eitaa logo
طرقبه سلام
5.5هزار دنبال‌کننده
21.7هزار عکس
10هزار ویدیو
107 فایل
خبر های ناب شهر طرقبه،🎉مسابقات و سرگرمی،🌸 خرید و فروش کالا های شما در سراسر کشور،🎉تبلیغات کانال ها و شغل های مختلف،🌸💕 ارتباط با ادمین،🎉 https://eitaa.com/Famoghda
مشاهده در ایتا
دانلود
💢خاطره شماره سیزده 📌سلام بانمک ترین خاطره من از ماه رمضان 🔹من از هشت سالگی روزه می‌گرفتم .مامانم بعد از افطار روز چهاردهم رمضان به ما می‌گفتند که امشب میریم سر کتل هرکس میخواد بیاد برخیزند .منم فکر میکردم که واقعا اونا نصف شب میرن قله کوه ووقتی روز پانزدهم میشه برمیگردند.بخاطر همین کلی گریه میکردم منو بیدار کنند و از همشون هم قول می‌گرفتم. سحر که میشد منو اذیت می کردند که ما رفتیم سرکتل وتوبیدار نشدی. این موضوع دوسه سال ادامه داشت تا بلاخره بابام تعریف کرد داستان سرکتل این نیست که نصف شب برن بیرون بلکه منظور نیمه شدن ماه رمضان بود که در نیمه رمضان یک ساعت قبل از اذون صبح دعا از بلندگوهای روستا پخش می‌شود که نشان از نیمه رمضان داشت.. 🔹خدا رحمت کنه مادر بزرگم وقتی ماه رمضان از نیمه رد می‌شد برای اینکه به ما انرژی بده می‌گفت قدر بدونید که وقتی ماه رمضان به هُم هُم افتاد مثل باد میگذره و تموم میشه 💐💐روحش شاد 💐💐💐 ارسال از مایان سفلی 🌸 📌امتیاز شما برحسب بازدید بیشتر مخاطبین در کانال است پس خاطره خود را برای دوستان فوروارد کنید تا امتیاز بهتر دریافت کنید🌸 آدرس کانال طرقبه سلام در ایتا🌺 https://eitaa.com/joinchat/439746845C53ea6c5a9c
💢خاطره شماره ۱۴ ✅سلام عیدتون مبارک نماز روزه هاتون قبول. 🔹منم یه خاطره از دوران کودکی دارم که میخام براتون بگم. یادمه اون سال ماه رمضون تو زمستون بود ومن هم به سن تکلیف رسیده بودم وروزه اولی ؛اون زمان بیشترین غذایی که سحری می‌خوردیم آبگوشت بود یه روز که مامانم واسه سحری بیدارم کرد بوی آبگوشت تمام خونه رو گرفته بود مامانم سفره ی سحری رو روی کرسی پهن کرده بود وسایل سحری رو هم چیده بود خلاصه سرتونو درد نیارم منم بیدار شدم و رفتم دست و صورتمو شستم و اومدم از اونجایی که منم آبگوشت دوست نداشتم همین جور که تو خواب وبیداری بودم اومدم کنار کرسی که بشینم چشمتون روز بد نبینه پامو گذاشتم لبه ی قابلمه وتمام آبگوشت ریخت روی پام🤯پام سوخت و دیگه آبگوشتی نبود که بخوریم حالا تا اذون هم چیزی نمونده بود اون شب بابام ومامانم به جای آبگوشت فرنی خوردن 🤪منم تا صب ازدرد سوختگی گریه میکردم تا صب شد ومنو بردن دکتر پام بد جور سوخته بود دکتر تعجب کرده بود وقتی گفتیم از آبگوشت سوخته ......یادمه من اون سال کل روزه هامو گرفتم با همن پای سوخته وقرار بود بابام جایزه برام یه شلوار لی بخره که تا الان که من ۳۵ سالمه هنوز رنگ اون شلوارو ندیدم بیاین پا درمیونی کنید تا بابام شلوارو برام بخره اینم خاطره من از روزه گرفتن ماه رمضون دهه شصت همشهری طرقبه🌟 📌امتیاز شما برحسب بازدید بیشتر مخاطبین در کانال است پس خاطره خود را برای دوستان فوروارد کنید تا امتیاز بهتر دریافت کنید🌸 آدرس کانال طرقبه سلام در ایتا🌺 https://eitaa.com/joinchat/439746845C53ea6c5a9c
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 با فساد بدون سوء‌استفاده سیاسی و جناحی مبارزه کنیم 🔹محسنی اژه‌ای: با فساد باید مبارزه علمی و حرفه‌ای کنیم. 🔹از کارهای شعاری و احساسی در مبارزه با فساد باید پرهیز کنیم. در مبارزه با فساد نباید سوء‌استفاده سیاسی و جناحی کرد. ✅کانال اخبار
💢خاطره شماره پانزده 📌سلام و عرض تبریک ماه مبارک رمضان و سال نو خدمت همشهریهاو مخاطبین پرشورکانال طرقبه سلام عزیز 🔹من ازوقتی زورم میرسه به یادآوری خاطرات گذشته تاالان که چهل و سه سالمه دائما اولین باری هامو خراب کردم ،توهرزمینه ای 🥴 طبیعیه برام شده باور عینی ،متعاقبا اولین روزه اولین نمازواولین روزای کلاس اول،اولین روزهای عقد اولین تجربه فرزند آوری ،آشپزی،و........ببین نگم که خدای سوتیهای آنچنانی ام ،اولین روزه هام رو سی و پنج شش سال پیش می گرفتم یادمه اینقدراصرارمیکردم سحرهای جذاب اون موقع بیدارم کنن وگرنه بیچارشون میکردم باگریه هام گاهی بی سحری می‌گرفتم ولی مادرم می‌گفت ضعف میکنی واجب نیست هشت سالم بودو نهمین بچه وته تغاری دخترابودمو نازم یکم بیشتر خریدارداشت ، ماه رمضونا دائم سریخچال بودم ویواشکی ناخنک میزدم آخه تقصیر نداشتم،🥴 اون موقع ها زولبیا بامیه مدنشده بود هنوز ولی بابام با ماشین می‌رفت دوره گردی وبرای اولین بار/کیس تی تاب /خریده بود برای فروش چون هواگرم بود گذاشته بودیخچال ،منم که روزه وگشنه 😊میرفتم سرکارتونو سریع بازمی کردم وباسرعت بادمی چپوندم تودهنم تا کسی نبینه وخیلی طبیعی ازلای یخچال می اومدم کنار،وادعاداشتم که من روزه ام ،سراولین نمازی هم که بامادرم اومدم بخونم بشدت دستشویی داشتم و در حضور بابام و خواهرای بزرگترم، شلوارموخیس کردم وبابام نزدیک بودمنو بزنه ازبس عصبانی شده بود ،😁😆😆الهی بگردم هیچوقت یادم نمیره همه بدادم رسیدن و منو پرواز دادن وبردن بیرون ولی تاچندروزازخجالت جلوچشم بابام آفتابی نمی‌شدم ،یا عیدا یک ماه جلوتر شیرینی و آجیل میخریدن وقایم میکردن ولی مابچه ها بومیکشیدیم وبهش ناخنک می‌زدیم ودلمون آروم می‌گرفت یادش بخیر چه روزای قشنگی بود ☺️☺️😉 همشهری محله حصار🌸 📌امتیاز شما برحسب بازدید بیشتر مخاطبین در کانال است پس خاطره خود را برای دوستان فوروارد کنید تا امتیاز بهتر دریافت کنید🌸 آدرس کانال طرقبه سلام در ایتا🌺 https://eitaa.com/joinchat/439746845C53ea6c5a9c
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💢تعداد ۲۱جایزه داریم که شامگاه ولادت امام حسن مجتبی ع فردا شب به ۲۱نفر تقدیم میشود.پس لطفا تا فردا قبل افطار خاطرات قشنگ خود را ارسال کنید🙏🌸
💢خاطره شماره ۱۶ ✅باسلام خدمت ادمین کانال طرقبه سلام و مردمان خوب طرقبه. 🔹بنده یک خانوم 30ساله هستم که میخوام از خاطرات کودکی در خانه مادربزرگم توی ایام قبل از عید و کارای مادربزرگم تعریف کنم. مادر بزرگ من یک خانم پیر و مقید به تمام مسائل خانه تکانی و انجام مراسمات قبل سال تحویل بود. به قدری کاراش براش مهم بود که به سختی و با اینکه نمیتونست و پادرد بود وتقریبا افتاده بودولی ته ته کنان تا لحظه ی سال تحویل کار میکرد وماهم طبق معمول هرسال توی اون لحظه ها میرفتیم خونشون برای کمک... مراسم خونه تکانی که تموم میشد حول و حوش سال تحویل حتما هرساله رشته اش برش میزد خودش خمیرشو درست میکرد با اون دستگاه مخصوص رشته زنی توی اتاق پایین حیاط شروع میکرد به برش خمیرها و درست کردن رشته ها. جاتون خالی ما رشته هارو ازش میگرفتیم و پهن میکردیم روی بند اعتقاد داشت که موقع سال تحویل رشته ها روی بند باشن. اون کار که با کلی مراسمات خاص خودش تموم میشد.. میرسید به درست کردن شیر برنج حتما باید شیر برنج درست میکرد برای لحظه ی سال تحویل. سبزی خوردن میگرفتیم و پاک میکردیم میشستیم و اماده برای لحظه ی سال تحویل که سبزی توی خونه باشه. تاکید فراوان داشت که لباس کثیف یا حتی خیس روی بند نباشه. خلاصه که بعد از تمام این کارها و خستگیاش میرفتیم سراغ چیدن سفره عید توی اتاق مهمون خونه که چیدن هفت سین هم شاملش میشد. یک سال از همین سالها و کاراش من و دختر خالم که خونشون بودیم و اماده خدمت به مادر بزرگ همه کارارو که کردیم قرار به این شد که صبح زود بریم خیابون و خرید وسایل هفت سین چشمتون روز بد نبینه صبح راه افتادیم مادرجونم هر پنج دقیقه ای که راه میرفت باز یک جایی پیدا میکرد برای نشستن و مینشست که استراحت کنه ما هم که دوتا دختر توی سن نوجوانی و کلی هم خجالت توی خیابون... ☺️ بلاخره رسیدیم به سرمیدون خودمون... و مادرجونم شروع کرد خرید کردن. اول رفتیم مغازه ولی جهانی مغازه اینقدر شلوغ بود و ازدحام بود که جا نبود مادرجونم رفت داخل و ماهم پشت سرش رفتیم جاتون خالی هم برگشت دید ما پشت سرشیم با صدای بلند و با لحن دعوا بهمون گفت شما برین بیرون میبینین که چقدر شلوغه یعنی ما مرده بودیم از خجالت و ته دلمون پر از خنده اومدیم بیرون خودش رفت خیلی خونسرد نشست روی یک کیسه خدایا حالا همه خرید کردن رفتن ما همینجور برپا پشت در مغازه جرات داخل شدن هم که نداریم توی همون شلوغیها سه بار بلند از بین ادما اسم منو صدا زد و سوال میپرسید ازم. یکدفعه میگفت اسم چایی رو بگو اسم چایی که میخواست بخره رو یادش شده بود 😂و بلاخره سه بار به دلایل مختلف من وارد مغازه شدم هم کارش تموم میشد میگفت خب برو بیرون 😂اون مغازه که خریدش تموم شد با کلی دغدغه رفتیم مغازه های بعدی توی همه مغازه ها کلی مراسمات خاص داشتیم با مادر بزرگم رفتیم سیر بخریم تا که مغازه دار قیمت سیر گفت هر غوزه 100تومن مادرجونم کلی عصبانی شدکه 100تومن😳براش تعجب بود میگفت خیلی گرونه و.... خلاصه ظهرشد و ما برگشتیم اینقدر منو دختر خالم خندیده بودیم از دست کارای مادرجونم که کلی ازمون عاصی بود میگفت حالا بزارین به ماماناتون بگم حالا هی بخندین دختر چه معنی داره که توی خیابون بخنده. 😊😊😊خلاصه ظهر رسیدیم خونه و رفتیم سربخت چیدن سفره و هفت سین و وسایلای داخل سفره هفت سینش براش چیدیم و سفره رو اماده کردیم و تا شب باهم از کارایی که مادرجونم میکرد گفتیم و خندیدیم اینقدرم ریز میخندیدیم که نفهمه ما از چی میخندیم ولی خب از اخر شب که متوجه خنده های ما شده بود و تعریفای مارو برای همدیگه شنیده بود خودشم میخندید 😄خدا بیامرزه همه پدربزرگ و مادربزرگارو که تا وقتی هستن خونه هاشون پر از لطف و صفایه. حالا ماهرساله نزدیک عیدیادش میکنیم و با یاد خاطراتش کارامونو انجام میدیم. همشهری طرقبه🌸 📌امتیاز شما برحسب بازدید بیشتر مخاطبین در کانال است پس خاطره خود را برای دوستان فوروارد کنید تا امتیاز بهتر دریافت کنید🌸 آدرس کانال طرقبه سلام در ایتا🌺 https://eitaa.com/joinchat/439746845C53ea6c5a9c
طرقبه سلام
💢خاطره شماره ۱۶ ✅باسلام خدمت ادمین کانال طرقبه سلام و مردمان خوب طرقبه. 🔹بنده یک خانوم 30ساله هست
خاطره این دوست عزیز خیلی زیبا به رسوم مادر بزرگا اشاره کرد دقیقا رشته و شیربرنج درست کردن ها و لباس خیس نباید سال تحویل تو خونه بود..خیلی جالب اشاره کردن 👏🙏
💢خاطره شماره هفده ✅با عرض سلام و قبولی طاعات و عبادات و تبریک سال نو .🌺🌺🌺 🔹چالش خاطرات سال نو و عید نوروز را دیدم و خواندم .چالش خوبی است ⚡️ اما من هرچی فکر کردم دیدم خاطره آیی که بخوام بگم این خاطره را دارم ،دیدم یک خاطره نیست آخه برای یک دهه شصتی که الان در آغاز چهل سالگی هست همه ی روزهای گذشته خاطره است و اصلا الان داره با خاطرات اون روزا زندگی میکند .عید نوروزهای زیبا که تمام روزهاش خاطره بود،تمام سیزده روز و گاهی اوقات به بعد از تعطیلات عید هم می‌رسید دیدوبازدید یا همان جلوس عید بود خونه عموی مامان و دایی بابا یک دور کامل کل فامیل را خونه هاشون را می رفتیم و عیدی می‌گرفتیم و شاد و خندان بودیم نمیدونم تو طرقبه هنوز هم ادامه دارد یا نه اما مشهد که سالهاست تمام شده هم روز اول الی روز دوم در حد چندتا اقوام نزدیک این سالهای بعد از کرونا هم که بدتر شد .الان فرزندان ما دیگه ذوق و شوق دوران کودکی که ما داشتیم هم ندارند . ماه رمضان متاسفانه دیگه مثل سابق نیست زمانی که من ده ساله بودم روزه اولی ماه مبارک مثل الان در عید بود چه روزهای خوبی افطاری در منزل را زیر ده بار بودیم باقیش مهمانی حتی گاهی اوقات در یک روز دوجا دعوت میشیدیم که می‌گفتیم اونی که زودتر دعوت کرده الان کل سی روز میاد ومیره اگر سه جا برویم .به نظرم تمام روزهای قدیم خاطرات قشنگ بی بازگشتی هست که حسرتش بردل ما ماند و غصه اینکه چرا فرزندان ما از تمام این نعمت ها محروم شدند ‌؟؟؟؟حیف که تمام اون دورهمی ها به بهانه های مختلف رفت تمام خنده های از ته دل رفت .الان اگر هم دورهمی است یا کسی به بهانه ای نمی‌رود اگر هم بروند یا همش در فکر هستند و مسائل و مشکلات را که دارند از هم پنهان میکنند .اما قدیم همش بگو بخند بود اگر هم مشکلی بود گریه اش و غصه اش با هم بود . همشهری ساکن طرقبه🌸 📌امتیاز شما برحسب بازدید بیشتر مخاطبین در کانال است پس خاطره خود را برای دوستان فوروارد کنید تا امتیاز بهتر دریافت کنید🌸 آدرس کانال طرقبه سلام در ایتا🌺 https://eitaa.com/joinchat/439746845C53ea6c5a9c
15.36M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
برگرفته از خطبه شعبانیه پیامبر اکرم(ص) 🔻 میدان مسابقه 💠با بیان حجت الاسلام والمسلمین سنجرانی💠 ⏰ زمان تماشا کلیپ ۶۵ ثانیه
❤️ 👀 چگونه انسان های بزرگ، متوسط و کوچک را بشناسیم؟* 🌲 *درس ١* _انسان‌های بزرگ زودتر از دیگران سلام می دهند._ _انسان‌های متوسط در سلام کردن عجله‌ای ندارند._ _انسان‌های کوچک اما منتظرند دیگران به آن‌ها سلام کنند._ 🌲 *درس ٢* _انسان‌های بزرگ اول فکر می کنند، بعد حرف می‌زنند._ _انسان‌های متوسط اول حرف می‌زنند، بعد فکر می کنند._ _انسان‌های کوچک اصلا فکر نمی‌کنند و حرف میزنند. 🌲 *درس ٣* _انسان‌های بزرگ بدی‌های دیگران را فراموش می کنند._ _انسان‌های متوسط خوبی‌های دیگران را فراموش می کنند._ _انسان‌های کوچک قبول ندارند که چیزی را فراموش می‌کنند._ 🌲 *درس ۴* _انسان‌های بزرگ انتقادپذیرند._ _انسان‌های متوسط انتقاد گریزند._ _انسان‌های کوچک انتقاد ستیزند._ 🌲 *درس ۵* _انسان‌های بزرگ اشتباهات خود را جبران می‌کنند._ _انسان‌های متوسط اشتباهات خود را تکرار می‌کنند._ _انسان‌های کوچک اصلا قبول ندارند که  اشتباه می‌کنند._ 🌲 *درس ۶* _انسان‌های بزرگ به فکر حفظ جایگاه دیگران هم هستند._ _انسان‌های متوسط فقط به فکر حفظ جایگاه خود هستند._ _انسان‌های کوچک به فکر نابودی جایگاه دیگران هستند._ 🌲 *درس  ۷* _انسان‌های بزرگ دیگران رو تمجید می‌کنند._ _انسان‌های متوسط دیگران رو نظاره می کنند._ _انسان‌های کوچک دیگران رو قضاوت و مسخره می کنند._ 🌲 *درس ۸* _انسان‌های بزرگ دایره رفاقت رو بزرگ می کنند._ _انسان‌های متوسط دایره رفاقت رو حفظ می‌کنند._ _انسان‌های کوچک دایره رفاقت رو کوچک می‌کنند._ 🌲 *درس ۹* _انسان‌های بزرگ پول را خرج خود و دیگران می‌کند._ _انسان‌های متوسط پول را خرج خود می‌کنند._ _انسان‌های کوچک اما خود را خرج پول می‌کنند._ 🌲 *درس ۱۰* _انسان‌های بزرگ وحدت ایجاد می کنند._ _انسان‌های متوسط وحدت رو حفاظت می کنند. _انسان‌های کوچک نفاق ایجاد می کنند
پشتیبان مسابقه خاطره ماه رمضان و عید 📌سلام خوبین.نمازوروزه هاتون قبول حق..سال نومبارک برااین مسابقه ای که گذاشتین منم به عنوان پشتیبان شریک کنیدبه سه تاازعزیزانی که اسمشون حسن یامجتبی هست وسنشون کمتره ودراین مسابقه برنده شدندسه تاکارت هدیه ازطرف من تقدیمشون میشه..ممنونم تشکر از مخاطب کانال