هدایت شده از "خونه"
جعبهی خاک خورده را از گوشهی تاریک انباری بیرون میکشم. ثانیههایی عذاب آور به آن خیره میشوم. سرانجام، خاک جعبه را میتکانم و درش را میگشایم. از قبل میدانستم در جعبه چه چیزی پیدا خواهم کرد، اما باز هم با دیدن دفتر کهنهی قهوهای در جعبه، شگفتزده میشوم. دفتر را بر میدارم. میتوانم طنین ضربان قلب ضعیفم را در گوشهایم حس کنم.
دفتر را باز میکنم و شروع به خواندن نوشتههایی میکنم که متعلق به حدود ده سال پیش هستند. با خواندن بعضی لبخند میزنم و برخی دیگر، باعث میشوند آرزو کنم ایکاش در آن روزها کسی را داشتم که در آغوشم بگیرد.
و با شگفتی به این فکر میکنم که من چگونه من شدم.
حتی به یاد نمیاورم سالها پیش هنگام نوشتن بندهایی که به نظر میآید از اعماق قلبم باشند، چه حسی داشتهام.
پس از ساعتها نشستن روی زمین سرد انباری، دفتر را میبندم. در خاطراتم غرق شدهام، خاطراتی که سالها مانند دفترم آنها را به گوشهی تاریک مغزم هل داده بودم. اما خواندن آنها مانند جرقه است، جرقهای که برای به یاد آوردن خاطرات کافیست.
بعضی وقتا آدما برای اینکه بخاطر بعضی چیزا ناراحت نمونن، باید خودشونو سرگرم کنن.
Ali Yasini105296108(1).mp3
زمان:
حجم:
2.9M
حتما با هنسفری گوش بدید🎧
"ورژن هشت بعدی"