#شهید_ایرانی_که_خود_را_افغانی_معرفی_کرد...
رفتیم خونه چند روزی شهید خادمی گرفته بود یه شب خیلی ناراحت بود که حتی با اینکه خسته بود چایی نخورد و گفت مهدی رفت گفتم کجا گفت سوریه
گفت پیشنهاد من بود مهدی لیاقتشو پیدا کرد و واقعا دیدم دلش شکسته بود
گفتم محمد جان ایرانی نمیبرن
گفت شما رضایت بده من میرم
شنیده بودم ایرانی نمیبرن سوریه اجازه دادم و شهید خادمی سریع لباس عوض کرد و رفت
وقتی شب آمد خونه گفت باید عکس ببرم معلوم نیست قبولم کنن
ته دلم خوشحال بودم که نمیره صبح نرفت سر کار و رفت عکس فوری گرفت و رفت گلشهر مسجد برای ثبت نام
وقتی آمد خیلی خوشحال بود خیلی
تو پوست خودش نمیگنجید
گفتم چی شد محمد گفت قبول شدم پرسیدم چطوری
شهید خادمی گفت رفتم گفتم من مهاجرم پدر و مادر ندارم زن و فرزند ندارم تازه از افغانستان آمدم مدارک افغانیمو گم کردم
بهشون گفتم هیچکسی رو تو زندگی ندارم میخوام برم سوریه
قبولم کردن
#خادمین_تنگه_مرصاد