شبهای جمعه نیمه شبها تا سپیده
بر روی اسرارش خدا پرده کشیده
از راه میآید زنی قامت خمیده
لب میگذارد روی حلقوم بریده
فریادهای یا بنی پا بگیرد
حیدر بیاید بازوی زهرا بگیرد
روضه نمیخواهد تنی که سر ندارد
قربان آن آقا که انگشتر ندارد
یک تکهای سالم همه پیکر ندارد
جایی برای بوسۀ مادر ندارد
گیسوی خود را ریخته روی گلویش
مادر بود اینگونه شکل گفتگویش
گوید بنی، یا بنی، یا بنی
برخیز آمد مادرت زهرا، بنی
دیدم خودم در عصر عاشورا، بنی
افتاده بودی زیر دست و پا، بنی
من بی وضو موی تو را شانه نکردم
حالا به دنبال سرت باید بگردم
@toubaefaf
امشب شهادت نامه عشّاق امضا میشود
فردا ز خون عاشقان، این دشت، دریا میشود
امشب کنار یکدگر، بنشسته آل مصطفی
فردا پریشان جمعشان، چون قلب زهرا میشود
امشب صدای خواندن قرآن به گوش آید ولی
فردا صدای «الأمان» ، زین دشت برپا میشود
امشب کنار مادرش، لب تشنه اصغر خفته است
فردا خدایا بسترش، آغوش صحرا میشود
امشب که جمع کودکان، در خواب ناز آسودهاند
فردا به زیر خارها، گمگشته پیدا میشود
امشب رقیه حلقه ی زرّین اگر دارد به گوش
فردا دریغ این گوشوار، از گوش او وا میشود
امشب بـه خـیـل تشنگان، عباس باشد پاسبان
فردا کنــار علقمــه، بــی دسـت سقـا میشود
امشب که قاسم، زینت گلـــزار آل مصطــفـاست
فردا ز مرکب سرنگون، ایــن سـرو رعنا میشود
امشب گـــرفته در میــــان اصحـــاب، ثـــارالله را
فـــردا عــزیــز فاطمـه، بی یــار و تنــها میشود
امشب به دست شاه دین، باشد سلیمانی نگین
فردا به دست ساربان، این حلقه یغما میشود
امــشــب سَـر سِــرّ خــدا بــر دامـــن زینـب بود
فــردا انیس خولی و دیــر نصــــارا مــیشود
ترسم زمین و آسمان، زیر و زبر گردد «حسان»
فردا اسـارت نامهی زینب چو اجرا میشود
روایت است که چون تنگ شد بر او میدان
فتاده از حرکت، ذوالجناح وز جولان
هوا ز بادِ مخالف چو قیرگون گردید
عزیز فاطمه از اسب سرنگون گردید
نه ذوالجناح دگر تابِ استقامت داشت
نه سیدالشهداء بر جدال طاقت داشت
کشید پــا ز رکـاب آن خلاصه ی ایجاد
به رنگ پرتو خورشید، بر زمین افتاد
بلندمرتبه شاهی ز صدر ِ زین افتاد
اگر غلط نکنم عرش بر زمین افتاد
با کاروان #امام_حسین علیه السلام (۱۰)
#امام_حسین علیه السلام در شب #عاشورا به سراغ یاران خود رفت و به آنـان دسـتور داد خیمـه هـا را بـه هـم
نزدیک کنند و طنابها را در هم داخل سازند و خود به گونه ای قرار گیرنـد کـه جـز راه مقابلـه بـا
دشمن، معبر دیگری وجود نداشته باشد. همچنین امام بـه یـاران دسـتور داد کـه شـبانه در اطـراف
خیمه گاه، گودالی شبیه خندق کندند و در آن هیزم ریختند تا در هنگام نبرد، برای جلوگیری از نفوذ
دشمن، آن هیزمها را آتش بزنند.
امام و یارانش تمام شب عاشورا را بیدار ماندند و مشغول #نمـاز و دعـا و اسـتغفار و زاری بودنـد.
ازسویی هم عمرسعد، سوارانی را مأمور نگهبانی از خیمه های خود کرده بود.
@toubaefaf