eitaa logo
🌻🌻🌻🌻 طلوع 🌻🌻🌻🌻
2هزار دنبال‌کننده
74.1هزار عکس
77.5هزار ویدیو
2.9هزار فایل
اسیرزمان شده ایم! مرکب شهادت ازافق می آیدتاسوارخویش رابه سفرابدی کربلاببرد اماواماندگان وادی حیرانی هنوزبین عقل وعشق جامانده اند اگراسیرزمان نشوی زمان شهادتت فراخواهدرسید. @tofirmo
مشاهده در ایتا
دانلود
شهیدی که سردار شهید قاسم سلیمانی وصیت کرد کنار ا‌و دفن شود: شهید محمد حسین یوسف اللهی سال 1340 در شهر «کرمان» متولد شد، پدرش فرهنگی بود و در آموزش و پرورش خدمت می کرد. محیط خانواده کاملا فرهنگی بود و همه فرزندان از همان کودکی با حضور در مساجد و جلسات مذهبی با اسلام و قرآن آشنا می شدند. علاقه زیاد و ارتباط عمیق محمد حسین با نهج البلاغه نیز ریشه در همین دوران دارد. در روزهای انقلاب محمد حسین دبیرستانی بود و حضوری فعال داشت و یکی از عاملان حرکتهای دانش آموزان در شهر کرمان بود.  با آغاز جنگ عراق علیه ایران در لشکر 41 ثارالله واحد اطلاعات و عملیات به فعالیت خود ادامه داد و بعدها به عنوان جانشین فرمانده این واحد انتخاب شد. در طول جنگ پنج مرتبه به سختی مجروح شد و بالاخره آخرین بار در عملیات والفجر هشت به دلیل مصدومیت حاصل از بمبهای شیمیایی در بیست و هفتم بهمن ماه سال 1364 در بیمارستان لبافی نژاد تهران به شهادت رسید. شهید «محمّد حسین یوسف اللهی» عارفی است که در در واحد اطلاعات عملیات لشکر 41 ثارالله، مراتب کمال الی الله را طی کرد و کمتر رزمنده ای است که روزگاری چند با محمد حسین زیسته باشد اما خاطره ای از سلوک معنوی و کرامات او نداشته باشد. محمد حسین، مصداق سالکان و عارفانی است که به فرموده حضرت روح الله رحمت الله علیه، یک شبه ره صد ساله را پیمودند و چشم تمام پیران و کهنسالان طریق عرفان را حسرت زده قطره ای از دریای بی انتهای خود کردند. خاطراتی خواندنی از این شهید عزیز را با هم مرو می کنیم: * به من گفته بود در کنار اروند بمان و جذر و مدّ آب را که روی میله ثبت می شود بنویس. بعد هم خودش برای مأموریّت دیگری حرکت کرد. نیمه های شب خوابم برد. آن هم فقط 25 دقیقه. بعداً برای این فاصلة زمانی، از پیش خودم عددهایی را نوشتم. وقتی حسین و دوستش برگشتند، بی مقدّمه به من خیره شد و گفت: تو شهید نمی شوی. با تعجّب به او نگاه کردم! مکثی کرد و گفت: چرا آن 25 دقیقه را از پیش خودت نوشتی؟ اگر می نوشتی که خوابم برده، بهتر از دروغ نوشتن بود. در آن شب و در آن جا هیچ کس جز خدا همراه من نبود! * با مجروح شدن پسرم محمّد حسین برای ملاقاتش به بیمارستان رفته بودم نمی دانستم در کدام اتاق هست. در حال عبور از سالن بودم که یک دفعه صدایم کرد: مادر! بیا اینجا. وارد اتاق شدم. خودش بود؛ محمّد حسین من! امّا به خاطر مجروح شدن هر دو چشمش بسته بود! بعد از کمی صحبت گفتم: مادر! چه طور مرا دیدی؟! مگر چشمانت ... امّا هر چه اصرار کردم، بحث را عوض کرد ... * پنجمین بار که مجروح و شیمیایی شد سال 62 بود. او را به بیمارستان شهید لبّافی نژاد تهران آوردند. من و برادر دیگرم با اتوبوس راهی تهران شدیم.  ساعت 10 شب به بیمارستان رسیدیم. با اصرار وارد ساختمان بیمارستان شدیم. نمی دانستیم کجا برویم. جوانی جلو آمد و گفت: شما برادران محمّد حسین یوسف اللهی هستید؟ با تعجّب گفتیم: بله! جوان ادامه داد: حسین گفت: برادران من الآن وارد بیمارستان شدند. برو آنها را بیاور اینجا! وارد اتاق که شدیم، دیدیم بدن حسین سوخته ولی می تواند صحبت کند. اوّلین سؤال ما این بود: از کجا دانستی که ما آمدیم؟ لبخندی زد و گفت: چیزی نپرسید؛ من از همان لحظه که از کرمان راه افتادید، شما را می دیدم! محمّد حسین حتّی رنگ ماشین و ساعت حرکت و ... را گفت! *دو تا از بچّه های واحد شناسایی ازما جدا شدند. آنها با لباس غوّاصی در آب-ها جلو رفتند. هر چه معطّل شدیم باز نگشتند. به ناچار قبل از روشن شدن هوا به مقرّ بر گشتیم. محمّد حسین که مسؤول اطّلاعات لشکر ثارالله بود، موضوع را با برادر حاج قاسم سلیمانی ـ فرمانده لشکر ـ در میان گذاشت. حاج قاسم گفت: باید به قرارگاه خبر بدهم. اگر اسیر شده باشند، حتماً دشمن از عملیّات ما با خبر می شود. امّا حسین گفت: تا فردا صبر کنید. من امشب تکلیف این دو نفر را مشخّص می کنم. صبح روز بعد حسین را دیدم. خوش حال بود. گفتم: چه شد؟ به قرارگاه خبر دادید؟ گفت: نه. پرسیدم: چرا؟! مکثی کرد و گفت: دیشب هر دوی آنها را دیدم. هم اکبر موسایی پور هم حسین صادقی را. با خوش حالی گفتم: الآن کجا هستند؟ گفت: «در خواب آنها را دیدم. اکبر جلو بود و حسین پشت سرش. چهرۀ اکبر نور بود! خیلی نورانی بود. می دانی چرا؟ اکبر اگر درون آب هم بود، نماز شبش ترک نمی شد. در ثانی اکبر نامزد داشت. او تکلیفش را که نصف دینش بود انجام داده بود، امّا صادقی مجرّد بود. اکبر در خواب گفت که ناراحت نباشید؛ عراقی ها ما را نگرفته اند، ما بر می گردیم.» پرسیدم: چه طور؟!  گفت: شهید شده اند. جنازه های شان را امشب آب می آورد لب ساحل. من به حرف حسین مطمئنّ بودم. شب نزدیک ساحل ماندم. آخر شب نگهبان ساحل از کمی جلوتر تماس گرفت و گفت: یک چیزی روی آب پیداست. وقتی رفتم، دیدم پیکر شهید صادقی به کنار ساحل آمده! بعد هم پیکر اکبر پیدا شد! * زمستان 64 بود. با بچّه ها
ی واحد اطّلاعات در سنگر بودیم. حسین وارد شد و بعد از کلّی خنده و شوخی گفت: در این عملیّات یک راکت شیمیایی به سنگر شما اصابت می کند. بعد با دست اشاره کرد و گفت: شما چند نفر شهید می شوید. من هم شیمیایی می شوم. حسین به همه اشاره کرد به جز من!  چند روز بعد تمام شهودهای حسین، در عملیّات والفجر 8 محقّق شد! از این ماجراها، در سینۀ بچّه های اطّلاعات لشکر ثارالله بسیار نهفته است. رازهایی که هیچ جا بازگو نشد ... منبع: کتاب نسل سوخته:
شهیدی که قرار است در جوار قبر ایشان ،بدن مطهر شهید سلیمانی به خاک سپرده شود👆👆
663.3K
فوری🔻 پیام مهم استاد علی تقوی به مناسبت شهادت سلیمانی @dIjffhg
512.2K
انتقام و مراسم تشییع حاج قاسم چگونه باید باشد؟ بخشی از جلسه محرمانه #آمرین با هدف برنامه ریزی مشارکت حداکثری مردم در سوگ و انتقام #سردار_سلیمانی @dIjffhg استاد علی تقوی
رهبرم سلام نمازت قبول...........‌‌‌‌‌‌. چه کردند بادلت که اینگونه اشک هایت میریزد چه کردند که مابین نمازت مکث میکنی و بغض هایت را میخوری چه کردند با مولایمان که اینگونه بالای سر علمدارش اشک میریزد رهبرم مبادا دلت بلرزد باور کن اینها شعار نیست ماهمه جانمان رابرایت خواهیم داد 🙏🙏🙏🙏🙏🙏🙏🙏🙏🙏 سردارم بلند شو بلند شو که رهبرم تنهاشد............‌ سردارم بلندشو بااقتدار جلوی آقایمان بایست بگذار هنوز هم دلش گرم نگاهت باشد چه کرده ای سردار ملتی را داغدار کرده ای پاشو بادستهایت اشک های رهبرم راپاک کن پاشو دور علی را حرامیان گرفته اند بلند شو جیگرمان اتش گرفته است رهبرم اشک هایت راپاک کن من به فدای بغض هایت مبادا احساس تنهایی کنی رهبرم چه زیبا با معبودت درددل کردی چه زیبا نمازی بر پیکر علمدارت خواندی من به فدای اشک های سوزانت گریه نکن مولایم ماهنوز تای پای جان کنارت ایستاده ایم رهبرم نمازت قبول @dIjffhg برای تصلای دل رهبرمان سید بزرگوار حضرت آیت الله العظمی خامنه ای صلوات اَلّلهُم صَل علی مُحمد وآل مُحمد و عجل فَرجهم «کانال صوتی نورا لشهد»🌹🌹 @dIjffhg
➖➖ ▪عاقبت بخیری یعنی پسری روستایی بدون تحصیلات دانشگاهی به جایی برسه که منجی چند کشور باشه جهان رو بترسونه داعش را واژگون کنه راه اربعین و کربلا رو امن کنه زندگی سوریه ای ها رو سر و سامان بده ▪نشان ذوالفقار علی بگیره بچه های خوب تربیت کنه از امکانات دولتی به نفع خودش و خانواده ش استفاده نکنه و بعد به آرزوش که شهادت بود برسه ▪جسم پاکش بره کربلا و نجف و کاظمین باعث بیدار خواب آلودهای عراق بشه و قیامتی در تشییع جنازه اش بوجود بیاد. ▪در کشورش بعد از کلی ناامیدی و اختلاف ، اتحاد و همبستگی بوجود بیاره ، جسدمطهرش از خاک خون آلود خوزستان ، به مشهد و قم بره نمازش را ولی فقیه بخونه (درهر شهری نمازی جداگانه براش خونده شد) ▪و آخر سر بره در کنار پدر و مادرش و با این همه عظمت و شهرت بگه رو قبرم بنویسید سرباز قاسم سلیمانی بدون هیچ بارگاهی و لقبی و .. ▪این فرد قطعا شب اول قبرش را در آغوش قمر بنی هاشم خواهد بود. خوش به سعادتت سردار ▪دمی با جسم خسته ات استراحت کن که ظهور نزدیک است ،خیلی زود باید برگردی و سرباز امام زمان شوی ▪ برای ما دعا کن که نمیدونیم چه هستیم و چه کنیم و کجا باشیم.
@dars_akhlaq19.mp3
9.48M
✅ حتما گوش کنید ☝️☝️ 🌹بسیار زیباست 👌👌 🎙 حجت الاسلام 📚 🗓 جلسه 19
98-10-15(beheshti).mp3
12.83M
🔊 فایل صوتی برنامه سمت خدا 👤 📚 با موضوع :آشنایی با برخی نکات سوره حمد( آیه چهارم) 🗓 یکشنبه پانزده دی ماه 🗂 حجم : 12.2