eitaa logo
🌻🌻🌻🌻 طلوع 🌻🌻🌻🌻
2هزار دنبال‌کننده
71.3هزار عکس
74.5هزار ویدیو
2.9هزار فایل
اسیرزمان شده ایم! مرکب شهادت ازافق می آیدتاسوارخویش رابه سفرابدی کربلاببرد اماواماندگان وادی حیرانی هنوزبین عقل وعشق جامانده اند اگراسیرزمان نشوی زمان شهادتت فراخواهدرسید. @tofirmo
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💎 اَللّهُمَّ نَوِّر قُلُوبَنا بِالْقُرآن اَللّهُمَّ زَیِّن اَخْلاقَنا بِزینَةِ الْقُرآن اَللّهُمَّ ارْزُقنا شَفاعَةَ الْقُرآن
لبیک یا حسین ع: 🔴اکثر بدبختی های ملت ما وابستگی فکری و عقلی به غرب است‌. ♦️امام خمینی(ره) :هیچ ملتی نمیتواند استقلال پیدا بکند، الا اینکه خودش ٬ خودش را بفهمد. مادامی که خودشان را گم کردند و دیگران را به جای خودشان نشاندند ،استقلال نمیتوانند پیدا کنند. ♦️ کمال تأسف است که کشور ما که حقوق اسلامی و قضای اسلامی و فرهنگ اسلامی دارد، این فرهنگ را این حقوق را نادیده گرفته است و دنبال غرب رفته است. ♦️غرب درنظر یک قشری ازاین ملت جلوه کرده است که گمان میکنند غیراز غرب هیچ خبری در هیچ جا نیست. ♦️این وابستگی فکری، وابستگی عقلی، وابستگی مغزی به خارج منشا اکثر بدبختی های ملت هاست و ملت ماست. 📚صحیفه نور،ج۱۱ ،ص ۱۸۳. 📡حداقل برای یک☝️نفر ارسال کنید
🔴 بزرگترین خیانت ♦ ‏مسئولان ما باید بدانند که انقلاب ما محدود به ایران نیست. انقلاب مردم ایران نقطه شروع انقلاب بزرگ جهان اسلام به پرچمدارى حضرت حجت- ارواحنافداه- است.... ♦ مسائل اقتصادى و مادی اگر لحظه اى مسئولین را از وظیفه اى که بر عهده دارند منصرف کند، خطرى بزرگ و خیانتى ‏سهمگین را به دنبال دارد. ♦ باید دولت جمهورى اسلامى تمامى سعى و توان خود را در اداره هر چه بهتر مردم بنماید، ولى این بدان معنا نیست که آنها را از اهداف عظیم انقلاب که ایجاد حکومت جهانى اسلام است منصرف کند.‏ 📚صحیفه امام خمینی؛ ج ۲۱، ص ۳۲۷. اللهم عجل لولیک الفرج
🔴 /روشنفکران حرفه ای را رسوا کنید ♦️امام خامنه ای(حفظه اللّه):حساب روشنفکران حرفه‌ای جداست. نگاه کنید به آن روشنفکر حرفه‌ای غیر متعهّد که هیچ کاری ندارد، می‌نشیند پشت میز کارش. روزی چندساعت بیانیه و مقاله و جزوه می‌نویسد، آنها حسابشان جداست! همان‌طوری که صبح گفتم روشنفکران حرفه‌ای درطول این مدت مبارزات مردمی، مأیوس‌کننده‌ترین گروه‌ها بودند.این فریادی بود که مرحوم آل احمد بارها می‌کشید،هروقت این مرد را دیدیم،همانطور که در کتاب‌هایش هم منعکس است فریادو فغان و خروشش از روشنفکران حرفه‌ای بلند بود. یادم نمی‌رود سال۴۷ در مشهد،آخرین سال زندگی آل احمد جلسه‌ بسیار دوستانه پرسودی داشتیم، و برادران همگام و هم‌فکر ما در مشهد جمع بودند و بحث‌های زیادی می‌رفت. خیلی از چهره‌هایی که از مشهدی‌ها می‌شناسید در آن جلسه حضورداشتند. آل احمد می‌گفت: از بعد از مشروطیت تا امروز یعنی تا سال۴۷ روشنفکران ما سه کتاب خوب ترجمه نکرده و ننوشته‌اند، این حرف او بود. ♦️در زمان خود ما و در طول این دوران مبارزه، روشنفکرها بعد از آنکه جلسه‌شان را می‌رفتند،باشگاهشان را می‌رفتند،میهمانی‌شان را می‌رفتند،بورس تحصیلی‌شان و یا تحقیقی‌شان را از دولت شاهنشاهی می‌گرفتند و می‌رفتند و برمی‌گشتند، کارهای روزمره‌شان را انجام می‌دادند،سینما و گردش و تفریح عصرشان را می‌رفتند و خلاصه بعد از آنکه همه کارهای واجب و مستحب زندگی را انجام می‌دادند، دو سه ساعتی هم می‌نشستند پشت میز کارشان ، ، بی‌دغدغه پای کولر یا بخاری می‌زدند. این خیلی کار آسانی بود؛ این غیر از آن که روشنفکر مذهبی و یا به خصوص روشنفکر روحانی است که با مردم و در میان مردم است و توی نیست. ♦️روشنفکر یعنی آن کسی که آن چیزهایی را می‌بیند که مردم نمی‌بینند،کسی که از سطح بالاتری دارد نگاه می‌کند،مشرف بر مسائل است،جهت‌‌گیری‌ها را می‌بینید،دشمن را می‌بیند، دشمن را می‌شناسد، او وظیفه دارد که زودتر از هرکس دیگر فریاد بزند،خروش برآورد، مردم را بسیج کند وخانه‌ای را که دشمن در آن سنگر گرفته تصرف کند و دزدها را بیرون بریزد،اما نمی‌کند،او و گرفتاری‌ها، دردها و انگیزه‌های دیگر دارد! ♦️روشنفکر حرفه‌ای ما تا نیمه‌شب در باشگاه، در کلوپ، در کافه گذرانیده، قهوه‌اش را خورده، شور علی‌اف و سمفونی پنجم تهران را گوش کرده، درباره مسائل آفریقا و آمریکای لاتین زده و حالا با وجدان آسوده آمده خانه و می‌خواهد بخوابد، او وقت آمدن به داخل را ندارد. ♦️اگر در کوچه و در میان مردم و از سوی خود مردم سروصدایی نبود اکنون در بستر راحت لمیده بود و حالا هم که غوغای مردم خواب او را برآشفته و انگیزه‌ او فقط او را تا روی ایوان می‌آورد و روی صندلی می‌نشاند،مردم فقط او را می‌بینند اما حضور او را در میان خود حس نمی‌کنند این است روشنفکر حرفه‌ای! 📡حداقل برای یک☝️نفر ارسال کنید
پرسمان👇👇👇
e:افشای نقشه عربستان و امریکا برای پناهندگان افغان :d:مجتهد، افشاگر معروف عربستانی امروز (دوشنبه) در صفحه توئیتر خود نوشت که «محمد بن سلمان» قصد دارد 10 هزار افغانستانی را که با نیروهای امریکایی همکاری داشتند پذیرش کند. :وی نوشت که ولی‌عهد سعودی به دستورامریکا این اقدام را انجام می‌دهد و افغانستانی‌ها قرار است طی دو مرحله وارد عربستان شوند. :به نوشته مجتهد، مقامات سعودی هم اکنون در حال تجهیز ساختمان‌های ویژه از جمله ساختما‌ن‌های واقع شده در صحرای منی هستند با این حال محمد بن سلمان از امریکایی‌ها خواسته است تا نام عربستان را در بین کشورهای پذیرنده افغانستانی‌ها ذکر نکند.
*حداقل مثل شهدا گناه کنیم* کاغذی در جیب یک شهید پیدا شد که روی آن گناهان یک هفته اش رو نوشته بود: *شنبه: احساس غرور از گل زدن به طرف مقابل* *یک شنبه: زود تمام کردن نماز شب* *دوشنبه: فراموش کردن سجده شکر* *سه شنبه: شب بدون وضو خوابیدن* *چهار شنبه: در جمع با صدای بلند خندیدن* *پنج شنبه: پیش دستی کردن فرمانده در سلام* *جمعه: تمام نکردن صلوات های مخصوص جمعه* *شهید حسینی* 🕊🥀🕊🥀🕊🥀
بخشی از وصیت‌نامه شهید: ای مسئولین! شما را به قدردانی امت سفارش می‌کنم. این امت را هرگز فراموش نکنید و پیوسته با مردم باشید و در میان این امت رفاه ایجاد کنید. این جانب در مدت خدمت، حضور شکوهمند مردم را در صحنه دریافتم و دیدم. شهید مهندس «عبدالحسین ناجیان» یکی از نام‌آوران ستاد پشتیبانی مهندسی جنگ جهاد در جبهه‌های جنوب بود. او که در دوران جوانی فضای درس و بحث و دانشگاه را تجربه کرده بود، با مدرک مهندسی‌اش به جبهه رفت و همپای راننده بلدوزرها و سنگرسازان بی‌سنگر تلاش کرد تا راه را برای پیشروی و موفقیت رزمنده‌ها باز کند. وی در سمت «فرماندهی ستاد پشتیبانی جنگ جهاد جنوب» به خاطر فعالیت‌های بی‌شائبه و شبانه‌روزی‌اش به «حسین فنی» مشهور شده بود. حسین توانست با ارتباط خوب و مؤثری که با قشر کارگری داشت، تعمیرگاه‌های جهاد در جبهه را سامان داده و با بهره‌گیری از علوم آموخته در دانشگاه‌، فعالیت‌های جهاد را علمی‌تر کرده و ستاد «مهندسی جنگ جهاد» را تشکیل دهد. حسین که عشق به شهادت از کودکی در وجودش موج می‌زد، همواره دوست داشت انتقام مادر رزمنده‌ها حضرت زهرا (س) را بگیرد و جبهه را بهترین فرصت برای رسیدن به آرزوی‌ دیرینه‌اش می‌دانست. شهادت «محمد طرحچی» دوست و همرزم دیرینه‌اش، او را بیش از پیش بی‌قرار پرواز کرد، تا اینکه در ۱۰ مهر ۱۳۶۱ در جبهه سومار، در اثر اصابت یک خمپاره به خودروی او، دعوت حق را لبیک گفت و همنشین بهشتیان شد. کتاب گویای « نیمه پنهان ماه » روایتی است داستان گونه از زندگی مهندس شهید «عبدالحسین ناجیان» که پیوند علم و ایمان را در حماسه دفاع مقدس به تصویر می کشد. شنیدن این کتاب را به شما پیشنهاد می‌کنیم.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سلام هر چقدر میتونید شریک بشین ان‌شاءالله به نیت فرج 👆
  *خاطره ای از دوران اسارت حکم اعدام به خاطر نوشتن «مرگ بر صدام* *مورچه‌هایی که اسرای ایرانی را زنده‌زنده خوردند* *«عادل خانی»* از رزمندگان دوران دفاع مقدس بوده که در ۲۴ اردیبهشت ماه سال ۱۳۶۵ در منطقه حاجی ‌عمران به اسارت عراقی‌ها درآمد و بعد از گذراندن چهار سال و سه ماه و پنج روز دوره سخت اسارت به میهن اسلامی بازگشت. *کتاب «ساعت ۱:۲۵ شب به وقت بغداد» خاطرات این آزاده دفاع مقدس را به تحریر در آورده است.* در ادامه یکی از روایت‌های عادل خانی درباره حکم اعدام اسیر ایرانی به خاطر نوشتن «مرگ بر صدام» را می‌خوانیم:   *«حسین الله‌وردی»* اهل میانه و ساکن تهران، یک بسیجی واقعی و پردل و جرأت بود و به خود این جرأت را داده بود که در دستشویی اسارتگاه بنویسد «مرگ بر صدام». یکی از جاسوسان این موضوع را به بعثی‌ها گزارش داده بود. بعثی‌ها هم با عصبانیت و خشونت وارد آسایشگاه شده و با کابل و باتوم به جان بچه‌ها افتادند و همه را  زیر ضربه‌های شدید لت و پار کردند. آن‌‌ها از ما خواستند عامل این کار را به آنها معرفی کنیم. ولی نمی‌دانستیم کار چه کسی است. هیچ کس دم برنیاورد و عراقی‌ها آن قدر زدند که خودشان خسته شدند و دو نفر از اسرا را که بهشان مشکوک شده بودند، با خود بردند. یکی‌شان مرد لاغر و میانسالی بود و دیگری نوجوانی نحیف و ساکت. بعثی‌ها این دو نفر را پس از شکنجه و اذیت و آزارهای بسیار به زندان انفرادی انداختند. *سلول انفرادی بعثی‌ها* سلول انفرادی تقریباً شش متر بود و تاریک و بدون کمترین روزنه. طوری که وقتی در انفرادی بودی، روز و شب را تشخیص نمی‌دادی. دیوارها و کف و سقف آن سیمانی بود؛ اسرایی که به انفرادی برده می‌شدند، با انواع شکنجه‌ها روبرو بودند و با پای برهنه آنجا نگه داشته می‌شدند؛ بعثی‌ها حتی پیراهن آنها را درمی‌آوردند تا از آن به عنوان بالش استفاده نکرده و لحظه‌ای استراحت نکنند. بعد از بردن این دو نفر به انفرادی، دیدم *حسین الله‌وردی* که مردی کوتاه قد با چهره‌ای گندمی بود پیش ما آمد و گفت که می‌خواهد به یک چیزی اعتراف کند. حسین حالش اصلاً خوب نبود و رنگ و رویش پریده بود؛ وقتی علت را از او پرسیدیم گفت که نوشتن شعار در دستشویی کار من بوده و ادامه داد: هنوز هم از نوشتن آن شعار پشیمان نیستم اما از این ناراحتم که دوستانم را به جای من شکنجه می‌کنند و تصمیم گرفتم خودم را معرفی کنم. به حسین گفتیم یکی دو روز دیگر آن دونفر را آزاد می‌کنند اگر تو بروی اعتراف کنی، حتماً تو را می‌کشند. هر چه اصرار کردیم حسین قبول نکرد و مصمم بود خود را معرفی کند. حسین آدرس خانه‌شان را به من داد و گفت: اگر زمانی آزاد شدی و من در جمع شما نبودم، پیش خانواده‌ام برو و به آن‌‌ها بگو چه ماجرایی پیش آمده و چه بلایی سرم آمده است. حسین با بچه‌ها خداحافظی کرد و پیش بعثی‌ها رفت. عراقی‌ها حسین را حدود سه ماه در سلول انفرادی و تحت بدترین شکنجه‌ها قرار دادند. صدای آه و ناله حسین شب و روز داخل اسارتگاه می‌پیچید و عذابمان می‌داد. کار حسین از شکنجه و کابل و باتوم گذشته بود و قرار بود برای او تشکیل دادگاه بدهند و او را نه به عنوان یک اسیر بلکه به عنوان یک مجرم محاکمه کنند.  یک روز مانده به وقت دادگاه حسین را پیش ما آوردند. باورکردنی نبود. حسین رنگش پریده و کاملاً عوض شده بود او می‌گفت: توی سلول که بودم بعضی وقت ها صدای شما را از محوطه اسارتگاه می‌شنیدم و دلم برایتان تنگ می‌شد. حتی وقتی صدای بشین و پاشو و شکنجه شما را می‌شنیدم دوست داشتم کنار شما باشم و همراه شماها شکنجه می‌شدم. حسین از روزهای سخت در سلول انفرادی می‌گفت و ما گریه می‌کردیم. *مورچه‌هایی که اسرای ایرانی را زنده زنده خوردند* روز بعد حسین را به همراه محمد شالچی که ارشد اسارتگاه بود به دادگاه نظامی بغداد بردند. بعد از سه روز شالچی تک و تنها به اسارتگاه آمد و حال و روز خوبی نداشت. بچه‌ها سراغ حسین را گرفتند، اما نتوانست حرفی بزند. شالچی نگاهی به اسرا انداخت و بغضش ترکید و گفت: بچه‌ها ناشکری نکنید و نگویید ما در جهنم هستیم. اینجا بهشت است. جهنم جایی بود که من و حسین رفتیم و من حسین را آنجا گذاشتم و تنها برگشتم. من و حسین را قبل از اینکه دادگاه ببرند در یک سلول آن قدر با کابل زدند که دیگر در سر و بدنمان جای سالمی باقی نماند. همه جای بدنمان کبود بود و از زخم‌هایمان خون می‌آمد. آن‌ها ما را در آن حال و روز تنها گذاشتند و رفتند. دور و بر ما پر از اسکلت و خون خشک‌شده بود. به محض رفتن عراقی‌ها بی‌حال بر کف زمین افتادیم و چند لحظه بعد متوجه شدیم هزاران مورچه درشت به ما حمله کرده‌اند. تمام بدنمان پر از مورچه شده بود. وضعیت دیوانه‌کننده‌ای بود. مورچه‌ها زخم‌هایمان را به درد می‌آورند. سعی می‌کردیم مورچه‌ها را بکشیم، ولی تمامی نداشتند و از جای‌جای سلول بیرون می‌آمدند. حسین اصلاً حال خوبی نداشت. پی
راهنش را بالا زد دیدم صدها مورچه به زخم‌هایش حمله کرده‌اند. در بدن حسین جای سالمی نبود. بعثی‌ها ما را تا صبح با مورچه‌ها در آن وضعیت تنها گذاشتند و تازه فهمیدم آن استخوان‌ها و اسکلت‌ها و خون‌های خشکیده آنجا چه می‌کنند. خدا می‌داند کدام آزادمردی خوراک مورچه‌ها شده بود. *حکم اعدام به خاطر نوشتن «مرگ بر صدام»* آن شب تا صبح نخوابیدم و صبح در یک دادگاه کاملاً کذایی حسین را محکوم به اعدام کردند و دوباره ما را به همان سلول برگرداندند و باز مورچه‌ها به جانمان افتادند. حسین دیگر هیچ تلاشی برای دور کردن مورچه‌ها نمی‌کرد. فردای آن روز یک دادگاه مضحک دیگر تشکیل دادند و حکم اعدام او به حبس ابد تقلیل یافت و بعد ما را از هم جدا کردند. شالچی دوباره حالش بد شد و شروع به گریه کرد. یکی از بچه‌ها پرسید: حالا حسین تا ابد در آن سلول می‌ماند؟ شالچی که بغض خفه‌اش می‌کرد، گفت: نمی‌دانم. اگر قرار باشد در آنجا بماند در کمتر از یک هفته مورچه‌ها او را می‌خورند. بعد از این ماجرا دیگر هیچ وقت نفهمیدیم بر سر حسین الله‌وردی چه آمد
1_1152902050.mp3
9.66M
🔻اکثر دستورات امام خامنه‌ای به ستاد کرونا و وزارت بهداشت در موضوع کرونا زمین مانده است 🔹رهبری 22 دستور راجع به کرونا دادند چرا فقط ماسک را شنیدیم؟ 🔹بخشی از سخنرانی مهندس شکوهیان‌راد با عنوان «بررسی تطبیقی پروژه‌های کاهش جمعیت و کرونا»
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔻شرایط زندگی در کره جنوبی را از زبان جوان این کشور بشنوید
مناجات شهید محمودرضا استادنظری؛ آقا؛ دوست دارم گوشه ای بنشینم و زیر لب صدایت کنم. چشمانم را به نقطه ای خیره کنم، تو هم مقابلم بنشینی و متوجه ات شوم. هی نگاهت کنم. آنقدر که از هوش بروم. بعد به هوش بیایم و ببینم سرم روی دامن شماست. حس کنم بوی خوش از نسیم تنت به مشامم می خورد. آن وقت با اشتیاق در آغوشت بگیرم و بعد ... تو با دست های خودت، اشک های مرا پاک کنی ... مولای من؛ سرم را به سینه ات قرار دهی، موهایم را شانه کنی. آن وقت احساس کنم وصال حقیقی عاشق و معشوق روی داده. بعد به من وعده شهادت بدهی. آن وقت با خیال راحت در آتش عشق مثل شمع بسوزم و آب شوم، روی دامانت بریزم و هلاک شوم و جان دهم ... دوست دارم وقتی نگاهم می کنند و باهام گرم می گیرند و میل با هم بودن را دارند، احساس غرور و خودپسندی و بزرگی و خوب بودن و برتری نکنم. در عوض بترسم و شرم کنم از آن روزی که پیش همین دوستان پرده را بالا زنی و مرا پیش چشم پاکشان افشا کنی. آن وقت من از خجالت بگویم: یا لیتنی کنتُ ترابا ... ای کاش من خاک بودم ... خدایا؛ به من لیاقت خوب بودن دادی و این طور بین دوستان نشانم دادی، پس لیاقت حقیر شمردن خود در مقابل آن بزرگان را هم بده تا گمراه نشوم ...      🔽🔽🔽🔽🔽🔽🔽🔽🔽🔽🔽🔽🔽  گپ خودمونی باشهید محمود رضا: تو بامناجات عاشقانه به آرزوی دیرینه خود که شهادت بود،رسیدی اما ما چی؛ نقطه سفیدی درپرونده پراز گناه خود پیدا نمی کنیم . حال که به برکت آشنایی با شما، کمی نور امید درما ایجاد شده ،ازخدا بخوا که مارا پاک نموده ومرگ مارا شهادت درراه خودش قراربدهد. https://eitaa.com/tofirmo
🕊زیارتنامه ی شهدا🕊 🌷🌱🌷🌱اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَولِیاءَ اللهِ وَ اَحِبّائَهُ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَصفِیَآءَ اللهِ وَ اَوِدّآئَهُ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصَارَ دینِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ العالَمینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی مُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِیٍّ الوَلِیِّ النّاصِحِ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی عَبدِ اللهِ ، بِاَبی اَنتُم وَ اُمّی طِبتُم ، وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتی فیها دُفِنتُم ، وَفُزتُم فَوزًا عَظیمًا ،فَیا لَیتَنی کُنتُ مَعَکُم فَاَفُوزَمَعَکُم🌷🌱🌷🌱 🌹شادی ارواح طیبه و همه و هدیه کنیم🌹 https://eitaa.com/tofirmo