.
برخی واقعا #گمنام هستند و در این گمنامی اخلاص درعمل راجستجو میکنند.ازجمله این افراد آیت الله #حسن_صانعی است که ۳روزپیش فوت کردند.در بزرگی وگمنامی این فرد میتوان به نامه عجیب #امام_خمینی درتقدیر و تشکر و تایید ایشان مراجعه کرد.این نامه ارزش چندین مرتبه مطالعه را دارد.متن نامه بدین شرح است:
بسم الله الرحمن الرحیمجناب حجت الاسلام آقای حاج شیخ حسن صانعی ـ دامت برکاته
نمی دانم از کجای آشنایی ام با تو بنویسم. تو یکی از قدیمیترین افرادی هستی که در کنار من بوده ای. هنوز سبزه ای بر رخسار نداشتی که صمیمی ات یافتم. سالها قبل از شروع مبارزات پانزدهم خرداد.
تو سرباز گمنام این انقلابی، و خودت می دانی که هیچ چیز بهتر از گمنامی نیست. تو فردی هستی که از گذشته های دور خاطرات تلخ و شیرین مبارزات را با خود دارد. زیرکی و کم حرف، دانایی و محتاط.در گرداب مبارزات همیشه دلسوخته بوده ای. کینه ات را نسبت به شاه در کمتر کسی دیده بودم.
در بحرانها و فشارها هیچ گاه نسبت به من تردید نداشتی، گرچه گاهی خسته می شدی و افسرده.در کوران فشار دستگاه شاه، تو که مسئول ادارۀ شهریۀ طلاب بودی، وقتی در محاصره دشمن قرار می گرفتی برای اینکه هیچ گونه اطلاعی به دشمن ندهی کم نبود مواقعی که قبوض رسید پولهای اخیار را ـ در پانزده سال مبارزه ـ چون غذایی گوارا می خوردی. پاداشت عندالله نیز گوارایت باد.
استعدادت، لطافت روحت، صداقتت چیزی نیست که فراموشم شود. تندخویی و عاقل. از خدا می خواهم عقلت را به تندخویی ات پیروز کند.من کاملاً به تو اطمینان دارم. لذا وکیل من می باشی در تمامی زمینه های شرعی. این چند سطر را نوشتم تا کمی از بسیار حقی که به گردن من و انقلاب داری را ادا کرده باشم. خداوند یار و نگهدارت باد.مرا از دعای خیر فراموش مکن. والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته.2 / 12 / 67 ـ
روح الله الموسوی الخمینی
"محمد تقی نظریان مفید"
@twiita
🌷میشه بری فردا بیای ....
مامور سرشماری:
سلام مادرجان
ميشه لطفا بیای دم در؟
سلام پسرم...
بفرما؟
از سرشماری مزاحمت میشم.
مادر تو این خونه چند نفرید؟
اگه ميشه برو شناسنامههاتونو بیار که بنویسمشون...
مادر آهسته و آروم لایِ در رو بیشتر باز کرد...
سر و ته کوچه رو یه نگاهی انداخت...
چشماش پراشک شد و گفت:
پسرم، قربونت برم، ميشه مارو فردا بنویسی...!!!؟؟؟
مأمور سرشماری، پوزخندی زد و گفت:
مادر چرا فردا؟
مگه فردا میخواید بیشتر بشید؟
برو لطفاً شناسنامت رو بیار وقت ندارم.
آخه...!!!
پسرم 31 سالِ پیش رفته جبهه...
هنوز برنگشته...
شاید فردا برگرده...!!!
بشیم دو نفر...!!!
میشه فردا بیای؟؟؟
توروخدا...!!!
مأمور سرشماری سرشرو انداخت پایین و رفت...
مغازه دار ميگفت:
الان 29 ساله هر وقت از خونه میره بیرون،
کلیدِ خونشرو میده به من و میگه:
آقا مرتضی...!!!
اگه پسرم اومد، کلیدرو بده بهش بره تو...
چایی هم سرِ سماور حاضره...
آخه خستس باید استراحت کنه...
شهدا شرمنده ایم.....
شهدا...
شرمنده ایم...
#گمنام
#با_شهدا_گم_نمی_شویم
@Sedaye_Enghelab