#درمحضرسرداران
یک روز با سردار شهید شوشتری به قرارگاه چند یگان در طول خط آفندی که درگیری شدیدی داشتند رفتیم تا سری به آنها بزنیم. ساعتی از ظهر گذشته بود که به سنگر قرارگاه لشگر 41 ثارالله (ع) رسیدیم. سنگر کوچکی بود که در آن شهید حاج قاسم سلیمانی (فرمانمده لشگ41) و چند نفر دیگر از فرماندهان در آن نشسته بودند و جایی برای کسی دیگر نبود. جلوی درب سنگر که رسیدیم سردار سلیمانی خواستند بیرون بیایند اما سردار شوشتری در مدخل ورودی سنگر روی خاک ها نشستند و نگذاشتند کسی بیرون بیاید و گفتند شما پای بیسیم کارتان را انجام بدهید.
درگیری کم شده بود اما آتش دشمن همچنان زیاد بود. در این حین یک تویوتا رسید و ناهار برای بچه های لشکر آورد، به سنگر شهید سلیمانی هم تعدادی غذا که همراه آن نان هم بود داد. با اصرار حاج قاسم، ناهار مهمانشان شدیم.
سردار شوشتری که همچنان روی خاک های جلوی ورودی سنگر ب نشسته بود گفت: آقای جلالی با هم شریکی بخوریم؟ گفتم چشم حاجی!
یک بسته را باز کردیم باور نکردم، دیدم ماهی سرخ کرده وسط نان هست، جایتان خالی، عجب ماهی خوشمزه ای ، آن هم تو خط مقدم.
غذا که تمام شد، پیش خودم گفتم کاش رو در بایستی نداشتم، یکی دیگه میخوردم! در اینجا گویا حاج قاسم از من خبردار شد، اصرار تو اصرار که یکی دیگه باز کنیم و بخوریم و به این ترتیب غذای دومی را هم به اتفاق شوشتری خوردیم.
البته سردار شوشتری یک اخلاق عجیبی داشت، قبل از هر وعده غذا که میآوردند تا سوال نمیکرد که آیا به بچه های تو خط همین غذا را دادید و آیا به همه رسیده غذا نمی خورد.
راوی: مجتبی جلالی