جلسه ۱۲.mp3
زمان:
حجم:
8.95M
📌دوره قاموس بندگی در نهجالبلاغه
#قسمت_دوازدهم
📒با موضوع:
"دنیا گریزی"
🔸قابل استفاده برای عموم مردم عزیز بویژه سخنرانان محترم و مبلغین گرامی
#ماه_مبارک_رمضان
#سی_روز_سی_قدم_تا_خدا
#بی_آزارترین_مردم
#استاد_مهدوی_ارفع
📙 #داستـــــان
#خالڪوبی_تا_شهـادت
#قسمت_دوازدهــم
✍وقتی شهید شد، پلاکاردهایش را جمع میکردند ڪه نفهمیم مجید شهید شده است.
بیآنڪه کسی بتواند پیڪر بیجانش را برای خانوادهاش برگرداند.
ڪنار دیگر دوستان شهیدش زیر آسمان غم گرفته خانطومان آرام خوابیده است؛ اما چه ڪسی میخواهد این خبر را به مادرش برساند؟
«همه میدانستند من و مجید رابطهمان به چه شڪل است. رابطه ما مادر فرزندی نبود. مجید مرا «مریم خانم» و پدرش را «آقا افضل» صدا میڪرد.
ما هم همیشه به او داداش مجید میگفتیم. آنقدر به هم نزدیڪ بودیم که وقتی رفت همه برای آنڪه آرام و قرار داشته باشیم در خانهمان جمع میشدند.
وقتی خبر شهادتش پخش شد اطرافیان نمیگذاشتند من بفهمم. لحظهای مرا تنها نمیگذاشتند.
با اجبار مرا به خانه برادرم بردند ڪه ڪسی برای گفتن خبر شهادت به خانه آمد، من متوجه نشوم.
حتی یڪ روز عموها و برادرهایم تا ۴ صبح تمام پلاڪاردهای دورتادور یافتآباد را جمع ڪرده بودند ڪه من متوجه شهادت پسرم نشوم.
این ڪار تا ۷ روز ادامه پیدا ڪرد و من چیزی نفهمیدم ولی چون تماس نمیگرفت بیقرار بودم. یڪی از دخترهایم درگوشی همسرش خبر شهادت را دیده بود و حسابی حالش خرابشده بود.
او هم از ترس اینڪه من بفهمم خانه ما نمیآمد. آخر از تناقضات حرفهایشان و شهید شدن دوستان نزدیڪ مجید، فهمیدم مجید من هم شهید شده است.
ولی باور نمیڪردم. هنوز هم ڪه هنوز است ساعت ۲ و ۳ نصفهشب بیهوا بیدار میشوم و آیفون را چک میڪنم و میگویم همیشه این موقع میآید.
تا دوباره ڪنار هم بنشینیم و تا ۵ صبح حرف بزنیم و بخندیم؛ اما نمیآید! ۷ ماهه است ڪه نیامده است.»
👈شهید مجید قربانخانی 💐
⏪ #ادامہ_دارد...
🌴📚🌼📚🌴
#تنهـا_مـیان_داعش 🦋
#قسمت_دوازدهم
فرصت همصحبتیمان چندان طولانی نشد که حلیه دنبالم آمد و خبر داد امشب همه برای نماز مغرب و عشاء به مقام امام حسن (علیهالسلام) میروند تا شیخ مصطفی سخنرانی کند.
به حیدر که گفتم خواست برایش دو رکعت نماز حاجت بخوانم و همین که قدم به حیاط مقام گذاشتم، با خاطره حیدر، خانه خیالم به هم ریخت.
آخرین بار غروب روزی که عقد کردیم با هم به مقام آمده بودیم و دیدن این گنبد سفید نورانی در آسمان نیلی نزدیک اذان مغرب، بر جراحت جالی خالی حیدر نمک میپاشید.
نماز مغرب و عشاء در فضای غریبانه و عاشقانه مقام اقامه شد در حالی که میدانستیم داعش دور تا دور شهر اردو زده و اینک ما تنها در پناه امام حسن (علیهالسلام) هستیم.
همین بود که بعد از نماز عشاء، قرائت دعای فرج با زمزمه گریه مردم یکی شده و به روشنی حس میکردیم صاحبی جز صاحب الزمان (روحیفداه) نداریم.
شیخ مصطفی با همان عمامهای که به سر داشت، لباس رزم پوشیده بود و بلافاصله شروع به سخنرانی کرد :«ما همیشه خطاب به امام حسین (علیهالسلام) میگفتیم ای کاش ما با شما بودیم و از شما دفاع میکردیم! اما امروز دیگه نیاز نیست این حرف رو بزنیم، چون ما امروز با اهل بیت (علیهمالسلام) هستیم و از حرم شون دفاع میکنیم! ما به اون چیزی که آرزو داشتیم رسیدیم، امروز این مقام و این شهر، حرم اهل بیت (علیهمالسلام) هست و ما باید از اون دفاع کنیم!»
گریه جمعیت بهوضوح شنیده میشد و او بر فراز منبر برایمان عاشقانه میسرود :«جایی از اینجا به بهشت نزدیکتر نیست! دفاع از حرم اهل بیت (علیهمالسلام) عین بهشت است! ۱۴۰۰ سال پیش به خیمه امام حسن (علیهالسلام) حمله کردن، دیگه اجازه نمیدیم دوباره به مقام حضرت جسارت بشه! ما با خونمون از این شهر دفاع میکنیم!»
شور و حال شیعیان حاضر در مقام طوری بود که شیخ مصطفی مدام صدایش را بلندتر میکرد تا در هیاهوی جمعیت به گوش همه برسد :«داعش با چراغ سبز بعضی سیاسیون و فرماندهها وارد عراق شد، با خیانت همین خائنین موصل و تکریت رو اشغال کرد و دیروز ۱۵۰۰ دانشجوی شیعه رو در پادگان تکریت قتل عام کرد! حدود چهل روستای اطراف آمرلی رو اشغال کرده و الآن پشت دیوارهای آمرلی رسیده.»
اخبار شیخ مصطفی، باید دلمان را خالی میکرد اما ما در پناه امام مجتبی (علیهالسلام) بودیم که قلبمان قرص بود و او همچنان میگفت :«یا باید مثل مردم موصل و تکریت و روستاهای اطراف تسلیم بشیم یا سلاح دست بگیریم و مثل سیدالشهدا (علیهالسلام) مقاومت کنیم! اگه مقاومت کنیم یا پیروز میشیم یا شهید میشیم! اما اگه تسلیم بشیم، داعش وارد شهر میشه؛ مقدساتمون رو تخریب میکنه، سر مردها رو میبُره و زنها رو به اسارت میبَره! حالا باید بین مقاومت و ذلت یکی رو انتخاب کنیم!»
و پیش از آنکه کلامش به آخر برسد فریاد هیهات من الذله در فضا پیچید و نه تنها دل من که در و دیوار مقام را به لرزه انداخت. دیگر این اشک شوق شهادت بود که از چشمه چشمها میجوشید و عهد نانوشتهای که با اشک مردم مُهر میشد تا از شهر و این مقام مقدس تا لحظه شهادت دفاع کنند.
شیخ مصطفی هم گریهاش گرفته بود، اما باید صلابتش را حفظ میکرد که بغضش را فروخورد و صدا رساند :«ما اسلحه زیادی نداریم! میدونید که بعد از اشغال عراق، آمریکاییها دست ما رو از اسلحه خالی کردن! کل سلاحی که الان داریم سه تا خمپاره، چندتا کلاشینکف و چندتا آرپیجی.» و مردم عزم مقاومت کرده بودند که پیرمردی پاسخ داد :«من تفنگ شکاری دارم، میارم!» و جوانی صدا بلند کرد :«من لودر دارم، میتونم یکی دو روزه دور شهر خاکریز و خندق درست کنم تا داعش نتونه وارد بشه.»
مردم با هر وسیلهای اعلام آمادگی میکردند و دل من پیش حیدرم بود که اگر امشب در آمرلی بود فرمانده رشید مدافعان شهر میشد و حالا دلش پیش من و جسمش دهها کیلومتر دورتر جا مانده بود.
شیخ مصطفی خیالش که از بابت مقاومت مردم راحت شد، لبخندی زد و با آرامش ادامه داد :«تمام راهها بسته شده، دیگه آذوقه به شهر نمیرسه. باید هرچی غذا و دارو داریم جیرهبندی کنیم تا بتونیم در شرایط محاصره دووم بیاریم.» صحبتهای شیخ مصطفی تمام نشده بود که گوشی در دستم لرزید و پیام جدیدی آمد.
عدنان بود که با شمارهای دیگر تهدیدم کرده و اینبار نه فقط برای من که خنجرش را روی حنجره حیدرم گذاشته بود :«خبر دارم امشب عروسیات عزا شده! قسم میخورم فردا وارد آمرلی بشیم! یه نفر از مرداتون رو زنده نمیذاریم! همه دخترای آمرلی غنیمت ما هستن و شک نکن سهم من تویی! قول میدم به زودی سر پسرعموت رو برات بیارم! تو فقط عروس خودمی!»...
#ادامه_دارد
✍️نویسنده: فاطمه ولی نژاد 🌸
علی ظهریباندلاور جنگ جمل.mp3
زمان:
حجم:
11.39M
┈┅ ❁ـ﷽ـ❁ ┅┈
🟢ماجرای جذاب و شنیدنی دلاوری امام حسن(ع) در جنگ جمل🐫
🔵 امام علی(ع) نگاهی به پسر بزرگشون کردن و فرمودند: این کار خودته پسرم، به میدان نبرد برو و شتر رو زمین بنداز...💪🏻
#امام_حسن_مجتبی
#قسمت_دوازدهم
🔹قصه قهرمان ها🔸
جمعیت12مخالفین فرزندآوری.mp3
زمان:
حجم:
4.76M
#قسمت_دوازدهم
🚨 پاسخ به شبهات مرتبط به جمعیت و فرزندآوری در ۲۰ قسمت
⭕️ قسمت دوازدهم
🔶 لزوم جهادتببین در موضوع جمعیت
🔹نظر اسلام در مورد تعداد فرزند چیست؟!
🔸وقتی حرف مردم مانع فرزندآوری میشود !
🔹نقش والدین در تشویق فرزندانشان به فرزندآوری
✅ حجت الاسلام محمدمسلم وافی
❇️❇️❇️❇️❇️
علی ظهریبانشرکت در انتخابات۱۴۰۰.mp3
زمان:
حجم:
11.65M
┈┅ ❁ـ﷽ـ❁ ┅┈
🟣 ماجرای شرکت دوباره سید ابراهیم در انتخابات ریاست جمهوری
🟡 رقبای انتخاباتی آقای رئیسی به محض اینکه متوجه شدن رأی نمیارن، شروع کردن به تهمت زدن و حرف های زشت زدن به ایشون🥲😱
#شهید_جمهور_رئیسی
#قسمت_دوازدهم
🔹قصه قهرمان ها🔸
علی ظهریبانشرکت در انتخابات۱۴۰۰.mp3
زمان:
حجم:
11.65M
┈┅ ❁ـ﷽ـ❁ ┅┈
🟣 ماجرای شرکت دوباره سید ابراهیم در انتخابات ریاست جمهوری
🟡 رقبای انتخاباتی آقای رئیسی به محض اینکه متوجه شدن رأی نمیارن، شروع کردن به تهمت زدن و حرف های زشت زدن به ایشون🥲😱
#شهید_جمهور_رئیسی
#قسمت_دوازدهم
🔹قصه قهرمان ها🔸
علی ظهریبانرحلتپیامبر.mp3
زمان:
حجم:
10.59M
┈┅ ❁ـ﷽ـ❁ ┅┈
🔹ماجرای تلخ و ناراحت کننده از دنیا رفتن پیامبر مهربانی ها
🔸عده ای بعد از رحلت پیامبر در سقیفه جمع شدند تا رهبر بعدی را مشخص کنند😳مگر رهبر بعدی را پیامبر مشخص نکرده بود؟! 🤯
#قسمت_دوازدهم
#حضرت_فاطمه_زهرا
🔹قصه قهرمان ها🔸
9.16M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#فجرانه|#نقد_فیلم
🎞 ایرانی بالاتر از سیاهی
👤محمدرضا نصیری؛
پژوهشگر و منتقد سینما
📍فیلم «دستتنها» تمام تلاش خود را برای ارائه تصویری اگزوتیک و سیاه از ایران به کار بسته که چارهای جز مهاجرت و فرار پیش روی کاراکتر اصلی و مخاطبین این فیلم نمیگذارد.
#جشنواره_فجر_چهل_و_سوم
#قسمت_دوازدهم
علی ظهریبانداستان حضرت موسی ۱۲.mp3
زمان:
حجم:
13.34M
┈┅ ❁ـ﷽ـ❁ ┅┈
🟡ماجرای ثـ💰ـروت عظیم قارون و عذاب خدا برای او
🟣قارون گفت: این ثروت ها را خودم بدست آوردم حالا میخواهم هر جور دلم میخواهد زندگی کنم😤😢
#قصه_قهرمان_های_قرآنی
#قصه_حضرت_موسی
#قسمت_دوازدهم
🔹قصه قهرمان ها🔸