eitaa logo
🌻🌻🌻🌻 طلوع 🌻🌻🌻🌻
2.1هزار دنبال‌کننده
80.9هزار عکس
86.4هزار ویدیو
3.3هزار فایل
اسیرزمان شده ایم! مرکب شهادت ازافق می آیدتاسوارخویش رابه سفرابدی کربلاببرد اماواماندگان وادی حیرانی هنوزبین عقل وعشق جامانده اند اگراسیرزمان نشوی زمان شهادتت فراخواهدرسید. @tofirmo
مشاهده در ایتا
دانلود
21.83M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎬 [ کارتون قسمت " ۴ 《 هر روز با یه سینمایی جدید . . . 》
7.15M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💫 قصه‌ شب: «تنبل دم بریده» 🔷 مناسب سن ۴ سال به بالا 💠 موضوع قصه: دوری از تنبلی
ایران سرای ماندگار 🍃🌸🌼 ایران که سرایِ ماندگارست جاوید و همیشه برقرارست 🍃🌺 آداب و رسومِ دلپسندش ازعهدِ قدیم یادگارست 🍃🌼 زیبا و لطیف و با طراوت مانندِ شکوفه‌ی بهارست 🍃🌺 این ملتِ با نجابتِ آن خود عاشقِ آفریدگارست 🍃🌼 با بوسه‌ زدن به دستِ مادر او در پیِ کسبِ اعتبارست 🍃🌺 گل بوسه زند به دستِ بابا این مایه‌ی عز وافتخارست 🍃🌼 سرمایه‌دِگر‌به‌از ادب‌نیست آثارِ ادب چه بیشمارست 🍃🌺 چون‌باادبست‌وپرامیدست این‌خاک‌همیشه‌برقرارست 🍃🌼 افتد گِرَهی اگر به کارش مُستحکم‌و هم‌امیدوارست 🍃🌺 بر مقدمِ صاحب الزمانش دل بسته‌و‌چشم انتظارست 🍃🌼 وا میشود این گره به دستِ مهدی که امیدِ روزگارست 🍃🌸🌼 شاعر:سلمان آتشی
شعر سید علی ❤️ 🕊 دم دمای ظهوره 🕊 رهبر ما چه جوره 🕊 سید علی غیوره 🕊 از ظلم و کینه دوره 🕊 روشنگری کارشه 🕊 باعث آرامشه 🕊 حکیم و با عزته 🕊 رهبر این ملته 🕊 از نسل پیغمبره 🕊 دشمن او ابتره 🕊 به لطف او آمریکا 🕊 شسته میشه با ریکا 🕊 شجاعه ؛ نمرش بیسته 🕊 دشمنِ صهیونیسته 🕊 لب تر کنه این آقا 🕊 متحد میشه دنیا 🕊 اسرائیل نابود میشه 🕊 آمریکا هم دود میشه 🕊 فلسطین آزاد میشه 🕊 اسلام دلش شاد میشه
فدای یعنی همه در خواب ناز بودیم ارتش و پدافند ارتش موشکهای دشمن رو منهدم میکنه بعد تازه ما صبح‌میفهمیم ...درود بر شرافتتون ..ولی اما تقدیم کردند ...تسلیت به خانواده های داغدار این دلیرمردان ... "هاشم نوبخت "
🌹 شبا که ما می خوابیم 🌹 سپاهیا بیدارن 🌹 ماییم تو خوابِ راحت 🌹 اونا پی شکارن 🌹 قوییَن و زرنگن 🌹 شیر نر و پلنگن 🌹 با موشک و با پهپاد 🌹 با اسرائیل میجنگن 🌹 سپاهیانِ اسلام 🌹 که شیعه‌ی حیدرن 🌹 یقین‌دارن همیشه 🌹 که فاتحِ خیبرن 🌹 با حاج قاسم اونها 🌹 پیمون خوبی بستن 🌹 که‌دشمنِ ظالم و 🌹 حامیِ مظلوم هستن 🌹 سپاهیانِ اسلام 🌹 محکم شبیه کوهند 🌹 برای دین و ملت 🌹 باعثِ صد شکوهند
❗️ آیت الله حائری شیرازی : پسر باید جسور بشود، باید پرجرأت بشود. مرحوم آقای آمیرزا نور الدین [حسینی الهاشمی]، بچه هایش را اینطوری تربیت می کرد. باغ داشت، در باغ زندگی می کرد. می گفت: «یک شیر بچه می خواهم که برود فلان جا، آن دفتر من را بیاورد». دفتر را گذاشته بود گوشه باغ و بچه شب تاریک باید برود بیارورد! پسر است؛ باید خطر کند. باید در تاریکی برود. باید به این امور عادت بکند. پسر اگر سوسک می بیند بترسد، چه فایده دارد؟ خود آقای آمیرزا نورالدین مار را با دمش می گرفت؛ مارهای بزرگ و کوهستانی! دم مار را می گرفت و می چرخاند، بعد به بچه ها می گفت بیایند با این مار بازی کنید. بچه ها باید دست بزنند به مار تا جرأت پیدا کنند. —————————————————— *مرحوم آیت الله العظمی سید نورالدین حسینی الهاشمی، پدر همسر آیت الله حائری شیرازی و از علمای بزرگ فارس بودند.
10.29M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
این کاپ کیک واسه مدرسه بچه ها عالیه مواد لازم برای تهیه کاپ کیک مدرسه : ◗ ۳۰۰ گرم آرد سفید گندم ◗ ۲۵۰ گرم شکر ◗ ۲۰۰ گرم خامه ترش ◗ ۵۰ گرم کره ◗ ۴ عدد تخم مرغ ◗ ۱۰ گرم بیکینگ پودر ◗ شکلات چیپسی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔶 نحوه رفتار با فرزند نوجوان 🔹 در دخترهای زیر سن بلوغ، گفتن خصوصیات ظاهری نه تنها ایرادی ندارد، بلکه واجب است. 🎤 دکتر عزیزی 📎 📎
«اگه میخوای فرزندت کم نیاره و همیشه تلاش کنه این قصه رو واسش بخون.» روزی روزگاری بچه عنکبوت قشنگی در گوشه دیوار یه خونه زیبا زندگی میکرد. نام این بچه عنکبوت رونی" بود. رونی مثل همه عنكبوتا میتونست با تارهای خودش شکلهای مختلفی رو درست کنه. اما او دوست داشت شکلهای قشنگی بکشه. او خیلی دوست داشت زیبا نقاشی بکشه برای همین تصمیم گرفت نقاشی های قشنگی بکشه او فورا دست به کار شد، اما نتونست نقاشی قشنگی بکشه. رونی خیلی ناراحت و ناامید شد. او یه گوشه نشست و زانوی غم بغل گرفت. او با خودش فکر میکرد که هیچ وقت نمیتونه نقاش خوبی بشه برای همین خیلی ناامید شده بود. تا اینکه مامانش رونی رو دید مامان سمت رونی رفت و گفت: " اینطوری نشستی به نظرم ناراحت میای چی شده عزیزم؟". رونی با ناراحتی مدادش رو زمین انداخت و گفت من نمیتونم نقاشیای خوبی بکشم اصلا بلد نیستم به درد نمیخورم. رونی آنقدر ناراحت و ناامید شده بود که شروع کرد به گریه کردن. مامان از اینکه رونی ناراحت و ناامید شده بود خیلی ناراحت شد. نزدیکتر رفت و رونی رو بغل کرد کمی بعد که حال رونی بهتر شد مامان گفت: رونی جان ناامیدی تو رو میفهمم این طبیعیه که وقتی نتونی کاری رو انجام بدی کمی ناامید شی اما اگه همیشه یه گوشه بشینی و فقط ناامید باشی این کار درستی نیست تو تازه شروع کردی باید تمرین کنی باید از چیزهای ساده تر شروع کنی رونی فهمید که نباید به ناامیدی اجازه بده تا همیشه توی قلبش بمونه فورا مدادش رو برداشت و از چیز ساده تری شروع کرد. رونی اول خطهای صاف کشید حتی کشیدن خط صاف هم برای رونی آسون نبود اما او دست از تلاش برنداشت. کشید و کشید تا کم کم تونست خطهای بهتری بکشه رونی خیلی از اینکه تلاشاش مفید بود خوشحال بود برای همین تصمیم گرفت یه چیز سخت تری بکشه اما فکر میکرد حالا میتونه بهترین نقاشی ها رو بکشه برای همین تصمیم گرفت نقشه به خونه زیبا رو بکشه اما هر چقدر تلاش کرد موفق نشد. نقشه او خیلی بد شده بود. دوباره یه گوشه ناراحت نشست همین که مامان رونی رو ناراحت دید بهش نزدیک شد و گفت خب دوباره ناراحتی میخوای حرف بزنیم؟! رونی با صدای آروم و لرزون گفت فکر کنم باید نقاشی رو بذارم کنار چون واقعا نمیتونم ببین چقدر نقشه خونه رو زشت کشیدم و بعد از خجالت سرش رو پایین انداخت. مامان به نقاشی نگاه کرد نقاشی رونی واقعا خوب نشده بود. برای همین مامان گفت آره میتونست از این بهتر باشه این اون چیزی نیست که تو دوست داشته باشی ،خب به نظرت میتونی ناامیدی و ناراحتی رو شکست بدی؟ میتونی دوباره تلاش کنی؟! رونی گفت: باید از یه نفر که بلده کمک بگیرم از بابام که نقاشیش خوبه کمک میگیرم. مامان رونی رو تشویق کرد و گفت آفرین پسرم باید از یه استاد خوب کمک بگیری از بابات کمک بگیر رونی منتظر باباش بود. همینکه بابا اومد از بابا خواهش کرد تا نقاشی رو به او یاد بده بابا دست رونی رو گرفت و یه گل زیبا بهش یاد داد و بعد گفت : پسرم حالا خودت تنهایی باید بکشی تلاش کن و انقدر بکش تا مثل همین گل بکشی رونی کشید و کشید تا بلاخره تونست اون گل زیبا رو بکشه او خیلی خوشحال بود و همینطور تمرین میکرد. رونی تا میتونست تمرین کرد او بعضی وقتا خیلی بد میکشید و بعضی وقتا هم خیلی خوب او گاهی اوقات ناامید میشد و گاهی اوقات شاد. رونی وقتی موفق نمیشد و نقاشی خوبی نمیکشید خیلی ناراحت و ناامید میشد اما او قوی شده بود او با تمرین کردن و تلاش کردن اون احساسات غم و ناامیدی رو شکست میداد انقدر تمرین کرد و تمرین کرد تا بلاخره موفق شد حالا رونی میتونست بهترین و زیباترین نقاشیها رو بکشه و لذت ببره پدر آخرین نقاشی رونی رو دید و آفرین گفت. رونی دست باباشو گرفت و گفت: من فهمیدم اگه بخوام توی هر کاری موفق بشم باید تمرین کنم و احساسات بدمو شکست بدم!". حالا رونی بهترین نقاش خونه شده بود. پایان...