eitaa logo
سفیر
229 دنبال‌کننده
755 عکس
64 ویدیو
4.8هزار فایل
ارتباط با ادمین @Sibesorkh22
مشاهده در ایتا
دانلود
عارفی را پرسیدند: زندگی به جبر است یا به اختیار؟ پاسخ داد: امروز را به "اختیار" است، تا چه بڪارم! اما فردا "جبر" است، چرا ڪه به اجبار باید درو ڪنم هر آنچه را ڪه دیروز به اختیار ڪاشته ام..!
دلیل برخورد با روزه خواری علنی به ویژه نسبت به غیر مسلمان ها چیست؟ 🌸 پاسخ 1️⃣ احکام اسلامی به دو دسته تقسیم می شوند: احکامی که صرفا فردی هستند، مانند نماز فرادا و احکامی که جنبه اجتماعی پیدا می کنند همچون حرمت بدحجابی، شرب خمر و روزه‌خواری علنی. 2️⃣ در احکام فردی، اگر چه حکومت اسلامی خود را موظف می‌بیند که زمینه‌های عمل به این احکام را فراهم نماید، اما برای عمل به آنها، به طور معمول اجباری صورت نمی‌گیرد، اما در احکامی که جلوه اجتماعی نیز دارند، اگر ارتکاب معصیت در خفا انجام شود، باز هم حکومت اسلامی دخالت نمی‌کند، اما اگر این اقدام در منظر مردم صورت گیرد، اقدام او به معنای شکستن حرمت احکام شرعی و بی‌ارزش ساختن آن می‌باشد، از این رو در چنین مواردی حکومت اسلامی برای حفظ حرمت احکام دینی ضمانت‌هایی در نظر می‌گیرد مانند تعزیر کسانی که آشکارا معصیت می کنند. همین حکم نسبت به غیر مسلمانان نیز وجود داشته و آنها اگر مطابق با شریعت خود، عملی که نزد مسلمانان حرام است را مخفیانه مرتکب شوند، اشکالی ندارد، اما اگر آن را علنی مرتکب شوند به دلیل هنجارشکنی با آنها برخورد صورت می‌گیرد. 3️⃣ یکی از حکمت‌های برخورد با فردی که آشکارا معصیتی مرتکب می‌شود این است که از نظر اسلام، انسان موجودی مقدس است که باید به کمال نهایی مطلوب خود برسد و در این مسیر غرایز مختلف، ممکن است مسیر زندگی او را تغییر دهند و به همین دلیل حد و تعزیر نسبت به برخی گناهان آشکار، نوعی اقدام پیشگیرانه برای ممانعت از افتادن فرد در مسیر انحطاط است. 4️⃣ فردی که آشکارا مرتکب گناهی می‌شود، با این عمل در حقیقت قبح ارتکاب گناه و زیرپا گذاشتن محرمات را در جامعه شکسته، باعث تشویق دیگران به این گناه شده و جامعه را نیز به ورطه فساد و بی‌دینی سوق می‌دهد. نتیجه این‌که دین برای حفاظت از سلامت جامعه، با ریشه‌های فساد جامعه که در واقع عمل هنجارشکنانه چنین افرادی است مقابله می‌کند؛ از این رو، هم در روایات اسلامی و هم قانون مجازات اسلامی برای کسی که تظاهر به عمل حرام می‌کند مجازات‌هایی در نظر گرفته شده است.
خاطره ای بسیار زیبا، در زمان هشت سال دفاع مقدس: شهید برونسی فرمانده اوست توی عملیات رمضان، تیربار دشمن میگیره، تو گردان عده ای شهید میشن گردان زمین گیر میشه. سیدکاظم حسینی میگه من معاون شهید برونسی بودم، اصلا بچه ها نمی تونستن سرشونو بلند کنن، یه دفه دیدم شهید برونسی بیسیم چی و پیک و همه رو ول کرد و رفت یه جاافتاد به سجده، رفتم دیدم آروم آروم داره گریه می کنه، میگه یا زهرا مدد، مادر جان مدد... بهش گفتم حالا وقت این حرفا نیس، پاشو فرماندهی کن بچه های مردم دارن شهید میشن، میگفت شهید برونسی انگار مُرده بود و اصلا" توجهی به این خمپاره ها و حرفهای من نداشت. گفت بعد از لحظاتی بلند شد و گفت: سیدکاظم گفتم بله، گفت سیدکاظم اینجا که من ایستادم قدم کن، 25 قدم بشمار بچه های گردان رو ببر سمت چپ، بعد 40 قدم ببر جلو. گفتم بچه ها اصلا" نمیتونن سرشونو بلند کنن عراقی ها تیربارو گرفتن تو بچه ها. چی میگی؟ گفت خون همه بچه ها گردن من، من میگم همین. گفت وقتی این دستورو داد آتیش دشمنم خاموش شد، 25 قدم رفتم به چپ، 40 قدم رفتم جلو، بعد یه پیرمردی بود توی گردان ما خوب آرپیچی میزد، یه دفه شهید برونسی گفت فلانی آرپیچی بزن، گفت آقای برونسی من که تو این تاریکی چیزی نمی بینم گفت بگو یا زهرا و شلیک کن. میگفت : یا زهرا گفت و شلیک کرد و خورد به یه تانک و منفجر شد. تمام فضا آتیش گرفت و روشن شد فضا، گفت اون شب 80 تانک دشمن رو زدیم و بعد عقب نشینی کردیم. چند روز بعد که پیش روی شد و رفتیم شهدا رو بیاریم، رفتم اونجا که شهید برونسی به سجده افتاده بود و می گفت یا زهرا مدد، نگا کردم دیدم جلومون میدون مین هست. قدم شماری کردم 25 قدم به چپ دیدم معبریه که دشمن توش تردد می کرده اگر من 30 قدم می رفتم اونورتر توی مین ها بودم 40 قدم رفتم جلو دیدم میدان مین دشمن تموم میشه رفتم دیدم اولین تانک دشمن رو که زدن فرمانده های دشمن با درجه های بالا افتادن بیرون و کشته شدن. شهدا رو که جمع کردیم برگشتیم تو سنگر نشستم، گفتم آقای برونسی من بچه ی فاطمه ام، من سیدم، به جده ام قسم از پیشت تکون نمی خورم تا سِر اون شب رو بهم بگی، تو اون شب تو سجده افتادی فقط گفتی یا زهرا مدد، چی شد یه دفه بلند شدی گفتی 25 قدم به چپ؟ 40 قدم جلو، بعد به آرپیچی زن گفتی شلیک کن؟ شلیک کرد به یه تانک خورد که فرماندهان دشمن تو اون تانک بودن؟ قصه چیه؟ گفت سید کاظم دست از سرم بردار، گفتم نه تا این سِر رو نگی رهات نمیکنم، گفت میگم ولی قول بده تا زنده ام به کسی نگی، گفتم باشه، گفت تو سجده بودم همینطور که گفتم یا زهرا مدد، (توعالم مکاشفه) یه خانومی رو دیدم به من گفت چی شده؟ گفتم بی بی جان موندم؛ اینا زائرین کربلای حسین تو هستند، اینجا موندن چه کنم؟ گفت آقای برونسی جلوت میدون مینه، حرکت نکن، 25 قدم برو به سمت چپ، اونجا معبر دشمنه، از اونجا بچه ها رو 40 قدم ببر جلو میدون مین تموم میشه فرمانده های دشمن یه جا جمع شدن تو تانک جلسه دارن آرپیچی رو شلیک کن، ان شاء الله تانک منفجر میشه و شما پیروز میشی. 📕منبع:کتاب خاکهای نرم کوشک