eitaa logo
کــانــالـ بــابـ الــحــوائجـ اشـــعــار نــاب مداحی و مولودی ترکی و فارسی
3.7هزار دنبال‌کننده
2.1هزار عکس
1.5هزار ویدیو
209 فایل
《هدف از ایجاد این کانال : ارائه بهترین اشعار مداحی ،روضه،مرثیه ،مولودی و... برای دسترسی هر چه سریع شما ذاکرین آل الله می باشد .》 💠خادم کانال : 💠🎤کربلائی سعید سلطانی 🔰 💠جهت ارتباط بامدیر کانال به آیدی زیر مراجعه فرمائید ⇃⇂ @saeid1370 ______☆______
مشاهده در ایتا
دانلود
◼️ به فدای آن امامی که تاوانِ گناهِ شیعیان را به جان خرید... از امام موسى بن جعفر(علیهماالسلام) نقل شده است که فرمودند: إِنَّ اللَّهَ عَزَّوَجَلَّ غَضِبَ عَلَى الشِّيعَةِ فَخَيَّرَنِي نَفْسِي أَوْ هُمْ فَوَقَيْتُهُمْ وَ اللَّهِ بِنَفْسِی ▪️خداوند عزوجل بر شيعیان غضب كرد، پس مرا مخير ساخت كه يا من و يا آنها فدا شويم، به خدا من با دادن جان خودم ايشان را حفظ كردم. 📚الكافی، ج‏۱، ص۶۴۶ 🔹تاریخ اینگونه وضعیت امام(علیه السلام) را شرح می دهد که؛ لا یَزالُ یَنتَقِلُ مِن سِجنٍ اِلَی سِجنِ ▪️آن حضرت همواره از زندانی به زندان دیگر منتقل می شد. 📚مناقب ابن شهر آشوب، ج۴، ص۴۳۲
♦️ من از بیگانگان هرگز ننالم که با من هرچه کرد آن آشنا کرد... 🔻عاقبت ننگین علی بن اسماعیل، برادرزاده آقا موسی بن جعفر علیهماالسلام🔻 سبب دست گیری آقا موسی بن جعفر "علیهماالسّلام" این بود که: هارون الرشید ملعون فرزندش امین را برای تربیت به جعفر بن محمّد بن اشعث سپرده بود، یحیی بن خالد برمکی بر او حسد برد و گفت: اگر خلافت به امین برسد، موقعیت من و فرزندانم در دستگاه خلافت از بین خواهد رفت. روزی به اشخاص مورد اعتماد خود گفت: می‌توانید مردی از آل أبی طالب را به من معرفی کنید که وضع مالی اش خوب نباشد و بتواند چیزهایی را که احتیاج دارم به من بگوید؟ علی بن اسماعیل بن جعفر بن محمّد را به او نشان دادند. یحیی برای او پول فرستاد. حضرت کاظم علیه السّلام نیز با او انس داشتند و به او کمک مالی می‌کردند و گاهی اسرار خود را کاملاً با او در میان می‌گذاشتند. یحیی بن خالد نوشت که او را بیاورند. خبر رفتن او به امام کاظم علیه السّلام رسید؛ او را خواستند و فرمودند: برادر زاده! کجا می‌خواهی بروی؟ عرض کرد: به بغداد. فرمودند: چکار داری؟ عرض کرد: قرض دارم دستم تنگ است. فرمودند: خودم قرضت را پرداخت می‌کنم و کارهایت را روبراه می‌کنم. ولی او توجهی نکرد. حضرت به او فرمودند: برادر زاده! مراقب باش فرزندان مرا یتیم نکنی، بعد امر کردند سیصد دینار و چهار هزار درهم به او بدهند. وقتی از مقابل ایشان برخاست و رفت، ابا الحسن علیه السلام به کسانی که در آن جا حضور داشتند فرمودند: به خدا قسم که بر جان من سعایت خواهد کرد و فرزندانم را یتیم می‌کند. گفتند: فدایتان شویم! با این که این چیزها را در مورد او می‌دانید، باز هم به او پول می‌دهید و کمک می‌کنید! فرمودند: پدرم از پدرانش از قول رسول الله صلی الله علیه و آله برایم نقل کرد: وقتی خویشاوندی رابطه اش را از خویشاوند دیگر قطع کند، و آن دیگری با او مجدداً رابطه ایجاد کند، خداوند رشته حیات آن خویشاوند اول را قطع می‌کند. علی بن اسماعیل رفت و پیش یحیی بن خالد رسید، یحیی اخبار موسی بن جعفر را از او بیرون کشید و به اطلاع هارون الرشید رساند و چیزهایی هم از خود اضافه کرد و به هارون گفت: از شرق و غرب برای او پول می‌آورند و چند اتاق مخصوص پول در خانه اش دارد. مدتی پیش باغستانی را به سی هزار دینار خرید و نام آن را یسیره گذاشت، وقتی پول را آماده کرد، صاحب باغ گفت: من این سکه‌ها را نمی خواهم، من فقط سکه‌های با فلان خصوصیت را می‌گیرم. او هم دستور داد آن پول را برگردانند و سی هزار دینار از همان سکه‌هایی که او خواسته بود برایش بیاورند. یحیی همه این حرف‌ها را برای رشید بازگو کرد. هارون الرشید دستور داد دویست هزار درهم بدهند و پرداخت آن را به یکی از نواحی حکومت حواله کرد، خودش استان‌های شرقی را انتخاب کرد. و پیک هایش را فرستاد تا پول را تحویل بگیرند. روزی علی بن اسماعیل وارد مستراح شد و ناگهان ناله ای سر داد و تمام روده هایش بیرون آمد و روی زمین افتاد. هر چه کردند روده هایش را برگردانند، نتوانستند و در همان حال باقی ماند. در حال جان دادن بود که پول‌ها را آوردند؛ گفت: وقتی دارم می‌میرم، این پول‌ها به چه کارم می‌آید!؟ هارون الرشید در همان سال به حج رفت و ابتدا به زیارت قبر پیغمبر صلّی الله علیه و آله رفت و عرض کرد: یا رسول الله! من به جهت کاری که می‌خواهم بکنم از تو عذر می‌خواهم؛ من می‌خواهم موسی بن جعفر را زندانی کنم، او قصد دارد بین امت تو تفرقه و خون ریزی راه بیاندازد. سپس دستور دست گیری را صادر کرد و امام را در مسجد گرفتند و پیش او آوردند و در زنجیر کردند. 📚 الغیبة شیخ طوسی: ص٢٢ 📚الارشاد شیخ مفید ص۶۴۴
🩸قدردانی حضرت موسی بن جعفر "علیهماالسلام" از روضه‌خوانِ حضرت سیدالشهداء "علیه‌السلام"... در روایت آمده است: منصور دوانیقی ملعون یک روز به مناسبتی، حضرت موسی بن جعفر "علیهماالسلام" را با اکراه به قصر خود دعوت‌ کرد. وقتی که حضرت تشریف آوردند و جلوس فرمودند، پادشاهان و امیران و سربازان می‌آمدند و تهنیت می‌گفتند و هدایا و تحفه‌های خود را پیشکش ایشان می‌کردند. خادمِ منصور هم بالای سر حضرت موسی بن جعفر "علیهماالسّلام" بود و هر چه می‌آوردند را صورت می‌نوشت.آخرین نفری که آمد پیرمردی کهن سال بود که عرض کرد: 📋 یَا ابْنَ بِنْتِ رَسُولِ اللَّهِ إِنَّنِی رَجُلٌ صُعْلُوکٌ لَا مَالَ لِی أُتْحِفُکَ 🔻ای فرزند دختر رسول خدا! من مرد تهیدستی هستم که مالی ندارم که تحفه دهم، 📋 وَ لَکِنْ أُتْحِفُکَ بِثَلَاثَةِ أَبْیَاتٍ قَالَهَا جَدِّی فِی جَدِّکَ الْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیٍّ علیه السلام. 🔻تحفه من سه بیت شعر است که جدّ من، درباره جدّ شما حسین بن علی علیه‌السلام سروده است: 📝 عَجِبْتُ لِمَصْقُولٍ عَلَاکَ فِرِنْدُهُ / یَوْمَ الْهِیَاجِ وَ قَدْ عَلَاکَ غُبَارٌ ▪️تعجب می‌کنم از برق شمشیرها که در روز تشنگی بر بالای سر تو بودند و غباری بر فرازت بلند شده بود یا اباعبدالله! 📝 وَ لِأَسْهُمٍ نَفَذَتْکَ دُونَ حَرَائِر/ یَدْعُونَ و جَدَّکَ وَ الدُّمُوعُ غِزَارٌ ▪️از تیرهایی که در مقابل زنان آزاده بر تو نفوذ می‌کردند و آن‌ها با اشک‌های جاری جدّت رسول خدا "صلی‌الله‌علیه‌وآله" را می‌خواندند. 📝 أَلَّا تَغَضْغَضَتِ السِّهَامُ وَ عَاقَهَا / عَنْ جِسْمِکَ الْإِجْلَالُ وَ الْإِکْبَارُ ▪️چگونه آن تیرها نشکستند!؟ و چرا بزرگواری و عظمت تو مانع از آن‌ها نشد!؟ 🔹 حضرت موسی بن جعفر "علیهمالسلام" فرمودند: 📋 قَبِلْتُ هَدِیَّتَکَ اجْلِسْ بَارَکَ اللَّهُ فِیکَ 🔻هدیه تو را پذیرفتم، بنشین، خدا تو را برکت دهد! 🔸 سپس سر خویش را به سمت خادم بلند نموده و فرمودند: پیش امیرت برو و صورت این اموال را به او نشان بده و بپرس می‌خواهد آن‌ها را چه کند؟! خادم رفت و برگشت و خبر آورد که امیرالمؤمنین (منصور دوانیقی ملعون) می‌گوید: همه آن‌ها، هدیه‌ای از طرف من به ایشان باشد، هر چه می‌خواهند با آن‌ها بکنند. امام علیه‌السّلام به پیرمرد فرمودند: 📋اقْبِضْ جَمِیعَ هَذَاالْمَالِ فَهُوَ هِبَةٌ مِنِّی لَکَ 🔻همه این‌ها را بردار، هدیه‌ای از طرف من به توست. 📚المناقب ج۳ ص۴۳۲ ✍ گر لطف دوست می‌طلبی از غم حسین آتش بگیر و اول و ، آتش بزن به خلق ...
✅ هدایت زن گناهکار توسط امام کاظم(ع) مرحوم مجلسی نقل کرده است که هارون، خلیفه مقتدر و بی‌حیای عبّاسی دستور داد کنیز زیبا صورتی را برای خدمت کردن به امام موسی بن جعفر (علیهم‌السلام) به زندان بردند (و منظورش بدنام کردن حضرت بود). امام پیغام داد: «بَل انتُم بِهَدیتکُم تَفرَحُون(نمل:۳۶).» «این شما هستید که با هدایای خود شادمان می‌شوید؛ من به کنیز و امثال آن نیازی ندارم.» هارون از این پیام سخت خشمگین شد و گفت: به او بگویید ما به رضای تو کنیز را به زندان، نزد تو نفرستادیم، و دستور داد که کنیز را نزد حضرت بگذارند و باز گردند. مدتی گذشت، هارون خادمش را به زندان فرستاد تا خبری بگیرد. خادم به زندان رفت. با کمال تعجب دید آن کنیز به سجده رفته است و مرتب می‌گوید: قُدّوس سُبحانکَ سُبحانکَ، جریان را به هارون گزارش داد. هارون گفت: به خدا سوگند! موسی بن جعفر او را سحر کرده است، کنیز را بیاورید. کنیز را به حضور هارون آوردند، نگاهش را به آسمان دوخت و ساکت ایستاد. هارون پرسید: تو را چه شده؟ گفت: خبر تازه‌ای دارم! وقتی مرا به زندان بردند دیدم این مرد مرتب نماز می‌خواند، بعد از نماز مشغول تسبیح و تقدیس خداوند می‌شود. به او عرض کردم: مولای من! شما کاری ندارید برایتان انجام دهم؟ فرمود: با تو چه کار دارم؟ عرض کردم: مرا برای خدمت به شما آورده‌اند. آن بزرگوار با دست اشاره کرد و فرمود: پس اینها چه کاره‌اند؟! نگاه کردم، باغی دیدم بسیار وسیع و زیبا که اول و آخر آن ناپیدا بود، فرش‌های نفیس در آن گسترده بود و حوریه‌های بسیار زیبا با لباس‌های آراسته در آن جا بودند که هرگز نظیر آنها را ندیده بودم. با مشاهده آنها در برابر خدای خود به سجده افتادم و در سجده بودم که خادم تو به سراغم آمد و مرا نزد تو آورد. هارون گفت: ای ناپاک! شاید وقتی به سجده رفتی اینها را در خواب دیدی؟ گفت: نه! به خدا سوگند! این واقعیات را پیش از سجده دیدم و بعد از مشاهده آنها به سجده افتادم. هارون (به فردی) گفت: این ناپاک را بگیر و مراقب باش کسی این مطلب را از او نشنود، اما کنیز بدون درنگ مشغول نماز شد. از او پرسیدند: چرا چنین می‌کنی؟ گفت: عبد صالح (موسی بن جعفر علیهم‌السلام) را چنین یافتم … . راوی این داستان می‌گوید: این کنیز زندگی خود را به همین منوال در بندگی خدا سپری کرد تا از دنیا رفت. این قضیه چند روز قبل از شهادت امام کاظم (علیه‌السلام) رخ داد. 📚منبع بحارالانوار، علامه مجلسی، ج ۴۸، ص ۲۳۸
🌸 مددجویی بزرگان اهل سنت از قبر امام کاظم(ع) امام شافعی درباره آثار توسل به امام کاظم علیه‌السلام، گفتاری بس بلند دارد: قبر موسی کاظم علیه‌السلام در اجابت دعا [و حل مشکلات]، داروی شفابخش است.»(۱) ابوعلی خلال، بزرگ حنبلی‌های عصر خویش، در گرفتاری‌ها به بارگاه امام هفتم پناه می‌برد و به مدد امام، گرفتاری‌هایش را حل می‌کرد. خود او در این باره می‌نویسد: هرگاه مهمی برایم رخ می‌داد، به بارگاه موسی بن جعفر علیهم‌السلام می‌رفتم و به او توسل می‌جستم و آنچه می‌خواستم، خدای تعالی برآورده می‌کرد.»(۲) 📚منبع (۱) البصائر لمنکر التوسل باهل المقابر، حمداللّه هندی حنفی، ص ۴۲ (۲) الغدیر، علامه امینی، ج ۵، ص ۱۹۴
🩸« سَمّ » با بدن مبارک حضرت موسی بن جعفر علیهماالسلام چه کرد ... چند گزارش دردناک از این مصیبت به ما رسیده است که به آن‌ها اشاره می‌کنیم: 🥀 سندی بن شاهک ملعون بعد از این که خرماهای مسموم را در مقابل موسی‌بن جعفر علیه‌السلام گذاشته و ایشان چند دانه از آن خرماها را خورده بودند، آمد و به ایشان گفت: چرا بیشتر نمی‌خورید؟! امام علیه‌السلام به او فرمودند: 📋 حَسْبُکَ قَدْ بَلَغْتَ مَا یُحْتَاجُ إِلَیْهِ فِیمَا أُمِرْتَ بِهِ ▪️همین قدر برای تو کافی است؛ به مقصودی که تو داشتی و آن‌کس که تو را مأمور کرده بود، رسیدید!(۱) ؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛ 🥀 مُسیّب گوید: بعد از آنکه حضرت موسی‌بن‌جعفر علیهماالسلام به من فرمودند من سه روز دیگر از دنیا می‌روم، در شب روز سوم، مولایم مرا خواستند و فرمودند: چنان چه گفته بودم من دارم به نزد خداوند عزّوجلّ می‌روم. وقتی از تو آب خواستم و نوشیدم، 📋 وَ رَأَیْتَنِی قَدِ انْتَفَخْتُ وَ ارْتَفَعَ بَطْنِی وَ اصْفَرَّ لَوْنِی وَ احْمَرَّ وَ اخْضَرَّ وَ تَلَوَّنَ أَلْوَاناً فَخَبِّرِ الطَّاغِیَةَ بِوَفَاتِی ▪️ و دیدی که وَرَم کرده‌ام و شکمم بالا آمده و رنگم زرد و سرخ و سبز می‌شود و همین طور رنگ به رنگ می‌شوم، برو به این ستمگر بگو که من از دنیا رفته‌ام.(۲) ؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛ 🥀در نقلی دیگر نیز آمده است: زهر آنچنان در پیکر مبارک امام کاظم علیه‌السلام اثر گذاشت که حضرت فرمودند: 📋أَنِّی قَدْ سُقِیتُ السَّمَّ فِی تِسْعِ تَمَرَاتٍ وَ ألقَیتُ دَماً مِن کَبِدي ▪️به من نُه دانه خرمای زهرآلود داده‌اند؛ آن خرماها کاری با من کرد که از جگرم خون بالا آوردم!(۳) 📚(۱)عیون المعجزات، ص۹۵ 📚(۲)عیون أخبارالرضا علیه‌السلام، ج۱ص۱۰۰ 📚(۳)لهیب الأحزان،بحرانی، ص۸۰ ؛ الامالی،شیخ صدوق، ص۱۴۹ {با اندکی تفاوت}
🩸پیکر مطهر «غریب بغداد» را، گُل‌باران کردند و پیکر مطهر «غریب کربلا» را، تیرباران ... در نقل‌ها آمده است: بعد از آنکه عده‌ای از شیعیان متوجه شهادت حضرت موسی بن جعفر علیهماالسلام شدند، جمع قابل توجهی آمدند و آن‌قدر شاخه‌های گُل بر روی جنازه مطهر ریختند که آن بازاری که پیکر مطهر حضرت موسی بن جعفر علیهماالسلام را از آن عبور داده و در آن قرار داده بودند، 📋 سُمِّيَ بَعدَ ذَلكَ بِسوقِ الرَّياحِين ▪️از آن به بعد به "سوق الرياحين" (بازار گُلها) معروف شد. 📋 وَ بنَي عَلى المَوضعِ الَّذِي وُضِعَ فيهِ الجُثمانُ المُقدّسُ بِناءً لِئَلَّا تَطَأهُ الناسُ بِأَقدامِهم تَكريماً لَه ▪️و از آن به بعد، در آن محلی که پیکر مطهر آن حضرت را گذاشته بودند، شیعیان یک بنایی ساختند تا مردم، آن محل را با لگدهایشان، پایمال نکنند. 📚الأنوار البهيّة، ص۹۹ 📚حیاة الامام موسی‌بن‌جعفر علیهماالسلام،قرشی،ج۲ ص۷۸۳ ✍ آه... یا موسی بن جعفر! این جا بر روی جنازه مطهر شما، در آخر بارانی از گُل بارید ... اما چه بگوییم و چگونه گریه کنیم بر آن غریبی که مقاتل نوشته‌اند: 🥀 ... وقتی که شمر لعین دید، در جنگ تن به تن حریف سیدالشهداء علیه‌السلام نمی‌شوند، 📋 أمَرَ الرُّماةَ أن يَرموهُ، فَرَشَقوهُ بِالسِّهامِ حَتّى صارَ كَالقُنفُذِ، ▪️به تیراندازان گفت: او را تیر باران کنید! پس از زمین و آسمان تیر به سمت آن حضرت پرتاب کردند به گونه‌ای که بدن مبارکش، در اثر آن بارش تیر، همانند خارپُشت شده بود ... 📚الارشاد، ج۲ ص۱۱۱
🩸وقتی که لب‌های جنازه مطهر موسی‌بن‌جعفر علیهماالسلام، به سخن باز می‌شود ... در نقل‌ها آمده است: سندی بن شاهک ملعون دستور داد به مردم اعلام کرد که موسی بن جعفر علیهماالسلام به مرگ طبیعی از دنیا رفته است، مردم بر آن حضرت نگاه می‌کردند و اثر جراحت در او نمی‌دیدند. 🥀 در این هنگام یکی از مُخلصین از شیعیان کنار جنازه آمد و شنید که مردم می‌گویند: موسی بن جعفر علیهماالسلام کشته نشده بلکه به مرگ طبیعی از دنیا رفته است. 🥀 او به حاضران گفت: من این موضوع را از خود موسی بن جعفر علیهماالسلام می‌پرسم. گفتند: او از دنیا رفته است! چگونه تو را از حال خود آگاه سازد؟ 🥀 او نزدیک جنازه آمد و گفت: ای فرزند رسول خدا! تو راستگو و پدرت راستگو بوده است! به ما خبر بده آیا شما را کشته‌اند یا خود از دنیا رفته‌اید؟! 📋 فَنَطَقَ عَلَیْهِ‌السَّلاَمُ وَ قَالَ: قَتْلاً قَتْلاً قَتْلاً، ▪️امام "علیه‌السلام" لب به سخن گشود و سه بار فرمود: مرا کشته‌اند... مرا کشته‌اند... مرا کشته‌اند... 📚‌اثباة الهُداة، ج٤ ص٢٧٥ 📚الأنوار البهیة، ص ۲۰۲. ✍ آری... هيچ جای تعجب نیست که لب های جنازه مطهر امام، به سخن باز شود؛ حتی بالاتر از این معجزه هم رخ داده است ... در همان جایی که مقاتل نوشته‌اند: 📜 زینب کبری سلام‌اللّه‌علیها حیران و سرگردان در پی جنازه مطهر سیدالشهداء علیه‌السلام می‌گشت که از حلقوم بریده برادر، ناله‌ای به گوشش رسید که: 📋 إِلَیَّ إلیَّ... اُخَیَّّة اُخَیَّّة ▪️بیا بیا خواهرم... که من اینجایم ... 📝 ُگلی گم کرده‌ام می‌جویم اورا به هر گل می‌رسم می‌بویم اورا گل من یک نشانی‌ در بدن‌داشت یکی پیراهن کهنه به تن داشت اگر پیدا کنم زیبا گلم را به آب دیدگان می‌شویم او را گل گم کرده‌ات خواهر منم من سُرور سینه‌ات خواهر منم من نشانی را که گفتی جان خواهر که دارد در بدن خواهر منم من در آندم زینب غم دیده‌ی زار روان اشک از دو چشمان گهربار شتابان رفت و آن محزون نالان بسوی قتلگه با حال افکار صدای آشنائی آمدش گوش که‌شد از کف‌برونش طاقت و هوش بسوی آن صدا شد زار و نالان گل خود را بدید و کرد افغان ...
🩸مصائب دردناکی که با لفظ «رَضَضَ» از آن تعبیر کرده‌اند... در نقل سه مصیبت دردناک ، از این ماده (رَضَضَ) به معنای «کوفته‌شدن» و «خُردشدن» استفاده شده است: 🥀 معروف و مشهورِ استعمال این لفظ، در مصیبت حضرت موسی بن جعفر علیهماالسلام وارد شده است، که در صلوات بر آن حضرت عرضه می‌داریم: 📋 ... ذِی السّاقِ المَرضوضِ بِحِلَقِ القُیودِ ▪️خدایا! سلام و درود بفرست بر آن آقایی که ساق‌پایش به واسطه غل و زنجیرهای سنگین، خُرد شده بود.(۱) ؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛ 🥀 این لفظ (رَضَضَ) در مصیبت حضرت زهرای مرضیه سلام‌الله‌علیها نیز ذکر شده است؛ مرحوم سیدصالح حلّی( از علمای قرن ۱۲) و همچنین مرحوم‌ غروی اصفهانی با این لفظ از مصیبت در و دیوار یاد می‌کنند: 📋 وَ رَضّ‌ََ مِن فاطمةَ ضِلعَها ▪️«دوّمی»،(با آن ضرباتی که به آن حضرت وارد کرد) پهلوی فاطمه زهرا سلام‌الله‌علیها را ، خُرد کرد.(۲) 📋 إِذْ رَضُّ تِلكَ الأضلُعَ الزَّكِيَّةُ / رَزِيَّةً ما مِثْلُها رَزيَّه ▪️خُرد کردن آن پهلوی پاک و مطهر، مصیبتی است که دیگر مثل آن نیست. 📋 وَ مِن نُبوعِ الدَّمِ مِن جَنبَيها / يُعْرَفُ عُظمُ مَا جَرى عَلَيْها ▪️و از جاری شدن خون از پهلوی آن حضرت می‌توان فهمید که چه بلای بزرگی بر سر او آورده‌اند.(۳) ؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛ 🥀 و امّا هیهات از آخرین مصیبت دردناکی که با این لفظ از آن تعبیر کرده‌اند: ... کار از کار، گذشته بود که عمر بن سعد ملعون فریاد زد: چه کسی حاضر است بر بدن حسین «علیه‌السلام» اسب بتازد؟ در این هنگام ده نفر نانجیب پیش قدم شدند. 📋 فَداسُوا حُسَيناً بِخُيُولِهِم، حَتّى رَضُّوا صَدرَهُ و ظَهرَه. ▪️آن‌ها با اسبانشان، بدن امام علیه‌السلام را لگدمال کرده و پشت و رویش را کوبیده و خُرد کردند. 🔻همین نانجیبان پیش ابن‌زیاد ملعون رفته و آن نانجیب از آن‌ها پرسید: شما در روز عاشورا چه کردید؟ آنان گفتند: 📋 نَحنُ رَضَضنَا الصَّدرَ بَعدَ الظَّهرِ بِکُلِّ یَعبوبٍ شَدیدِ الأَسرِ ... نَحنُ الَّذینَ وَطِئنا بِخُیولِنا ظَهرَ الحُسَینِ حَتّی طَحَنّا حَناجِرَ صَدرِهِ. ▪️ماییم آن ده نفر که اول پُشت حسین «علیه‌السلام» و سپس سینه‌اش را به وسیله اسبهای پُر قدرت، دَرهم شکستیم و خُرد کردیم؛ آن‌قدر بر آن بدن تاختیم که استخوان‌های سینه‌اش به زیر سُم اسب‌های‌ما، آسیاب شد.(۴) ✍ غروب روز دهم اسب‌ها امامی را برای گندم ری آسیاب می‌کردند ... 📚(۱)مصباح‌ الزائر، ص ۵۸۹ 📚(۲)ظلامات فاطمة الزهراء عليهاالسّلام، عقیلی،ص ٢٠٨؛ و موسوعة أدب المحنة، ص٤٢٣ 📚(۳)الأنوار القدسیه،ص۲۶ 📚(۴)لهوف،ص۲۱۴؛ و مثیرالاحزان ص۴۱؛ و مقتل الحسین علیه‌السلام، خوارزمی،ص۱۷۳