در مکتب شهادت
حکایت فرزندان فاطمه(س)
زندگی شهدایی به سبک شهید
#دکترسیدمحمدشکری 🌷
👈 روایت خبر شهادت
قبل از رسیدن خبر شهادت چند روزی بود مردم می آمدند خانه ما. پدرش ناراحت شد گفت یعنی چه؟ چیزی شده که مردم می آیند و می روند. می گفتند محمد مجروح شده و الان نیز بستری شده است. پدرش رفت توی اتاق محمد خوابید و بیدار شد و گفت محمد شهید شده.
گفتم چطور؟ از کجا فهمیدی؟ گفت خواب دیدم آقای خمینی در همه خانه ها را میزند و چیزی به آنها می دهد به خانه ما که رسید با سید احمد (پلارک) وارد خانه شدند و آمدند در اتاق، صندلی گذاشتند. من وسط نشستم. سید احمد (پلارک) می خواند آقای خمینی هم سینه می زد. بیدار شدم فهمیدم شهید شده است. شبها همیشه برای امام و ملت دعا می کرد.
یک خانمی آمده بود برای تشییع جنازه محمد و گریه می کرد که پسرم شهید شده است. می گفت برایم نفت و وسایل دیگر می آورده. و به من رسیدگی می کرده است. ساده
می گشت. پولی که دستش بود را خرج دیگران می کرد.
مقصود اینکه همه چیزش خوب بود از تواضعش، اخلاقش، کردارش همه چیزش...
یاد عزیزش با صلوات🌹