#حکایت_نامه
ﺣﺎﺗﻢ ﻃﺎﻳﻲ ﺭﺍ ﮔﻔﺘﻨﺪ: ﺍﺯ ﺗﻮ ﺑﺰﺭﮒ ﻫﻤﺖ ﺗﺮ ﺩﺭ ﺟﻬﺎﻥ ﺩﻳﺪﻩ ﺍﻱ ﻳﺎ ﺷﻨﻴﺪﻩ ﺍﻱ ؟
ﮔﻔﺖ : ﺑﻠﻲ ، ﺭﻭﺯﻱ ﭼﻬﻞ ﺷﺘﺮ ﻗﺮﺑﺎﻥ ﻛﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩﻡ ﺍُﻣﺮﺍﻱ ﻋﺮﺏ ﺭﺍ ، ﭘﺲ ﺑﻪ ﮔﻮﺷﻪ ﺻﺤﺮﺍ ﺑﻪ ﺣﺎﺟﺘﻲ ﺑﺮﻭﻥ ﺭﻓﺘﻪ ﺑﻮﺩﻡ ، ﺧﺎﺭﻛَﻨﻲ ﺭﺍ ﺩﻳﺪﻡ ﭘﺸﺘﻪ(کوله بار)ﻓﺮﺍﻫﻢ ﺁﻭﺭﺩﻩ .
ﮔﻔﺘﻤﺶ : ﺑﻪ ﻣﻬﻤﺎﻧﻲ ﺣﺎﺗﻢ ﭼﺮﺍ ﻧﺮﻭﻱ ﻛﻪ ﺧﻠﻘﻲ ﺑﺮ ﺳَﻤﺎﻁ (سفره) ﺍﻭ ﮔﺮﺩ ﺁﻣﺪﻩ ﺍﻧﺪ ؟
ﮔﻔﺖ :
ﻫﺮ ﻛﻪ ﻧﺎﻥ ﺍﺯ ﻋﻤﻞ ﺧﻮﻳﺶ ﺧﻮﺭﺩ
ﻣﻨﺖ ﺣﺎﺗﻢ ﻃﺎﺋﻰ ﻧﺒﺮﺩ
ﻣﻦ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻫﻤﺖ ﻭ ﺟﻮﺍﻧﻤﺮﺩﻱ ﺍﺯ ﺧﻮﺩ ﺑﺮﺗﺮ ﺩﻳﺪﻡ .
🌹🌹🌹🌹🌹🌹 @tth_ir 🌹🌹🌹🌹🌹
#گلستان_سعدی
#سعدی
#حکایت_نامه
✨⇐در تحفةالاخوان آمده که مردى زن مؤمنى داشت که در تمام کارهای خود به اسم بارى تعالى مدد میجست و در هر کار بسم الله الرحمن الرحیم می گفت. شوهر از توسل واعتقاد او به بسم الله عصبانی میشد . روزى کیسه کوچکى از زر را به همسرش داد و گفت او را نگه دار.
🌹🌹@tth_ir🌹🌹
✨⇐زن کیسه را گرفت و با بسم الله الرحمن الرحیم آن را در پارچه اى پیچید و در مکانى پنهان کرد. فرداى آن روز شوهر کیسه را برداشت و به دریا انداخت تا همسرش را بى اعتقاد و شرمنده کند . پس از انداختن کیسه در دریا به دکان خود رفت.
🌹🌹@tth_ir🌹🌹
✨⇐در بین روز صیادى دو ماهى آورد که بفروشد . مرد هر دو ماهى را خرید و به منزل خود فرستاد که همسرش غذایى از آن براى شب درست کند. وقتی زن شکم یکى از ماهی ها را پاره کرد کیسه را میان شکم او دید! بسم الله گفت و آن را برداشت و در مکان اوّل گذاشت.
🌹🌹@tth_ir🌹🌹
✨⇐وقتی شب شد و شوهر به خانه آمد زن ماهی های بریان را آورد و خوردند . مرد به همسرش گفت کیسه زری را که پیشت امانت گذاشتم بیاور. زن برخاست ، کیسه زر را پیش شوهرش گذاشت شوهرش از مشاهده کیسه تعجب کرد . ماجرا را پرسید و بعد از آن از مؤمنان شد.