🌸یک رویای صادقه...
🔰 چند روز پیش در اتاقم مشغول پاسخ دادن به نامههای اداری بودم که زنگ گوشی تلفن سکوت اتاق را فراری داد. کمی با تاخیر گوشی را برداشتم.
- «روابط عمومی دانشگاه قم؟
+ «بله، بفرمایید.»
- «من...من خواهر زاده شهید ستار یکه زارع هستم»
وپیش از اینکه من حرفی بزنم ادامه داد: «من خواب دیدهام. خواب خیلی عجیبی دیدهام.»
و بی اینکه به من فرصت سخن گفتن بدهد گفت: راستش! میدانید؟ چند روز دیگر عروسی من است...
می خواستیم کارت های عروسی را توزیع کنیم و برنامه ریزی کرده بودیم اولین کارت را به مادر بزرگ بدهیم. ولی دیشب دایی به خوابم آمد. میدانست دارم عروس میشوم. گفت: دایی جان اولین کارت عروسی را برای من کنار بگذار. کارت را همراه با یک جعبه شیرینی برای کسی ببر که نامش را بالای مزار من نوشتهاند...
از خواب که بیدار شدم خوابم را برای مادر تعریف کردم. بعد به یاد آوردیم که بالای مزار دایی نام خیری است که برای ساخت یادمان کمک کرده.
بعد دیگر ساکت شد. و من که زبانم به سخن نمیامد بی اختیار گفتم: «نام آن خیر با اخلاص دکتر آرزه گر، از پزشکان بسیار متدین کاشان است. خیری که اولین کمک را برای ساخت یادمان کرد»
🔻زمانی که موضوع را با این خیر با اخلاص مطرح کردم چنین گفت: من برای کار خیر اگر پولی را اختصاص بدهم اول واجبات مالی آن را می پردازم.
🔻از دکتر آرزه گر تقاضا شد اگر می تواند برای مراسم سالگرد تدفین شهید زارع و شهید گمنام، دوشنبه شب به دانشگاه بیایند.
📌آیا جایی برای تردید در این جمله وجود دارد؟
«شهیدان زندهاند»
#شهید_ستار_یکه_زارع
🔸روابط عمومی دانشگاه قم
@university_of_qom
ویژه نامه 28آذر.pdf
1.84M
💠#ویژه_نامه_مناسبتی
ویژه نامه سالروز تدفین شھدای دانشگاه قم به همت بسیج دانشجویی دانشگاه
#شهید_ستار_یکه_زارع
🔸روابط عمومی دانشگاه قم
@university_of_qom