فَإِنِّي قَرِيبٌ أُجِيبُ
دَعْوَةَ اَلدّاعِ إِذا دَعانِ فَلْيَسْتَجِيبُوا
من نزدیکم...
و دعاى دعاکننده را به هنگامى
که مرا بخواند اجابت مىکنم...
بقرە/۱۸٦
🌻🌻🌻
کرسی ۶.mp3
51.46M
🔉 کرسی علمی ترویجی:
«نظریهای در مورد جنبشهای اجتماعی با رویکرد سه وجهی»
🎙 ارائه دهنده:
دکتر سید سعید زاهد زاهدانی
(رئیس پژوهشکده تحول و ارتقا علوم انسانی دانشگاه شیراز)
🔰 ناقد: دکتر خلیلاله سردارنیا
🗓 ۳ اردیبهشت ۱۴۰۳
🏢 پژوهشکده تحول در علوم انسانی دانشگاه شیراز
🎥 پیوند فیلم کامل کرسی در آپارت:
📺 https://aparat.com/v/arl35au
میگفت:وقتیغمافتاد
تویدلت،توهمتلافیکن!
بیوفتتوبغلِخدا.
هیچجاییامنتراز
بغلِخدانیست . .🌱
🌻🌻🌻
قرآن؛ فعال یا منفعل؟!
🔹حضور انفعالی قرآن به معنای آن است که تمام ارزشهای قرآن برخاسته از ارزشهای جاهلیت پیش از اسلام است.
🔺ولی حضور فعال قرآن به معنای آن است که قرآن خودش شاخصه مخصوص به خودش را دارد و مبتنی بر آن برخی از آداب و رسوم را تأیید و امضا میکند ولی برخی دیگر را رد میکند.
▪️اینکه شاخصه قرآن در این زمینه چیست، مسئلهای دیگر است
📌ولی اصل شاخصهمندی مهمترین نشانه بر حضور فعالانه قرآن است
🔺همین شاخصههاست که نشان میدهد اسلام محدود به زمانه خودش نیست و قرار است در افق #فراتاریخ گام بردارد.
#دین_و_تاریخ
#هرمنوتیک
وقتی رفیقت بشه اهل بیت
حوصلت سرنمیره انگار همیشه
پیشت یکی هست ، از تنهایی نمیترسی
وقتی رفیقت بشه اهل بیت میفهمی آدمای
اطرافت رفیق نیستن ، به اسم رفاقت دارن
باهات دوستی فیک میکنن...
با دوستی با اهل بیت میفهمی میشه یکی و
ندید صداشو نشنید اما عاشقش شد
واست ته رفاقت و میذارن!
🌻🌻🌻
⭕️این همه داوطلب از جناح اصلاحطلب و اعتدالی رو تو این دوره اصلا ساده نگیرید. بدهیها صاف شده، خزانه پُره، نقدینگی کنترل شده، روابط خارجی در بالاترین سطح اقتداره.
🔹الان اوضاع مملکت مثل یه اسب سر حال و قبراق میمونه که این جماعت برای سواری گرفتن ازش دندون تیز کردند!
قدر اونایی که بخاطرتون صبر میکنن رو بدونین.
اونایی که برای دیدنتون، برای حرف زدن باهاتون،
برای داشتنتون تلاش میکنن.
باور کنین خیلی کم پیش میاد کسی شمارو
با همهی نقصهاتون دوس داشته باشه.
کم پیش میاد کسی نبودن شمارو
به بودن یکی دیگه ترجیح بده.
کم پیش میاد کسی اونقد دوستون داشته باشه
که مثل یه مادر توی هر لحظهی زندگیش نگران شما باشه.
اگه یکی از اینارو دارید، قدرشو بدونید؛
و بهش بگید که قدرشو میدونید،
بذاریدبدونه.🤗
🌻🌻🌻
« باز آے و دل تنگ مرا مونس جان باش
وین سوختہ را محرمـ اســرار نهان باش »
🌻🌻🌻
https://eitaa.com/tofirmo
https://eitaa.com/garAgh
ما را به دوستانتان معرفی کنید 🤗
🌻🌻🌻🌻🌻
💎 اَللّهُمَّ نَوِّر قُلُوبَنا بِالْقُرآن اَللّهُمَّ زَیِّن اَخْلاقَنا بِزینَةِ الْقُرآن اَللّهُمَّ ارْزُقنا شَفاعَةَ الْقُرآن
به نیت بر طرف کردن موانع ظهور امام زمان(عج) صدقه فراموش نشود .
🌻🌻🌻
🍃🍃🍃🍃🌸🍃
#ارسالی_اعضا ❤️
❤️🔥امروز ساعت ۵ صبح دخترم بیدارم کرد
گفت بابا من کلاس دارم من و میبری دانشگاه
گفتم اره دخترم میبرم
وقتی امدم از در پارکینگ بیرون تو ماشین نشستم تا دخترم بیاد
دیدم یه اقای پاکبانی داره کوچه رو جارو میکنه ولی خیلی ناشیانه
و اصلا معلومه بلد نیست
خب من پاکبان کوچه رو میشناختم اقای عزیزی
یه پیرمرد خوش برخورد و با حال بود..
ولی نوع جارو كردن این كمى ناشيانه بود؛ تا حالا در طى صدها روز ده ها پاكبان رو ديدم و حاليم بود كه اين يارو اين كاره نيست؛ رفتم دخترم و رساندم و برگشتم
دیدم هنوز داره با آشغالها بازی میکنه.
كم كم اين مشكوك بودنش رفت رو مُخم.
در ماشین رو باز كردم و صداش كردم «عزيز خوبى؟
يه لحظه تشريف بيار.
خيلى شق و رق اومد جلو و از پشت عينك ظريف و نيم فريمش
خيلى شُسته رُفته جواب داد:
«سلام. در خدمتم مشكلى پيش اومده؟»
از لحن و نوع برخوردش جا خوردم.
نفس هاش تو سحرگاه زیادی پر انرژی بود؛ به ذهنم رسید که یه کم مهربان تر برخورد کنم.
"خسته نباشی گفتم بیا تو الاچیق یه قهوه بزنیم"
بعد تكه پاره كردن يه چندتا تعارف اومد داخل و نشست.
اون يكى هدفون هم از گوشش در آورد؛ دنباله سيم هدفون رو با نگاهم دنبال كردم كه ميرفت تو يقه ش و زير لباس نارنجى شهرداريش محو مي شد.
پرسيدم «چى گوش ميدى؟».
گفت: «يه كتاب صوتى به زبان انگليسيه».
كنجكاوتر شدم : « انگليسى؟! موضوعش چيه؟»
گردنشو كج كرد و گفت: «در زمينه اقتصادسنجى».
شكّم ديگه داشت سر ريز مي شد!
« فضولى نباشه؛ واسه چى يه همچی چيزى رو مى خونى؟».
با يه حالت نيم خنده تو چهره ش گفت: «چيه؟ به يه پاكبان نمياد كه مطالعه داشته باشه؟ ... به خاطر شغلمه. »
از سرایدار ساختمان دو تا ابجوش گرفتم
دو تا علی کافه انداختم
رفتم سر میز متعجب تر پرسیدم که متوجه نميشم
اين اقتصاد و سنجش و اين داستان ها چه ربطي به كار شما داره؟».
نگاه ش را يه لحظه برگردوند و بعد دوباره به سمت من نگاه كرد و گفت: « من استاد هستم تو دانشگاه. »
قبل از اينكه بخام چيزي بپرسم انگار خودش فهميد گيج شدم
و ادامه داد: « من پدرم پاكبان اين منطقه است. اقاى عزيزى.
در مورد شما و روانشاد پسرتونم هم براى ما خيلى تعريف كرده همیشه میگفت یه پهلوون تو کوچه هست که مهربانه.
امشب تا دیدم شناختمون چون عکس تون رو با بابا دیده بودم.
جناب خمارلو من دكتراى اقتصاد دارم؛ و دو تا داداشم يكي مهندسه و اون يكى هم داره دكتراشو مي گيره.
به پدرم هر چى ميگيم زير بار نمى ره که بازخريد شه؛
ما هم هر ماه روزايي رو به جاى پدرمون ميايم كار مى كنيم كه استراحت كنه.
هم كمكش كرده باشيم
هم يادمون نره با چه زحمتى و چطورى پدرمون ما رو به اينجا رسوند.»
چند لحظه سكوت فضای بین ما رو گرفت و نگاه مون تو هم قفل شده بود.
استكان رو گذاشتم رو ميز و بلند شدم رفتم سمتش.
بغلش كردم و گفتم «درود به شرفت مرد.
قدر باباتم بدون.
خيلى آدم درست و مهربونیه..
🍃🍃🌸
#تجربه
#مشاوره
#همسرداری
020-baghare-fa-ansarian.mp3
5.09M
#صوت_ترجمه #صفحه_20 سوره مبارکه #بقره
#سوره_2
#جزء_1
منبع: پایگاه قرآن ایران صدا - ترجمه استاد حسین انصاریان