#عفافگرایی
#ازدواج_بهنگام
✍️#داستانک_طنز
🍃قصد #ازدواج داشتم.
🍃گفتم برم #مشهد و از #امام_رضا (ع) یه #همسر خوب بخوام!...
🍃رفتم #حرم و درخواستم رو به آقا گفتم…
🍃شب شد و جایی برای خواب نداشتم...☹️
🍃هر جای حرم که میخوابیدم… خادمها بلندم میکردند...😢
🍃متوجه شدم کنار پنجره فولاد، یه عده با پارچه سبز خودشون رو به نیت شفا بستند... کسی هم کاری به کارشون نداره.
🍃رفتم یه پارچه سبز گیر آوردم و... تا صبح راحت خوابیدم!...
🍃صبح که شد پارچه رو باز کردم...☺️
🍃پا شدم که برم دنبال کار و زندگیم که... یهو یکی داد زد: "شفا گرفته..." 😱
🍃به ثانیه نکشید، که ریختن روی سرم و...😭
🍃نزدیک بود لباسهام رو پاره کنند که...
🍃خادمها به دادم رسیدند و بردنم مرکز ثبت شفا یافتگان!...
🍃وقتی مدارک پزشکیم رو خواستند، خیلی زود اعتراف کردم.
🍃تا اعتراف کردم، یه سیلی خوابوندند درِ گوشم و گفتند:
🍃"تا تو باشی دیگه با احساسات مردم بازی نکنی"🤕...
🍃خیلی دلم شکست💔
🍃رفتم دم پنجره فولاد و با بغض گفتم:
🍃"آقا... دستت درد نکنه...💔
🍃زن که بهم ندادی هیچ...
🍃یه کشیده آبدار هم خوردم".
🍃همینجور که داشتم نِق میزدم...
🍃یکهو یکی زد روی شونهم و گفت:
🍃"سلام پسرم … مجرّدی؟!"
🍃گفتم: "آره"
🍃گفت: "من یه #دختر دارم و دنبال یه #داماد خوب میگردم...☺️
🍃اومدم حرم که پیداش کنم؛
🍃تو رو که دیدم، به دلم افتاد که بیام سراغت..." ☺️
https://eitaa.com/umefafgaraei