آسودهباش این دل نمیگیرد بهانه
برگشته از رویایِ تو دیشب بهخانه. . .
من هم برایش استکانی چای بردم
کَندم تو را از ریشههایش دانه دانه. . .
با سبکِ نستعلیق رقصیدم برایش
اشکی چکید و خاطراتت شد روانه. . .
یادشبخیر آنشب کهبا لبهات چیدی
از شاخهی لبهام سیبی نو برانه. . .
هیسوختم در خود شکستم گریهکردم
از هم جدا شد راهِ ما رفتی شبانه. . .
ببرِ پتو با اشک هایم آب رفت و
شب ماند و بالشتِ تَر و غم در میانه. . .
من را به دستانِ خدا نسپار هربار
رویای من دستِ تو را دارد بهانه. . .
#فاطمه_شایگان_هیراب