14.11M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#زنده_از_حرم | شعرخوانی حاج محمود #کریمی درباره وداع با ماه رمضان
خدانگهدار اشک و داد
خدانگهدار ای روضهها
الهی العفو یا ربنا
🌻|↫ #ماه_رمضان #رمضان
🖤 مسیحی و زره امام علی(ع)
در زمان خلافت امام علی در کوفه، زره آن حضرت گم شد. پس از چندی در دست مردی مسیحی پیدا شد که آن را برای فروش گذاشته بود.امام علی او را به محضر قاضی برد و اقامه دعوی کرد که: «این زره از آن من است، نه آن را فروخته ام و نه به کسی بخشیده ام و اکنون آن را در نزد این مرد یافته ام.» قاضی به مسیحی گفت: «خلیفه ادعای خود را اظهار کرد، تو چه می گویی؟» او گفت: «این زره مال خود من است، و در عین حال گفته مقام خلافت را تکذیب نمی کنم (ممکن است خلیفه اشتباه کرده باشد)
قاضی رو کرد به امام علی کرد و گفت: «تو مدعی هستی و این شخص منکر است، علیهذا بر تو است که شاهد بر مدعای خود بیاوری.»
امام علی فرمود: قاضی راست می گوید، اکنون می بایست که من شاهد بیاورم، ولی من شاهدی ندارم!
قاضی روی این اصل که مدعی شاهد ندارد، به نفع مسیحی حکم کرد و او هم زره را برداشت و رفت و امام علی محکوم شد!
ولی مرد مسیحی که خود بهتر می دانست که زره مال کیست، پس از آنکه از دادگاه بیرون رفت وجدانش مرتعش شد و برگشت، گفت: «این طرز حکومت و رفتار از نوع رفتارهای بشر عادی نیست، از نوع حکومت انبیاست و من انتظار نداشتم خلیفه و رهبر مسلمین محکوم شود» و اقرار کرد که زره از امام علی (ع)است.
طولی نکشید او را دیدند مسلمان شده و با شوق و ایمان در زیر پرچم امام علی در جنگ نهروان علیه خوارج می جنگد.
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
🖤 داستان پذیرایی امام علی علیه السلام از مهمان فقیر
بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیم
روزی مردی خسته و گرسنه وارد مسجد پیامبر شد و اظهار گرسنگی کرد. پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) کسی را به منزل خود فرستاد تا ببیند آیا امکان پذیرایی یک شب از او وجود دارد یا نه؟ فرد به خانه پیامبر رفت و خبر آورد که در خانه ایشان جز آب هیچ چیز برای پذیرایی وجود ندارد. پیامبر رو به اصحاب خود کرد و فرمود: کیست که امشب این پیرمرد را نزد خود مهمان کند؟ صدایی آشنا بلند شد که: ای رسول خدا! من امشب او را مهمان خود، می کنم. او امیر المؤمنین بود که مثل همیشه در کار نیک پیش گام شده بود.
پیرمرد به همراه امیر المؤمنین (علیه السلام) به راه افتاد و به خانه امام رفت. امام، پس از راهنمایی مهمان به اتاق، نزد همسرش فاطمه (علیهاالسلام) رفت و پرسید: آیا در خانه غذایی هست؟ فاطمه با شرمندگی گفت:
ای اباالحسن! وعده ای غذا به اندازه یک نفر وجود دارد ولی ما مهمان را بر خود و فرزندان مقدم می داریم. امیر المؤمنین (علیه السلام) فرمود: پس بچه ها را بخوابان و غذا را بیاور. فاطمه (علیهاالسلام) فرزندان را خواباند. امام سفره گسترد و چراغ ها را خاموش کرد و غذا را جلوی مهمان گذاشت. ایشان در تاریکی دهان خود را تکان می داد و چنان وانمود می کرد که او نیز مشغول خوردن غذا است تا مهمان خجالت نکشد و هر چه می خواهد از غذا بخورد.
پیرمرد که بسیار گرسنه بود، در هنگام خوردن غذا، متوجه نشد که امام چیزی نمی خورد. او به خوردن ادامه داد تا غذای کاسه تمام شد.
سپس امام بستر خواب برای او گسترد و سفره را جمع کرد. پیرمرد به بستر رفت و خوابید. سحرگاه امام برای نماز برخاست و پیرمرد را بیدار کرد و به اتفاق، برای خواندن نماز صبح به مسجد رفتند.
وقتی به مسجد رسیدند، پیامبر با چشمانی اشکبار، در آستانه درب مسجد به انتظار آمدن امیر المؤمنین ایستاده بود. وقتی امام به مسجد رسید، پیامبر او را در آغوش کشید و فرمود: یا اباالحسن! دیشب عرشیان شگفت زده از رفتار و ایثار تو گشتند و این آیه بر من نازل شد:
«و یُؤثرون علی انفسهم و لو کان بهم خصاصة»؛ (حشر: ۹) «و هر چند در خودشان احتیاجی [مبرم] باشد، آن ها را بر خودشان مقدم می دارند.»
داستان پذیرایی امام علی علیه السلام از مهمان فقیر - حجت الاسلام دکتر رفیعی
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═