#قصه_کودکانه
#محتوا : ترس مادر همه بیماری ها ست
#عنوان : کوهستان بزهای زبل
با نام و یاد خدا
در یک کوهستان زیبا همانند همه کوهستان ها؛ تعداد زیادی بز کوهی زندگی می کردند که رئیس آنها بسیار باهوش بود ، روباه ها و گرگ ها هیچ گاه نمی توانستند به آنها حمله کنند و آنها را شکست دهند
چون با یکدیگر متحد بودند و هر موقع گرگ ها و روباه ها حمله می کردند ، بزهای کوهستان با همکاری یکدیگر آنها را شکست می دادند . همکاری ، اتحاد ، کنار هم زندگی و به هم کمک کردن آنها باعث شده بود ، در آن کوهستان شادترین و قویترین بزها باشند . همه حیوانات دوست داشتند در آن کوهستان زندگی کنند و پیش اونها باشند ، چون اونجا امن ترین نقطه کوهستان بود و همه سالم و قوی بودند . گرگ ها از این وضعیت ناراحت و خسته شده بودند و به این فکر می کردند چگونه می توانند آنها را شکست دهند و هر روز یکی از آنها را بخورند . در همین فکر بودند که روباه پیر گفت: من یک نقشه عالی برای این کار دارم ، اما این کار زمان بر است و باید منتظر زمستان بمانیم
گرگ ها گفتند: در زمستان چه خواهد شد ، روباه گفت: در زمستان هوا سرد خواهد شد و سرما بعضی را مریض می کند و می کشد به این ترتیب همگی منتظر زمستان ماندند
یواش یواش زمستان از راه رسید . در زمستان روباه ها پیش بزهای کوهستان رفتند و گفتند: بیماری جدیدی در کوهستان آمده و همه بینی ها قرمز شده و از آنها آب می آید شما هم آن بیماری را گرفته اید ، این بیماری همه بچه های شما ها و سپس خودتان را خواهد کشت .
این خبر را روباه ها سریع در همه کوهستان ها پخش کردند و گفتند: بیماری جدیدی آمده و تمام کوهستان گرفته و به زودی همه بزهای باهوش خواهند مرد .
در آن کوهستان هر روز یکی بچه یا مامان و باباها می مردند و همه فکر می کردند بیماری بینی قرمزی باعث مرگ همه شده است . گرگ ها و روباه ها می گفتند: هر کس مرد باید بیرون از کوهستان برده بشه تا کسی مریض نشود ، در این بین بچه های کوچولو بیشتر می مردند . بزهای کوهستان هم هر روز بزهای بزرگ و کوچولوی مرده رو می دادند به گرگ ها و روباه ها . گرگ ها و روباه ها هم یواشکی همه رو می بردند و می خوردند . بچه های کوچولو خیلی ناراحت بودند و می ترسیدند و بیشتر می مردند چون مامان و باباها ناراحت بودند و می ترسیدند. و این ناراحتی باعث می شد سریعتر مریض بشدند و بمیرند.
پس از مدتها اسب خیلی باهوشی از آن کوهستان رد می شد که دوست رئیس بود. او دید یکی یکی بزهای خوشگل و قوی و ناز نازی کوهستان دارند میمیرند. خیلی تعجب کرد و گفت: چی شده و چرا دوستان شما دارند بدون بیماری می میرید ، شما که غذا و خوراک دارید پس چرا دارید می میرید. رئیس گفت: ای دوست عزیز اینها بیماری بینی قرمزی گرفتند و بینی شان آب می آید و این باعث مرگ همه آنها شده است. اسب نگاهی به آنها کرد و گفت: این یک چیز خیلی طبیعی است و در زمستان بینی همه به علت سردی هوا قرمز می شود و آب میریزد. دلیل مرگبچه ها و بزرگترها در این کوهستان ترس هست ، رئیس گفت: یعنی عامل اصلی مرگ و میر و بیماری ترس است؟ . اسب برای آنها توضیح داد که ترس از هر بیماری و چیزی باعث می شود بدن پس از مدتی ضعیف شود و انواع بیماری ها سراغش بیایند و بمیرد و مرگ بچه های کوچک به همین دلیل هست. اسب گفت: این حیله روباه ها و گرگ هاست تا شما را شکست بدهند ؛ آنها می دادند حریف شما نیستند و از این طریق شما را بدون دعوا و درگیری می خورند
مامان ها و باباها وقتی این را شنیدند خیلی ناراحت شدند که ترسیده اند و حواسشان به بچه ها نبوده و مواظب بچه های خود نبودند، آنها فکر می کردند مواظب بچه های خود هستند و مواظبت و ترس بیش از حد باعث بیماری و مرگ فرزندان و دوستانشان شده بود. همگی درس گرفتند که این بیماری و مرگ به علت ترس بوده و نه بیماری و از آن به بعد هیچگاه نترسیدند
آره بچه های عزیز، در زمستان همه سرما می خورند و مریض می شوند و ما باید بدن خود را گرم نگه داریم و نترسیم. این بیماری ها هر سال می آید و می روند. ترس باعث ضعیف شدن سیستم دفاعی بدن شده و جاده را برای ویروسها صاف می کند و ما سریع مریض می شویم
پس ما پدر و مادرها م ضمن مواظبت و ارئه آموزشهای بهداشتی به فرزندان ، ترس و دلهره را به دل کودکان وارد نکنیم ، ترس و ناراحتی ما به راحتی به کودک منتقل می شود ، و از آنجا که سیستم دفاعی او ضعیف تر است ، سریعتر بیمار می شود . ترس از همه بیماری ها خطرناک تر و کشنده تر است.
#نشر_دهیم
🍂نویسنده: الیاس احمدی
«کانال نورالشهدا (شهید سلیمانی)🌹🌹»