست ... انگار با جمله من تازه به خودش اومده بود ... - چیزی نیست؟ ... بابام رو تیکه تیکه کردی ... 😒 🔸اون وقت میگی چیزی نیست؟ ... تو جلادی یا مامان مایی؟ ... و حمله کرد سمت من ... علی پرید و بین زمین و آسمون گرفتش ... محکم بغلش کرد... - چیزی نشده زینب گلم ... بابایی مرده ... مردها راحت دردشون نمیاد ...☺️ 🔷سعی می کرد آرومش کنه اما فایده ای نداشت ... محکم علی رو بغل کرده و برای باباش گریه می کرد ... 💢 حتی نگذاشت بهش دست بزنم ... اون لحظه تازه به خودم اومدم ... اونقدر محو کار شده بودم که اصلا نفهمیدم ... هر دو دست علی ... سوراخ سوراخ ... کبود و قلوه کن شده بود . •┈•❀🍃🌸🍃❀•┈• @tmasirkhoozestan
🌠 شب 28 ❤️ مجنون علی 🔷تا روز خداحافظی، هنوز زینب باهام سرسنگین بود ... تلاش های بی وقفه من و علی هم فایده ای نداشت.😒 🔸علی رفت و منم چند روز بعد دنبالش ... تا جایی که می شد سعی کردم بهش نزدیک باشم ... 🔺 لیلی و مجنون شده بودیم ... اون لیلای من ... منم مجنون اون ... ❣️ روزهای سخت توی بیمارستان صحرایی یکی پس از دیگری می گذشت ... مجروح پشت مجروح ... کم خوابی و پر کاری ... 🔸تازه حس اون روزهای علی رو می فهمیدم که نشسته خوابش می برد ...😌 ✅ من گاهی به خاطر بچه ها برمی گشتم اما برای علی برگشتی نبود ... اون می موند و من باز دنبالش ... 💕 بو می کشیدم کجاست ... تنها خوشحالیم این بود که بین مجروح ها، علی رو نمی دیدم ...😢 ☢️ هر شب با خودم می گفتم ... خدا رو شکر ... امروز هم علی من سالمه ... 😌 🔸همه اش نگران بودم با اون تن رنجور و داغون از شکنجه، مجروح هم بشه ...😥 💢 بیش از یه سال از شروع جنگ می گذشت ... داشتم توی بیمارستان، پانسمان زخم یه مجروح رو عوض می کردم که یهو بند دلم پاره شد ... حس کردم یکی داره جانم رو از بدنم بیرون می کشه ... 💔 🔷زمان زیادی نگذشته بود که شروع کردن به مجروح آوردن ... این وضع تا نزدیک غروب ادامه داشت ... و من با همون شرایط به مجروح ها می رسیدم ... 🔸تعداد ما کم بود و تعداد اونها هر لحظه بیشتر می شد ... تو اون اوضاع ... 💢 یهو چشمم به علی افتاد ... یه گوشه روی زمین ... تمام پیراهن و شلوارش غرق خون بود ...😭 •┈•❀🍃🌸🍃❀•┈• @tmasirkhoozestan
🌠 شب 29 "جبهه پر از علی بود" 🔸با عجله رفتم سمتش ... خیلی بی حال شده بود ... یه نفر، عمامه علی رو بسته بود دور شکمش ... 💢 تا دست به عمامه اش زدم، دستم پر خون شد ... عمامه سیاهش اصلا نشون نمی داد ... اما فقط خون بود 😭 ... چشم های بی رمقش رو باز کرد ... 💢تا نگاهش بهم افتاد ... دستم رو پس زد ... زبانش به سختی کار می کرد ... - برو بگو یکی دیگه بیاد ... بی توجه به حرفش ... دوباره دستم رو جلو بردم که بازش کنم ... دوباره پسش زد ... قدرت حرف زدن نداشت ... سرش داد زدم ... - میزاری کارم رو بکنم یا نه؟ ...😒 🔸مجروحی که کمی با فاصله از علی روی زمین خوابیده بود ... سرش رو بلند کرد و گفت: - خواهر ... مراعات برادر ما رو بکن ... روحانیه ... شاید با شما معذبه ... با عصبانیت بهش چشم غره رفتم ...😒 - برادرتون غلط کرده!!!😕 من زنشم ... دردش اینجاست که نمی خواد من زخمش رو ببینم ... 😓 🔸محکم دست علی رو پس زدم و عمامه اش رو با قیچی پاره کردم ... تازه فهمیدم چرا نمی خواست زخمش رو ببینم ... علی رو بردن اتاق عمل ... 💢و من هزار نماز شب نذر موندنش کردم ... 😭 مجروح هایی با وضع بهتر از اون، شهید شدن ... 🔷 اما علی با اولین هلی کوپتر انتقال مجروح، برگشت عقب ... دلم با اون بود اما توی بیمارستان موندم ... از نظر من، همه اونها برای یه پدر و مادر ... یا همسر و فرزندشون بودن ... یه علی بودن ... 🌷🌺 جبهه پر از علی بود ... •┈•❀🍃🌸🍃❀•┈• @tmasirkhoozestan
📝 وظایفی که در زمان تحصیل، بعهده‌ی ماست، وظایفی که در زندگی شغلی، بعهده‌ی ماست، وظایفی که در خانواده، بعهده‌ی ماست، وظایفی که .... با گذشت عمرمون، و در دوره‌های مختلف زندگی؛ ۱ـ یا تغییر می‌کنند، ۲ـ یا کلاً از ما برداشته می‌شن ! 💥 امّا یک وظیفه هست، که در هیچ دوره از عمر ما، نه تغییر میکنه، و نه از ما ساقط میشه؛ بنظـــر شما چیه ؟ ( که؛ "یادمون باشه"ی فرداشب رو دنبال کنیم. ) 🌛 •┈•❀🍃🌸🍃❀•┈• @tmasirkhoozestan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
•┄❁بِـسْـم‌‌ِاللّٰه‌ِالࢪَّحمن‌ِالࢪَّحیمْ❁┄• ســلااام و درودهــا محضر مبارک عزیزان همیشه همراه☺️🌸 الهی صبح قشنگ اول هفته‌تون لبریز عطوفت ولبخند یزدان 🌺 ان‌شاءالله که شروع هفته آغاز خوبی‌ها و زیباتر و مفیدتر از هر روزتون باشه🌱 آنچہ خداوند می دهد پایانی ندارد و آنچہ آدمی می دهد دوامی ندارد👌💐 الهی زندڪَیتوݩ پر از داده هاے خداوند باشه✌️✌️ •┈•❀🍃🌸🍃❀•┈• @tmasirkhoozestan
4_6030397476748396774.mp3
8.36M
💬 قرائت دعای "عهــــد" 🌹«روز بیست و یکم» 🗓شروع چله: ۱۴۰۰/۱۲/۰۱ •┈•❀🍃🌸🍃❀•┈• @tmasirkhoozestan
🌴تنهامسیری های استان خوزستان🌴
‍ ‍ ـ࿆༆  بًسًمً اًلًلًهً اًلًرًحًمًنً اًلًرًحًـــیًمً ـ࿆༆  🔖روز بیستم چله ی #ترک_گناه + قرائت #د
‍ ‍ ـ࿆༆  بًسًمً اًلًلًهً اًلًرًحًمًنً اًلًرًحًـــیًمً ـ࿆༆  🔖روز بیست و یکم چله ی + قرائت سلام دوستانِ جان ❣ صبحتون بخیر و نیکی 😊 🙏عهد میبندم تا حق امروز را ضایع نکنم ✅نمازم و به هـــر کاری مقدم بدونم‌ ✅مواظب زبــانم باشم دروغ نگم حتـــــے به شوخی✋ این که ما اسمشو گذاشتیم خالے بندی گناه کبیره است❌ 📌 حواسمون به خلوت هامون باشه نکنه خدای نکرده با سرک کشیدن به کانال ها و سایت های مبتذل بنزین رو شهوتمون بریزیم ♨️ ‌⇦در دنیای مجازی هم تڪ تڪ این کلیک ها ثبت میشه .. 📌حواسمون به لقمه ای که میخوریم باشه لقمه ی حروم توفیق نـــماز اول وقت ، نماز شب، مسجد رفتن و خیلے از عبادت ها رو میگیره... " بـاران تویے به خاڪ تشنه ی من بزن " 📖قرائت دعای عهد فراموشتون نشه •┈•❀🍃🌸🍃❀•┈• @tmasirkhoozestan
صبحتون قشنگ 🌸 و دلتون گرم و روشن❤️😍 اولین روز هفته و شروع دوباره خیلی از برنامه ها و قرارهایی که وعده شنبه بهشون داده بودیم😍 بفرما اینم شنبه ایی که منتظرش بودیم😉،،،یاعلی☺️ خدایی خیلیامون انتظار این شنبه ها و هفته آینده رو در زندگی کشیدیم اما از خدا میخوام امروز رو یه فرصت ویژه برام قرار بده تا منم یه کار ویژه تو زندگیم انجام بدم🤔 یه سر به مادر و پدر مهربانم بزنم 👏 به یه قولی که به بچه هام دادم عمل کنم🎁 یه کتابی رو که مدتهاس دوست دارم بخونمش رو بخونم📖 یا تصمیم بگیرم این هفته یه نکته اخلاقی خوب رو تو زندگیم رعایت کنم🤔😍 مثلا سعی کنم بداخلاقی نکنم و باهمه مهربون باشم،،،،❤️ انشاء الله که با همت و کمک خدای مهربون بتونیم یه کار خوب رو این هفته به سرانجام برسونیم یا تمرین کنیم برای بهتر شدن🤲 برامون بگین برای بهتر شدن حالتون این هفته چکار میکنین. •┈•❀🍃🌸🍃❀•┈• @tmasirkhoozestan
🌺 سلام من تازه به کانالتون اضافه شدم ‌ من و همسرم خیلی باهم به مشکل می خوریم و مشاور هم زیاااد رفتیم و اکثر قریب به اتفاق مشاورین به من گفتن که باید طلاق بگیری و ادامه ی زندگی به صلاحت نیست اما من محل ندادم و به ادامه زندگیم پرداختم خیلی جاها همسرم کارهایی میکنن که واقعا مقصرن و شاید هر زن دیگه ای بود قهر میکرد یا اصلا میرفت خونه ی باباش اما من قهر که نمیکنم هیچی، تازه همیشه پیش قدم میشم و نازشونو میکشم تا رفع کدورت بشه و با افتخار میگم تو این ۶ سال زندگیمون حتی به مدت چندساعت هم باهم قهر نبودیم میخوام بگم دنیا واقعا دو روزه تا میتونید از زندگیتون لذت ببرید و نگذارید هیچ چیز آرامش و ایمانتون رو خدشه دار کنه خودتونو هیچ چیز ندونید تا نرنجید قهر و ناراحتی از رنجیدن ریشه میگیره این رو سرلوحه ی زندگیتون قرار بدین 🌺مرنج و مرنجان🌺 مرنجانش رو اکثریتمون انجام میدیم ولی مرنج رو باید خیلی کار کنیم خودتونو در برابر خدای بزرگ ببینید و اونجاست که متوجه میشید در برابر عظمت خلقت خدا، هیچ نیستید و کم کم 🌸مرنج🌸 هم اتفاق میافتد
🌺 از همگی خواهش میکنم که سعی کنید خیلی از حساسیت های خودتون رو نسبت به همسرتون کاهش بدید. این حساسیت های نابجا هست که میلیون ها زندگی رو به آتش میکشه....
❇️ خدا رو شکر دعای ایشون هم مستجاب شد!😊
🌴تنهامسیری های استان خوزستان🌴
❇️ خدا رو شکر دعای ایشون هم مستجاب شد!😊
سلام و عرض ادب 🌹 یه نکته ای رو خدمت همه شما سروران بزرگوار عرض کنم. 🔷 ببینیدخیلی از خانم های مذهبی یکی از آرزوهاشون اینه که همسرشون نمازخون باشه. 💢 خصوصا وقتی که یه خانم مذهبی یه شوهر نیمه مذهبی پیدا کنه دیگه تنها دغدغه اون خانم میشه نمازخون کردن شوهرش! اما آیا واقعا باید انقدر روی نماز خون شدن همسر اصرار کرد؟ اگه یه آقایی نماز نخوند چجوری باید نمازخونش کرد؟
🌴تنهامسیری های استان خوزستان🌴
سلام و عرض ادب 🌹 یه نکته ای رو خدمت همه شما سروران بزرگوار عرض کنم. 🔷 ببینیدخیلی از خانم های مذهبی
❇️ بله این خوبه که همسر آدم اهل نماز باشه و طبیعتا برکت نماز حتما در زندگی انسان جاری خواهد شد. اما اصرار بیش از حد روی این موضوع درست نیست. 👈🏼💢 یعنی خانم بخواد کار و زندگیش رو تعطیل کنه و صبح تا شب به شوهرش اعتراض کنه که تو باید نماز بخونی این درست نیست. شما اگه میخوای همسرت نمازخون بشه این راه داره! علت اصلی نماز نخوندن چیه؟ بر خلاف تصورات عمومی مردم علتش ضعف ایمان و عقیده نیست. ⭕️ بلکه علت اصلی نماز نخوندن موضوعی هست به نام "راحت طلبی!" کسی که سبک زندگی راحت طلبانه داشته باشه خب معلومه که نمیتونه اهل نماز بشه.
✅ شما اگه خواستی شوهرت نماز بخونه به مدت یک سال روی سبک زندگی شوهرت کار کن که راحت طلبانه نباشه. 🔹 راحت طلبی رو از زندگیش حذف کن خودش به طور خودکار بهترین نماز خون میشه.
🌷 از محبت خارها گل می‌شود : ما كه حالا عقد مى‌خوانیم، در دل‌هاى شما زن و شوهرها، به فضل پروردگار محبتى ایجاد مى‌شود. گل محبت در دل‌ها شكفته مى‌شود؛ این گل را حفظ كنید، آبیارى كنید، شاداب نگه دارید، پژمرده‌اش نكنید، دستمالى‌اش نكنید تا در دل شما شاداب و باطراوت باشد. هرجا محبت بوده، از محبت خارها گل مى‌شود، این‌طور است. 🌸 ۱۳۸۱/۱۰/۲۴ •┈•❀🍃🌸🍃❀•┈• @tmasirkhoozestan
هدایت شده از تنهامسیرآرامش 💞
🌷 با یکی از تنهامسیری ها که در لشگر فاطمیون مشغول به خدمت هستند صحبت میکردم. ایشون میفرمودن که خانواده های شهدای فاطمیون وضعیت مناسب معیشتی در این روزهای آخر سال ندارند. اگه میشه کمکی بهشون بشه. ❇️🔸 شما بزرگواران میتونید برای کمک به این عزیزان که نان آور خانوادشون رو در راه دفاع از حرم و امنیت کشورمون از دست دادند هر مبلغی که دوست داشتید رو به شماره کارت زیر واریز بفرمایید👇🏼👇🏼 6037998174624782 به نام فاطمه حسینی ان شالله که از همگی قبول باشه 🌹
🌴تنهامسیری های استان خوزستان🌴
🌠 #رمان شب #بدون_تو_هرگز 29 "جبهه پر از علی بود" 🔸با عجله رفتم سمتش ... خیلی بی حال شده بود ...
🌠 شب 30 " طلسم عشق" 🔺 بیست و شش روز بعد از مجروحیت علی، بالاخره تونستم برگردم ... دل توی دلم نبود ... 📞 توی این مدت، تلفنی احوالش رو می پرسیدم ... اما تماس ها به سختی برقرار می شد ...☎️ 🔺 کیفیت صدای بد ... و کوتاه ... برگشتم ... از بیمارستان مستقیم به بیمارستان ... ✅ علی حالش خیلی بهتر شده بود ...☺️ 💢 اما خشم نگاه زینب رو نمی شد کنترل کرد ...😒 به شدت از نبود من کنار پدرش ناراحت بود ... - فقط وقتی می خوای بابا رو سوراخ سوراخ کنی و روش تمرین کنی، میای ... اما وقتی باید ازش مراقبت کنی نیستی ...😤 🔸 خودش شده بود پرستار علی ... نمی گذاشت حتی به علی نزدیک بشم ... چند روز طول کشید تا باهام حرف بزنه ... تازه اونم از این مدل جملات ... همونم با وساطت علی بود ... خیلی لجم گرفت!!!☹️ آخرش به روی علی آوردم ... - تو چطور این بچه رو طلسم کردی؟ 🤔 🔷 من نگهش داشتم... تنهایی بزرگش کردم ... ناله های بابا، باباش رو تحمل کردم ... باز به خاطر تو هم داره باهام دعوا می کنه!!!🙄 و علی باز هم خندید ... اعتراض احمقانه ای بود ... 👌🏼وقتی خودم هم، طلسم همین اخلاق با محبت و آرامش علی شده بودم ...😊💞 •┈•❀🍃🌸🍃❀•┈• @tmasirkhoozestan
🌠 شب 31 " مهمانی بزرگ" 🔷 بعد از مدت ها پدر و مادرم قرار بود بیان خونه مون ... علی هم تازه راه افتاده بود و دیگه می تونست بدون کمک دیگران راه بره ... ☺️ 💢 اما نمی تونست بیکار توی خونه بشینه ... منم برای اینکه مجبورش کنم استراحت کنه ... نه می گذاشتم دست به چیزی بزنه و نه جایی بره ... 🔷بالاخره با هزار بهانه زد بیرون و رفت سپاه دیدن دوستاش ... قول داد تا پدر و مادرم نیومدن برگرده ... 🔸همه چیز تا این بخشش خوب بود ... اما هم پدر و مادرم زودتر اومدن ... هم ناغافلی سر و کله چند تا از رفقای جبهه اش پیدا شد ... 💢 پدرم که دل چندان خوشی از علی و اون بچه ها نداشت ... زینب و مریم هم که دو تا دختر بچه شیطون و بازیگوش ... دیگه نمی دونستم باید حواسم به کی و کجا باشه ... 😢 🔸مراقب پدرم و دوست های علی باشم ... یا مراقب بچه ها که مشکلی پیش نیاد ... یه لحظه، دیگه نتونستم خودم رو کنترل کنم ... و زینب و مریم رو دعوا کردم .... و یکی محکم زدم پشت دست مریم... 🔺نازدونه های علی، بار اولشون بود دعوا می شدن ... قهر کردن و رفتن توی اتاق ... و دیگه نیومدن بیرون ... 🔺 توی همین حال و هوا ... و عذاب وجدان بودم ... هنوز نیم ساعت نگذشته بود که علی اومد ... قولش قول بود ... راس ساعت زنگ خونه رو زد ... 🔸بچه ها با هم دویدن دم در ... و هنوز سلام نکرده ... - بابا ... بابا ... مامان، مریم رو زد ...😢 •┈•❀🍃🌸🍃❀•┈• @tmasirkhoozestan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سلام عزیزان حالتون خوبه؟😍 انشاءالله اول هفته خوبی رو سپری کرده باشید 🤲🏻 〰〰〰🍀🌺🍀〰〰〰 امشب هم در خدمتتون هستیم با مبحث دیگر از ⬇️⬇️⬇️
🌴تنهامسیری های استان خوزستان🌴
👈 اگر از این امتحانات سربلند برنیاییم برخی کج اندیشان همین فساد جاری در جامعۀ ما را دلیل بر عدم حق
۱ قسمت ۱۳ 💠 اولیت در درست دینداری کردن، با «دینداری خانواده» است نه دینداریِ فرد یا جامعه✔️ در مقابل فرد و جامعه، باید اصالت به «خانواده» داده بشه ✅☝️️ 📌 حالا که درست دینداری کردن، این‌قدر ضرورت داره، باید ببینیم اولیت در درست دینداری کردن، دیندار بودن جامعه اس یا دیندار بودن فرد ؟ در واقع اولیت با هیچ‌یک از این دو نیست، بلکه اولیت با دینداری خانواده است، ┅═ 🌿🌸🌿 ═┅
چون هم فرد و هم جامعه اسیرِ خانواده هستن و برای اصلاحِ دینداری، سبک زندگی، کنترل هرزگی و ... برای همۀ اینها باید اول خانواده درست بشه. 🏡 👨‍👩‍👧‍👦 ❤️ یعنی یه زن و شوهر باید تصمیم بگیرن با هم درست بشن و در این راه همدیگرو یاری کنن؛ 🌸 همان‌طور که امیرالمؤمنین(ع) دربارۀ حضرت فاطمه(س) فرمود: «ایشان بهترین یار و یاورِ من در طاعت خداوند است؛ 💝 نِعْمَ‏ الْعَوْنُ‏ عَلَى طَاعَةِ اللَّهِ‏» (مناقب‌آل‌ابیطالب/3/356) ┅═ 🌿🌸🌿 ═┅
۱ قسمت ۱۴ 🔹 امروز راهِ معقول رسیدگی به وضعِ دینداریِ فردی و اجتماعی، رسیدگی به وضع دینداری خانوادس . 🍃🌸🍃 در واقع واحد اصلی یک جامعه، خانواده است. پس وقتی بدانیم در یک جامعه، خانواده‌ها چگونه هستن، می‌توانیم دربارۀ وضعیت آن جامعه اظهار نظر کنیم. 💠👌✅ 🔰 به عنوان مثال کسانی که در عرصۀ اقتصاد و سیاست بی‌انصافی می‌کنن میشه حدس زد در چه خانواده‌ای بزرگ شدن کاسبی که دست‌کجی می‌کنه، یا مدیر و مسئولی که بیش از کار کردن و خدمت به مردم، دنبال تسویه حساب با دیگرانه، یا برخی اهالی رسانه که مدام سیاهنمایی می‌کنن و برای هر چیز مثبتی در جامعه، یک بعد منفی پیدا میکنن، 💢💢💢 ┅═ 🌿🌸🌿 ═┅
شما فکر می‌کنید اینها در چه خانواده‌ای رشد کردن؟ گرچه همۀ عیوبشان، تقصیر خانواد‌هایشان نیست، ولی ریشه در آنجاست. ❌⭕️♨️ لذا قدیم‌ها وقتی کسی می‌خواست از خودش دفاع کنه، می‌گفت: «من سرِ سفرۀ بابام بزرگ شدم» یعنی من دارای خانوادۀ اصیلم و یه نجابتی دارم که هر کار بدی را انجام نمیدم.✔️ ┅═ 🌿🌸🌿 ═
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌴تنهامسیری های استان خوزستان🌴
📝 #یادمون_باشه وظایفی که در زمان تحصیل، بعهده‌ی ماست، وظایفی که در زندگی شغلی، بعهده‌ی ماست، وظای
📝 اول مرورِ ی دیشب! و بعـــد 👇 همه ی وظایف ما، در دوره‌های مختلف زندگی؛ ـ یا تغییر می‌کنند! ـ یا کلّاً از ما برداشته می‌شن! جُــــز ؛ 🔺مراقبت از قلب‌مون❗️ مراقبش باشیم تا آلوده نشه، به حسادت، غرور، بدبینی، قضاوت، شک، ریا، زودرنجی و .... نبرد ما با خودمون، برای حفاظت از قلب‌مون، تا لحظه‌ی "تولدمون به آخرت " ادامه داره! ❤️ باید این قلب رو، سالم به صاحبش برسونیم. 🌛 •┈•❀🍃🌸🍃❀•┈• @tmasirkhoozestan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا