اشعار کودکانه به مناسبت شهادت حضرت زهرا
شعر شهادت حضرت زهرا برای پیش دبستانی ها
یه روز یه باغبونی، یه مرد آسمونی ____ نهالی کاشت میون ____ باغچه مهربونی
می گفت سفر که رفتم ____ یه روز و روزگاری ____ این بوته یاس من
می مونه یادگاری ____ هر روز غروب عطر یاس ____ تو کوچه ها می پیچید
میون کوچه باغا ____ بوی خدا می پیچید ____ اونایی که نداشتن
از خوبیها نشونه ____ دیدن که خوبی یاس ____ باعث زشتی شونه
عابرای بی احساس ____ پا گذاشتن روی یاس ____ ساقه هاشو شکستن
آدمای ناسپاس ____ یاس جوون بعد اون ____ تکیه زدش به دیوار
خواس بزنه جوونه ____ اما سر اومد بهار ____ یه باغبون دیگه
شبونه یاسو برداشت ____ پنهون ز نامحرما ____ تو باغ دیگه ای کاشت
هزار ساله کوچه ها ____ پر می شه از عطر یاس ____ اما مکان اون گل، مونده هنوز ناشناس
20.22M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#انیمیشن
🎬داستان زندگی حضرت معصومه سلام الله
معمولا زمانیکه در حضور والدین از کودک سوالی پرسیده می شود ، پدر و مادر قبل از کودک پاسخ میدهند.
این کودکان زمانیکه پدر و مادر حضور ندارند، قدرت تصمیم گیری و ابراز وجود ندارند.
زمانیکه کودک تصمیم به انجام یک کار جدید میگیرد، با تشویق و اصرار بیش از حد او را مجبور به انجام آن کار نکنیم، فقط او را حمایت کنید.
به طور مثال وقتی کودک تصمیم گرفته برای اولین بار یک شعر را در حضور جمع بخواند، اما نگران است بگوییم : هر زمان که دوست داشتی و آماده بودی میتوانی شروع کنی.
6.46M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
بلند شی ببینی همش خواب بوده
و تو پاییز وسط مشق نوشتن خوابت برده 🍁🥹
#نوستالژی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#انیمیشن کودکانه درباره حضرت زهرا (س)
@mah_mehr_com
قصه حدیث کسا با زبان کودکانه و شعر گونه.pdf
1.2M
❇️قصه حدیث کسا به زبان کودکانه
✅ #قصه_حدیث_کسا
🌼هشام و فرزدق
#قسمت_اول
هشام بن عبدالملک با آنکه مقام ولایت عهدی داشت و آن روزگار - یعنی دهه اول قرن دوم هجری - از اوقاتی بود که حکومت اموی به اوج قدرت خود رسیده بود، هرچه خواست بعد از طواف کعبه خود را به حجرالاسود برساند و با دست خود آن را لمس کند میسر نشد مردم همه یک نوع جامه ساده که جامه احرام بود پوشیده بودند، یک نوع سخن که ذکر خدا بود به زبان داشتند، یک نوع عمل میکردند چنان احساسات پاک خود غرق بودند که نمیتوانستند درباره شخصیت دنیایی هشام و مقام اجتماعی او بیندیشند.
افراد و اشخاصی که او از شام با خود آورده بود تا حرمت و حشمت او را حفظ کنند، در مقابل ابهت و عظمت معنوی عمل حج ناچیز به نظر میرسیدند.
هشام هرچه کرد خود را به «حجرالاسود برساند و طبق آداب
حج آن را لمس کند به علت کثرت و ازدحام مردم میسر نشد.ناچار برگشت و در جای بلندی برایش کرسی گذاشتند. او از بالای آن کرسی به تماشای جمعیت پرداخت. شامیانی که همراهش آمده بودند دورش را گرفتند آنها نیز به تماشای
منظره پر ازدحام جمعیت پرداختند.
در این میان مردی ظاهر شد در سیمای پرهیزکاران او نیز مانند همه یک جامه ساده بیشتر به تن نداشت. آثار عبادت و بندگی خدا بر چهره اش نمودار بود اول رفت و به دور کعبه طواف کرد، بعد با قیافه ای آرام و قدمهایی مطمئن به طرف حجر الاسود آمد. جمعیت با همه ازدحامی که بود، همینکه او را دیدند فورا کوچه دادند و او خود را به حجرالاسود نزدیک ساخت شامیان که این منظره را دیدند، و قبلا دیده بودند که مقام ولایت عهد با آن اهمیت و طمطراق موفق نشده بود که خود را به حجرالاسود نزدیک ،کند چشمهاشان خیره شد و غرق در تعجب .گشتند یکی از آنها از خود هشام پرسید این شخص کیست؟ هشام با آنکه کاملا میشناخت که این شخص على بن الحسين زين العابدين است خود را به
ناشناسی زد و گفت: «نمیشناسم.»
🌸نویسنده: استاد شهید مرتضی مطهری
#ادامه_دارد...