یادش بخیر خوابگاه بودیم زلزله اومد من از ترس تا مرز بیهوشی رفته بودم، یکی از دوستام ترکمن بود اومد رو سرم با لهجه عربی غلیظ میگفت اشهد ان لااله الاالله، دیگه بگم ک فکر کردم نکیر و منکر اومدن رو سرم و...
در نهایت با یه پارچ آب به هوش اومدم😅🤦♀️#خاطرات_دانشجویی
"Zahra Kord"
@twiita