۷ آبان ۱۴۰۳
۷ آبان ۱۴۰۳
هدایت شده از ~ کُنجِ صَبوری ~
به نام او؛ همان که بود هست و میماند.
دلم میخواد بنویسم، ولی جملهها دست و پا شکستهتر از اونی هستن که مثل بچهی آدم بیان با نظم و ترتیب ور دل هم بشینن، پس بی فکر و ناشیگونه فقط شروع میکنم؛
نمیدونم مدتهاست که اینجوریم، یا چند وقته یا تازگیه، ولی حس های مختلف تو دلم با هم آبشون تو یه جوب نمیره، خوشحالی دستش به دکمهست که با سر و صدای غم حواسش پرت میشه، یهو خشم همه رو کنار میزنه و انزجار با قلقلک دادانش جاشو پر میکنه، ترس پاش به سیم گیر میکنه و میفته رو صفحه کنترل و خجالت میاد بلندش کنه پاش میره رو کنترل از راه دور کسلی و بین بحثشون غبطه با چشمای درشتش رو صفحه کنترل بالا پایین میپره و هیشکی حواسش نیست اظطراب چنتا کارت جدید وارد صفحه کرده، این بین نوستالژی زودهنگام وارد میشه و گذشته رو یادم میاره و کارت های اظطراب منو از آینده میترسونه؛ طبیعیه همه میگن ما هم همینیم ولی خب الان دلم "منم همینطور" شنیدن نمیخواد..
این من این روزا در حال کنکاش درون خودش، بین چی میخواد، چی درسته، چی بخواد که درست باشه مونده و شده مثل خمیری که بدقلقه و هرچی باهاش درست میکنن ترک میخوره...
این من هنوزم بعضی شبا دریچهی چشماش باز میشه، هنوزم خیلی وقتا ریشههای تنبلیش تو عمق زمین فرو میره، هنوزم بعضی وقتا به خاطر نشدن و نداشتن غبطه میخوره، هنوزم خیلی وقتا گول خستگی رو میخوره، هنوزم گاهی احساس ناکافی بودن میخوردش ...
ولی هنوزم جوونههای امید رو بین ترکهاش میبینه، میدونه حتی اگه به مو برسه حتی اگه پاره بشه یکی اون بالا هست که گره زدن یادش میده، گیج و خستهست ولی امیدواره، شاید عجیب باشه ولی حتی مطمئن نیست به چی امیدواره ولی مگه همین کافی نیست؟ همون نور شمع تو بیابونِ سیاه شاید دور رو نشونت نده ولی جلوی پات رو که روشن میکنه.
این من خسته، خوشحال، غمگین، مضطرب، امیدوار، .... فقط داره سعی میکنه به شنا شنا شنا کردن ادامه بده~
#کاف_سین_مینویسد
۱۱ آبان ۱۴۰۳
هدایت شده از پیشی خونه بنگ و خانواده🇵🇸
نفری یه حمد شفا میشه برای بابابزرگم بخونید؟:)
۱۳ آبان ۱۴۰۳
۱۴ آبان ۱۴۰۳
۱۴ آبان ۱۴۰۳
۱۴ آبان ۱۴۰۳
۱۴ آبان ۱۴۰۳
۱۴ آبان ۱۴۰۳
اوبونتو|ubuntu
احساس میکنم اینجا قراره برام یه محیط خوب و دلنشین بشه. نمیدونم چرا اما از روز اول خیلی به دلم نشس
من هر آدم آشنا و غیر آشنای رندومی که تو دانشگاه میبینم:
بیا ازمون گل بخر.🦦
۱۴ آبان ۱۴۰۳
اوبونتو|ubuntu
من هر آدم آشنا و غیر آشنای رندومی که تو دانشگاه میبینم: بیا ازمون گل بخر.🦦
در صورتی که خریدن یا نخریدن اونا هیچ سودی برام نداره. هیچ سودی.🤌🏼
۱۴ آبان ۱۴۰۳
اوبونتو|ubuntu
من هر آدم آشنا و غیر آشنای رندومی که تو دانشگاه میبینم: بیا ازمون گل بخر.🦦
بازم من هر آدم آشنایی که تو دانشگاه میبینم این دو روز:
ماشین حساب مهندسی داری؟
۱۴ آبان ۱۴۰۳