#نکاتی_پیرامون_ازدواج ۶۲
کسی که وفادار عهد خود با #خدا نیست،
چه انتظاری هست، وفادار #عهد با تو باشد؟
اولین و مهمترین موردی که باید ملاک ارزشیابی قرار بگیرد، ایمان خواستگارتان است. ببینید چه قدر پایبند به دین و خدا است. اولین ملاک را قیافه و پول قرار ندید.
#کانال_اندکی_تفکر
#مصطفی
🌷
@ttafakor
#نعمت ۹
🌷 اگر هر روز بتونی به نعمتهایی که #خدا بهت داده فکر کنی، خیلی حالت خوب میشه.
🌷 میدونی چرا؟ چون وقتی نعمتها را به یادت میآوری و مرور میکنی، علاقت به کسی که این نعمتهای فراوان را که بدون منّت هم داده، زیاد میشه و بیشتر با او دوست میشی.
🌷 وقتی خدا دوستت بشه، تاثیر پذیریت هم بیشتر میشه و راحتتر مطیع حرفهاش میشی.
🌷 وقتی خدا دوستت بشه، دیگه با هر کسی رفیق نمیشی، توپ دلت رو به هر کس و ناکس پاس نمیدی و اون وقت هست که طعم #آرامش و آزادی، نشاط عمیق روحی را حس خواهی کرد.
❤️خدا دوست دارم که منو رها نکردی❤️
هیچ کسی غیر از تو، حال نگه داشتن بندهای مثل منو نداره، تو منو با تمام نقصها، ضعفها و آلودگیهام دوستم داری و هیچ سودی از دوستیت با من نمیبری، فقط برات مایهی دردسرم. با این حال منو رها نمیکنی و بهم توجه میکنی، لطف میکنی و نعمت میدی؛ اما بقیه بودنشون با من به خاطر سودی هست که ازم میبرن و اگه همون افراد، نقصی یا آلودگی از من ببینند، حتما رهام میکنن. این تویی که همیشه باهامی، حتی وقتی که همه بهم پشت کردن. خدایا ای رفیق عاشق، هیچ کس مثل تو نمیشه. خداروشکر که منو لایق دونستی و محبتت و ایمان به خودت رو در دلم قرار دادی و من از پس شکر نعمتهای بینهایت بدون منتت بر نمیآم. این شکر منِ غافل را بپذیر.
#کانال_اندکی_تفکر
#مصطفی
🌷
@ttafakor
#حلالهای_حرامگونه ۱
بعضی کارها حلاله، اما آثار وضعی بدی دارد.
🔷 ۱. مثلا خوردن نوشابه حلال است، اما آثار زیان باری بر بدن دارد. این طور #فکر نکنید که چون فلان کار حلاله، پس انجام دادنش هیچ ایرادی ندارد.
🔷 ۲. طرف به بهانه اینکه یه نگاه به #نامحرم حلاله، نگاهش کرد و این نگاه کردن همان و #عاشق و مجنون و بیمار شدنش همان و از #خدا دور شدنش همان. (#توجه 👈 نگاه با اراده و قصد به نامحرم حتی در نگاه اول، ممنوع است)
🔷 ۳. حالا چه برسه که انجام بعضی کارها و خوردن بعضی غذاها مشتبه هست (یعنی معلوم نیست حلال است یا حرام و احتیاط در ترک این افعال است) اما بعضی به بهانه اینکه حرام قطعی نیست میخورند و گرفتار فقر معنوی میشوند و این فقر معنوی سبب تنزّل شان میشود. به بهانه اینکه حرام نیست وارد گروههای مختلط میشود و انتهای کار تبدیل به فردی با پر از آسیبهای روحی میشود. اینجا جای احتیاط بود، باید از کار مشتبه دوری میکردی.
✍ ادامه دارد ... .
#کانال_اندکی_تفکر
#مصطفی
🌷
@ttafakor
هدایت شده از اندکی تفکر
فهرست بعضی از موضوعاتی که تا کنون صحبت کردیم. در صورت نیاز سرچ کنید و مطالعه کنید.
۱. #تفکر #قدرتتفکر #اراده #تقویتاراده #فکر
۲. #مجازی
۳. #دعا
۴. #تربیت #تربیتی (مربوط به والدین و فرزندان)
۵. #نکاتی_پیرامون_ازدواج
۶. #حجاب
۷. #دشمن_شناسی
۸. #مطالعهکتاب #فایل_کتاب #علم
۹. #خدا #خداشناسی
۱۰. #طنز #خنده
۱۱. #شرح_کوتاه_بر_روایت
۱۲. #سیاسی
۱۳. #توجه #توجه_مهم #عکس
۱۴. #روضهخوانی
۱۵. #دوستی_با_نامحرم #رل
۱۶. #اخبار_گوناگون
۱۷. #سخنرانی #ویس #صوت #بیان
۱۸. #عشق #عاشق
۱۹. #آرام #آرامش
۲۰. #فحش #ناسزا
۲۱. #روایت
۲۲. #چند_نکته_مهم #نکته_مهم #نکته
۲۳. #سوال #جواب
۲۴.#شعر
۲۵. #گناه #گناهان
۲۶. #داستان #داستان_بزرگان #خاطره
۲۷. #صلوات
۲۸. #مذهبی_نما
۲۹. #انتخابات
۳۰. #نهج_البلاغه
۳۱. #نکته_اخلاقی
۳۲.#من_دیگر_ما
۳۳. #راه_رهایی_از_رابطه_حرام
۳۴. #سخنان_گوهربار_مولا
۳۵. #خودکشی
۳۶. #مدیریت_روابط
۳۷. #برنامه_ریزی، #برنامه، #انباشته
۳۸. #آرامش
۳۹. #خودسازی
۴۰. #خودشناسی
۴۱. #شاخص_محور_باش_نه_شخص_محور،
#شاخص_محور، #شخص_محور
۴۲. #حلالهای_حرامگونه
۴۳. #فایل_کتاب #مطالعه #کتابخوانی
۴۴. #تجربیات_مشاوره
۴۵. #درس حیات برتر
۴۶. #مبارزه_با_نفس
۴۷. #درس حیات برتر
۴۸. #حیات_طیبه
۴۹. #مخاطب_شناسی
۵۰. #استوری #پروفایل
۵۱. #انگیزشی
۵۲. #حقایق_دنیا
۵۳. #فتنه
۵۴. #قوهی_تحلیل
#توجه
هر کلمه را خواستید جستجو کنید، یه بار با هشتک، آن را جستجو کنید و بار دیگر بدون هشتک. گاهی اوقات سرچ کردن توسط هشتک، تمام موارد را بالا نمیاورد.
#کانال_اندکی_تفکر
#مصطفی
🌷
@ttafakor
#نعمت
اگر هر روز بتونی به نعمتهایی که #خدا بهت داده فکر کنی، خیلی حالت خوب میشه.
میدونی چرا؟ چون وقتی نعمتها را به یادت میآوری و مرور میکنی، علاقهات به کسی که این نعمتهای فراوان را که بدون منّت هم داده، زیاد میشه و بیشتر با او دوست میشی.
وقتی خدا دوستت بشه، تاثیر پذیریت هم بیشتر میشه و راحتتر مطیع حرفهاش میشی.
وقتی خدا دوستت بشه، دیگه با هر کسی رفیق نمیشی، توپ دلت رو به هر کس و ناکس پاس نمیدی و اون وقت هست که طعم #آرامش و آزادی، نشاط عمیق روحی را حس خواهی کرد.
❤️خدا دوست دارم که منو رها نکردی❤️
هیچ کسی غیر از تو، حال نگه داشتن بندهای مثل منو نداره، تو منو با تمام نقصها، ضعفها و آلودگیهام دوستم داری و هیچ سودی از دوستیت با من نمیبری، فقط برات مایهٔ دردسرم. با این حال منو رها نمیکنی و حتی بهم توجه میکنی، لطف میکنی و نعمت میدی؛ اما بقیه بودنشون با من به خاطر سودی هست که ازم میبرن و اگه همون افراد، نقصی یا آلودگی از من ببینند، حتما رهام میکنن. این تویی که همیشه باهامی، حتی وقتی که همه بهم پشت کردن. خدایا ای رفیق عاشق، هیچ کس مثل تو نمیشه. خداروشکر که منو لایق دونستی و محبتت و ایمان به خودت رو در دلم قرار دادی و من از پَسِ شکر نعمتهای بینهایت بدون منتت، بر نمیآم. این شکرِ منِ غافل را بپذیر.
#کانال_اندکی_تفکر
#مصطفی
🌷
@ttafakor
#داستان
کلمهای سه حرفی که از همه چیز #برتر است.
توی یک جمع، بیحوصله نشسته بودم. طبق عادت همیشگی مجله را ورق زدم تا به جدول رسیدم.
خواندم سه عمودی.
یکی گفت بلند بگو!!! گفتم یک کلمه سه حرفیه، از همه چیز #برتر است.
حاجی گفت: #پول
تازه عروس مجلس گفت: #عشق
شوهرش گفت: #یار
کودک دبستانی گفت: #علم
حاجی پشت سرهم گفت : #پول، اگه نمیشه #طلا، #سکه
گفتم: حاجی اینها نمیشه
گفت: پس بنویس #مال
گفتم: بازم نمیشه
گفت: #جاه
خسته شدم با تلخی گفتم: نه نمیشه
مادر بزرگ گفت: مادرجان، #عمر است.
اون که تازه از سربازی آمده بود گفت: #کار
ديگری خندید و گفت: #وام
یکی از آن وسط بلندگفت: #وقت
خنده تلخی کردم و گفتم: نه
اما فهمیدم تا شرح جدول زندگی کسی را نداشته باشی، حتی یک کلمه سه حرفی آن هم درست در نمی آید!
هنوز به آن کلمه سه حرفی جدول خودم فکر میکنم، شاید کودک پا برهنه بگوید: #کفش
کشاورز بگوید: #برف
لال بگوید: #حرف
ناشنوا بگوید: #صدا
نابینا بگوید: #نور
و من هنوز در فکرم
که چرا کسی نگفت:
#خدا
#خدا
#خدا
#کانال_اندکی_تفکر
🌷
@ttafakor
#داستان
کلمهای سه حرفی که از همه چیز #برتر است.
توی یک جمع، بیحوصله نشسته بودم. طبق عادت همیشگی مجله را ورق زدم تا به جدول رسیدم.
خواندم سه عمودی.
یکی گفت بلند بگو!!! گفتم یک کلمه سه حرفیه، از همه چیز #برتر است.
حاجی گفت: #پول
تازه عروس مجلس گفت: #عشق
شوهرش گفت: #یار
کودک دبستانی گفت: #علم
حاجی پشت سرهم گفت : #پول، اگه نمیشه #طلا، #سکه
گفتم: حاجی اینها نمیشه
گفت: پس بنویس #مال
گفتم: بازم نمیشه
گفت: #جاه
خسته شدم با تلخی گفتم: نه نمیشه
مادر بزرگ گفت: مادرجان، #عمر است.
اون که تازه از سربازی آمده بود گفت: #کار
ديگری خندید و گفت: #وام
یکی از آن وسط بلندگفت: #وقت
خنده تلخی کردم و گفتم: نه
اما فهمیدم تا شرح جدول زندگی کسی را نداشته باشی، حتی یک کلمه سه حرفی آن هم درست در نمی آید!
هنوز به آن کلمه سه حرفی جدول خودم فکر میکنم، شاید کودک پا برهنه بگوید: #کفش
کشاورز بگوید: #برف
لال بگوید: #حرف
ناشنوا بگوید: #صدا
نابینا بگوید: #نور
و من هنوز در فکرم
که چرا کسی نگفت:
#خدا
#خدا
#خدا
#کانال_اندکی_تفکر
🌷
@ttafakor
#داستان بسیار زیبا
نواختن برای خدا
در زمانهاى قديم، مردی ساز-زن و خوانندهای بود؛ بنام"برديا" که با مهارت تمام، همیشه در مجالس شادی و محافل عروسی مینواخت و وقتی برای رزرو نداشت.
بردیا چون به سن شصت سال رسید، روزی در دربار شاه مینواخت که خودش احساس کرد دستانش دیگر میلرزند و توان ادای نتها را به طور کامل ندارد و صدایش بدتر از دستانش، میلرزید و کم کم صدای ساز و صداى گلویش، ناهنجار میشود.
عذر او را خواستند و گفتند دیگر در مجالس نیاید. بردیا به خانه آمد، همسر و فرزندانش از این که دیگر نمیتوانست کار کند و برایشان خرجی بیاورد، بسیار آشفته شدند.
بردیا سازش را که همدم لحظههای تنهاییش بود، برداشت و به کنار قبرستان شهر آمد. در دل شب، در پشت دیوار مخروبه قبرستان نشست و سازش را به دستان لرزانش گرفت و در حالی که در کل عمرش آهنگ غمی ننواخته بود، سازش را برای اولین بار، بر نت غم کوک کرد و این بار برای خدایش در تاریکی شب، فقط نواخت.
بردیا مینواخت و خدا خدا میگفت و گریه میکرد و بر گذر عمرش و بر بیوفایی دنیا اشک میریخت و از خدا طلب مرگ میکرد.
در دل شب، به ناگاه دست گرمی را بر شانههای خود حس کرد، سر برداشت تا ببیند کیست. شیخ سعید ابو الخیر را دید، در حالی که کیسهای پر از زر، در دستان شیخ بود. شیخ گفت: این کیسه زر را بگیر و ببر در بازار شهر، دکّانی بخر و کارى را شروع کن.
بردیا شوکه شد و گریه کرد و پرسید: ای شیخ! آیا صدای ناله من تا شهر میرسید که تو خود را به من رساندی؟ شیخ گفت هرگز؛ بلکه صدای ناله مخلوق را قبل از این که کسی بشنود، خالقش میشنود و خالقت مرا که در خواب بودم، بیدار کرد و امر فرمود کیسه زری برای تو در پشت قبرستان شهر بیاورم که مخلوقی مرا میخواند، برو و خواسته او را اجابت کن.
بردیا صورت در خاک مالید و گفت: خدایا عمری در جوانی و در شادابیام با دستان توانا سازهایی زدم براى مردم این شهر، اما چون دستانم لرزید، مرا از خود راندند و فقط یک بار برای تو زدم و خواندم؛ اما تو با دستان لرزان و صدای ناهنجار من، مرا خریدی و رهایم نکردی و مشتری صدای ناهنجار ساز و گلویم شدی و بالاترین دستمزد را پرداختی. تو تنها پشتیبان ما در این روزگار غریب و بیوفا هستی. به رحمت و بزرگیت سوگندت میدهیم که ما را هیچ وقت تنها نگذار و زیر بار منت ناکسان قرار نده.
#خدا
#توبه
#کانال_اندکی_تفکر
🌷
@ttafakor
هدایت شده از اندکی تفکر
#داستان بسیار زیبا
نواختن برای خدا
در زمانهاى قديم، مردی ساز-زن و خوانندهای بود؛ بنام"برديا" که با مهارت تمام، همیشه در مجالس شادی و محافل عروسی مینواخت و وقتی برای رزرو نداشت.
بردیا چون به سن شصت سال رسید، روزی در دربار شاه مینواخت که خودش احساس کرد دستانش دیگر میلرزند و توان ادای نتها را به طور کامل ندارد و صدایش بدتر از دستانش، میلرزید و کم کم صدای ساز و صداى گلویش، ناهنجار میشود.
عذر او را خواستند و گفتند دیگر در مجالس نیاید. بردیا به خانه آمد، همسر و فرزندانش از این که دیگر نمیتوانست کار کند و برایژشان خرجی بیاورد، بسیار آشفته شدند.
بردیا سازش را که همدم لحظههای تنهاییش بود، برداشت و به کنار قبرستان شهر آمد. در دل شب، در پشت دیوار مخروبه قبرستان نشست و سازش را به دستان لرزانش گرفت و در حالی که در کل عمرش آهنگ غمی ننواخته بود، سازش را برای اولین بار، بر نت غم کوک کرد و این بار برای خدایش در تاریکی شب، فقط نواخت.
بردیا مینواخت و خدا خدا میگفت و گریه میکرد و بر گذر عمرش و بر بیوفایی دنیا اشک میریخت و از خدا طلب مرگ میکرد.
در دل شب، به ناگاه دست گرمی را بر شانههای خود حس کرد، سر برداشت تا ببیند کیست. شیخ سعید ابو الخیر را دید، در حالی که کیسهای پر از زر، در دستان شیخ بود. شیخ گفت: این کیسه زر را بگیر و ببر در بازار شهر، دکّانی بخر و کارى را شروع کن.
بردیا شوکه شد و گریه کرد و پرسید: ای شیخ! آیا صدای ناله من تا شهر میرسید که تو خود را به من رساندی؟ شیخ گفت هرگز؛ بلکه صدای ناله مخلوق را قبل از این که کسی بشنود، خالقش میشنود و خالقت مرا که در خواب بودم، بیدار کرد و امر فرمود کیسه زری برای تو در پشت قبرستان شهر بیاورم که مخلوقی مرا میخواند، برو و خواسته او را اجابت کن.
بردیا صورت در خاک مالید و گفت: خدایا عمری در جوانی و در شادابیام با دستان توانا سازهایی زدم براى مردم این شهر، اما چون دستانم لرزید، مرا از خود راندند و فقط یک بار برای تو زدم و خواندم؛ اما تو با دستان لرزان و صدای ناهنجار من، مرا خریدی و رهایم نکردی و مشتری صدای ناهنجار ساز و گلویم شدی و بالاترین دستمزد را پرداختی. تو تنها پشتیبان ما در این روزگار غریب و بیوفا هستی. به رحمت و بزرگیت سوگندت میدهیم که ما را هیچ وقت تنها نگذار و زیر بار منت ناکسان قرار نده.
#خدا
#توبه
#کانال_اندکی_تفکر
🌷
@ttafakor
هدایت شده از اندکی تفکر
#نعمت
اگر هر روز بتونی به نعمتهایی که #خدا بهت داده فکر کنی، خیلی حالت خوب میشه.
میدونی چرا؟ چون وقتی نعمتها را به یادت میآوری و مرور میکنی، علاقهات به کسی که این نعمتهای فراوان را که بدون منّت هم داده، زیاد میشه و بیشتر با او دوست میشی.
وقتی خدا دوستت بشه، تاثیر پذیریت هم بیشتر میشه و راحتتر مطیع حرفهاش میشی.
وقتی خدا دوستت بشه، دیگه با هر کسی رفیق نمیشی، توپ دلت رو به هر کس و ناکس پاس نمیدی و اون وقت هست که طعم #آرامش و آزادی، نشاط عمیق روحی را حس خواهی کرد.
❤️خدا دوست دارم که منو رها نکردی❤️
هیچ کسی غیر از تو، حال نگه داشتن بندهای مثل منو نداره، تو منو با تمام نقصها، ضعفها و آلودگیهام دوستم داری و هیچ سودی از دوستیت با من نمیبری، فقط برات مایهٔ دردسرم. با این حال منو رها نمیکنی و حتی بهم توجه میکنی، لطف میکنی و نعمت میدی؛ اما بقیه بودنشون با من به خاطر سودی هست که ازم میبرن و اگه همون افراد، نقصی یا آلودگی از من ببینند، حتما رهام میکنن. این تویی که همیشه باهامی، حتی وقتی که همه بهم پشت کردن. خدایا ای رفیق عاشق، هیچ کس مثل تو نمیشه. خداروشکر که منو لایق دونستی و محبتت و ایمان به خودت رو در دلم قرار دادی و من از پَسِ شکر نعمتهای بینهایت بدون منتت، بر نمیآم. این شکرِ منِ غافل را بپذیر.
#کانال_اندکی_تفکر
#مصطفی
🌷
@ttafakor
#داستان
کلمهای سه حرفی که از همه چیز #برتر است.
توی یک جمع، بیحوصله نشسته بودم. طبق عادت همیشگی مجله را ورق زدم تا به جدول رسیدم.
خواندم سه عمودی.
یکی گفت بلند بگو!!! گفتم یک کلمه سه حرفیه، از همه چیز #برتر است.
حاجی گفت: #پول
تازه عروس مجلس گفت: #عشق
شوهرش گفت: #یار
کودک دبستانی گفت: #علم
حاجی پشت سرهم گفت : #پول، اگه نمیشه #طلا، #سکه
گفتم: حاجی اینها نمیشه
گفت: پس بنویس #مال
گفتم: بازم نمیشه
گفت: #جاه
خسته شدم با تلخی گفتم: نه نمیشه
مادر بزرگ گفت: مادرجان، #عمر است.
اون که تازه از سربازی آمده بود گفت: #کار
ديگری خندید و گفت: #وام
یکی از آن وسط بلندگفت: #وقت
خنده تلخی کردم و گفتم: نه
اما فهمیدم تا شرح جدول زندگی کسی را نداشته باشی، حتی یک کلمه سه حرفی آن هم درست در نمی آید!
هنوز به آن کلمه سه حرفی جدول خودم فکر میکنم، شاید کودک پا برهنه بگوید: #کفش
کشاورز بگوید: #برف
لال بگوید: #حرف
ناشنوا بگوید: #صدا
نابینا بگوید: #نور
و من هنوز در فکرم
که چرا کسی نگفت:
#خدا
#خدا
#خدا
#کانال_اندکی_تفکر
🌷
@ttafakor
هدایت شده از اندکی تفکر
#نعمت
اگر هر روز بتونی به نعمتهایی که #خدا بهت داده فکر کنی، خیلی حالت خوب میشه.
میدونی چرا؟ چون وقتی نعمتها را به یادت میآوری و مرور میکنی، علاقهات به کسی که این نعمتهای فراوان را که بدون منّت هم داده، زیاد میشه و بیشتر با او دوست میشی.
وقتی خدا دوستت بشه، تاثیر پذیریت هم بیشتر میشه و راحتتر مطیع حرفهاش میشی.
وقتی خدا دوستت بشه، دیگه با هر کسی رفیق نمیشی، توپ دلت رو به هر کس و ناکس پاس نمیدی و اون وقت هست که طعم #آرامش و آزادی، نشاط عمیق روحی را حس خواهی کرد.
❤️خدا دوست دارم که منو رها نکردی❤️
هیچ کسی غیر از تو، حال نگه داشتن بندهای مثل منو نداره، تو منو با تمام نقصها، ضعفها و آلودگیهام دوستم داری و هیچ سودی از دوستیت با من نمیبری، فقط برات مایهٔ دردسرم. با این حال منو رها نمیکنی و حتی بهم توجه میکنی، لطف میکنی و نعمت میدی؛ اما بقیه بودنشون با من به خاطر سودی هست که ازم میبرن و اگه همون افراد، نقصی یا آلودگی از من ببینند، حتما رهام میکنن. این تویی که همیشه باهامی، حتی وقتی که همه بهم پشت کردن. خدایا ای رفیق عاشق، هیچ کس مثل تو نمیشه. خداروشکر که منو لایق دونستی و محبتت و ایمان به خودت رو در دلم قرار دادی و من از پَسِ شکر نعمتهای بینهایت بدون منتت، بر نمیآم. این شکرِ منِ غافل را بپذیر.
#کانال_اندکی_تفکر
#مصطفی
🌷
@ttafakor