eitaa logo
👊کانال تنگه مرصاد💥
643 دنبال‌کننده
20.3هزار عکس
10.8هزار ویدیو
130 فایل
👊آنتی منافق👊 🔥کانال تنگه مرصاد🔥 ✔✔ 🔴رسانه جوانان مستقل و انقلابی ایران اسلامی 🔴 💪ما همه صیاد هستیم👊 ✨با ولی تا ظهور خواهیم ماند✋ ارتباط با ادمین 👇👇 @Soheil_110 @yaa_hossain_313
مشاهده در ایتا
دانلود
💔 ❤️ ❤️میترسم... ❤️میترسم از ان روزی که سنگینی گناهانم،دلم را سخت و سنگ کند و اشک چشمانم را بخشکاند.... ❤️خدایا؛ هنوز دلخوشم به این قطره های داغ ...نکند تنها دلخوشی ام را بگیری؟؟؟ زبانم لال.... ❤️خدا نیاورد آن روز را... ❤️تو که خوب میدانی بعد هر چه میگویم؟؟ ❤️تو که خوب میدانی بعد هر که به درگاهت کرده ام چه التماسی داشته ام؟؟ ❤️ ...التماس رقت قلب... ❤️تو که خوب میدانی تمام بغض ها و اشک ها و دلشکستگی هایم را نگه داشته ام...دم نزدم...خرجشان نکردم.... ❤️مدت هاست به خود داده ام.... وعده ی دیدار را.. ❤️در امروز تمام بغض های فرو خورده را بشکن....امروز تمام عقده های دل شکسته ات را باز کن! منتظر چه هستی؟ ❤️گریه کن و خوشحال باش! ❤️گریه کن و خدا را شاکر باش بخاطر قطره قطره ی اشک ات و باور کن هنوز دارد..... نشانه اش؟؟؟ ❤️قطرات زیبای ...
#سلام_امام_زمانم❣ ای پر ز #اشکِ چشم تو صحرا، بیابیا ای آرزوی #زینب کبری بیابیا تاچند سرو قامتِ دخت علی، کمان #عجل علی ظهورک یا صاحب الزمان اللهم عجل لولیک الفرج💔 eitaa.com/tangemersad
💠 سر به سجده می‌گذارم، نزدیک ترین حالتم به ... و ناخوداگاه اشکهایم برای رسیدن به تو از هم سبقت می‌گیرند! لب به حاجت که باز می‌کنم ، هیچ ندارم ... جز تعجیل فرج "اللهم عجل لولیک الفرج" "يا راحِمَ الْعَبَراتِ"* میان اینهمه جوابم را نمی‌دهی؟ *دعای جوشن کبیر 💠 @tmersad313
#سلام_امام_زمانم❣ ای پر ز #اشکِ چشم تو صحرا، بیابیا ای آرزوی #زینب کبری بیابیا تاچند سرو قامتِ دخت علی، کمان #عجل علی ظهورک یا صاحب الزمان اللهم عجل لولیک الفرج💔 #رسانه_تنگه_مرصاد_آنتی_منافق @tmersad313
💢 حواسمان باشد دشمن شاد نشود . وقتی خبر شهادت را به علی(ع) دادند بسیار اندوهگین شد و فرمود: . خدا را رحمت فرماید که بعهد خود وفاء نمود، و مدّتش را بپایان رسانید، و پروردگارش را ملاقات کرد، با اینکه ما تعهّد نموده ایم که پس از مصیبت رسول خدا(ص)بر هر مصیبتى شکیبا باشیم، زیرا آن بزرگترین مصیبتها بود . حاج قاسم بدون شک مالک اشتر عصر آخرالزمانی ماست، با این تفاوت که پس از شهادت مالک اشتر، علی(ع) تنها ماند، شیعه بی یاور شد و مسیرمقاومت به سختی ها مبتلا و النهایه با گودال کربلا خاتمه یافت. اما این بار نه علی تنها می ماند و نه مسیر از گودال قتلگاه خواهد گذشت . چند روزی درخفا میریزیم که مبادا دشمن شاد شود و از همین لحظه با شدت و غلظت بیشتری مبارزه را ادامه خواهیم داد، جماعت صفینی و خوارجی این بار به خیمه علی نخواهند رسید‌ . ما مظلومیم اما مقتدر، با اقتدار برای سردار اشک بریزیم مبدا دشمن شاد شود . @tmersad313
‍ خدا انوار خلقت خود را فرو فرستاد تا به دل‌ها روشنی بخشد و روح آدمی را جلا دهد‌ و ها را آنچنان صیقل دهد که آماده پذیرش لهم فیها خالدون شوند. اما باز کار که به اختیار بشر رسید و دستِ بازتر شد، تمام آن سیزده پاره‌ی خورشید را یا یا کردند یا و یا و و... عاقبت تمام تجلی در دویست‌و‌پنجاه سال، شده روضه‌ای ۱۴۰۰ ساله که تا امروز بر جگر ماست و کاری از دست ما بر نمی‌آید. هــــــادی، آل طاها و بشارت دهنده تولد منجی، جهل زمانه را به جایی فرستاد که محصور در سایه گرگ بنی‌عباس شد و تمام عمر، در گودال بود و جماعت دورش هلهله می‌کردند و شیعیان نیز محکوم به تقیّه و سکوت... و اما سکوت، در گذر زمان معنایی را در دل خود جای داده است که گاه فکر به آن، گلویت را با خودِ گلو پاره خواهد کرد سکوت در خانه، سکوت در کوچه، سکوت در ، سکوت در و... گاه برای از بین رفتن جهلِ مردم باید دندان روی هم سایید و کرد و پلک زد، تا سرازیر نشود، تا ملت در جهل خود بمانند و حالِ غریقی چون تو را با تمام وجود نفس بکشند. ! اینک ما ۱۳ نور را خاموش کرده و در سر، بانگِ داریم؛ تو خود دانای کل جهانی! باشد که کاری کنی در مرض نباشد و از دل طلب کنیم رنگ فیروزه‌ای تو را... ✍نویسنده: 🖤به مناسبت (ع) @tmersad313
👊کانال تنگه مرصاد💥
‍ به نام مَلجَا مظلومین قدم می زنم، در خیابان های سرد آغشته به . نفس می کشم، در هوای تلخ بی تاب نور. پیش رویم، کودکانی را می یابم، که می آموزند، تلفظ لفظ را در خرابه ها و گره می زنندش به حقیقت، در انتفاضه ها. و پشت سر، حیوان صفتانی را نظاره می کنم، که در هیاهوی مظلومان، مستانه می خندند و با سنان شان، لاله ها را عریان می کنند. پیش رویم، آرمان است و شهامت، است و ، عشق است و شرافت. و پشت سر، برق شمشیر است و رنج زنجیر و پریشانی مسیر. پیش رو، غَزّه ی غمزده است و پشت سر، حیفای پر جفا. من به کدام سوی خواهم گروید؟ پیش رو یا پشت سر؟ حق یا باطل؟ می خواهم دمی پلک برهم نهم و لختی، اندیشه کنم که ناگاه، دیده می گشایم و تازه درمی یابم، که تمام این صُوَر را، از ورای پلک های به هم تنیده ام، تماشا کرده ام. خونِ قلمِ میانِ دستانم، جاری ست و برگ پیش رو، سیاه از خاطرات پرسه در خیابان های . خون، در تار و پود انگشتانم، رسوخ می کند و نگاهم بند می شود به نگاه خیس طفلی سر برآورده از میان سیاهی ها. دیگر تمنای تامل و تفکر ندارم. من، زین پس عشقی عاقل را برگزیده ام. گرچه در یافته ام که در میان جهان، از قلم هایی کز مظلوم بسرایند، خون می چکد؛ لکن، باکی نیست. مظلومی که به سبب ظالمان، نصیبش از حیات، آه و نم مژگان است و در مدار مخوف تاریخ، هماره خونش جاری بوده است. از آن روز ها و دشت بلا، تا امروز و فلسطین. و نیز، هزاران سرای مظلومیت دیگر. من، زین پس عشقی عاقل را برگزیده ام. تو چه خواهی کرد؟ و گر این عشق را برگزیدی، به پایش چه ها خواهی نهاد؟ ؟ مال؟ ؟ قلم؟ ؟ فرزند؟ ؟ تو بگو! چه خواهی کرد؟ پ.ن: معیادگاه ما، واپسین جمعه ی ماه خدا در همین فضا به مناسبت ✍نویسنده: .. @tmersad313