eitaa logo
کانال ܝ‌وܢܚ݅ܝ̇ߺܭَـــܝ‌ܨ و ܢ̣صــــیܝ‌ࡅ߳ߺߺܙ
1.2هزار دنبال‌کننده
38.6هزار عکس
28.9هزار ویدیو
255 فایل
🌴عرصه ی جنگ نرم، بصیرتی عمارگونه و استقامتی مالک اشتر وار می طلبد. امام خامنه ای 🍒 🌴 قرارگاه بسوی ظهور 🌷یک لشکر سایبری آتش به اختیار 🌷میباشد. #کانال_روشنگری_و_بصیرت☫ 🇮🇷 #قرارگاه_بسوی_ظهور 🆔 @uphjnv @Sydmusavi @cyber_2017
مشاهده در ایتا
دانلود
۸۴ راه‌هاي آسمان را رفته بود. باید ببینید در هر زمان چه چیز مناسب است و آن را تهیه کنید. اگر بتوانید مستند سازي را ادامه دهید، به نظر من کار مهم وخوبی است. البته در مسـتند سازي، نقش کلام همان کاري که خود مرحوم شهید آوینی می‌کرد خیلی مهم است. هم نوشـتار و هم بیان آن نوشـتار، بسـیار بسـیار مهم است. اگر نکته گویی‌هاي او نبود، خیلی از منظره‌ها اصـلاً معنی نـداشت. من تا مـدّت‌ها که روایت فتـح پخش می‌شد، اصـلاً شـهید آوینی را نمی‌شـناختم؛ ولی از مشتري‌هاي همیشـگی روایت فتح بودم. یعنی هر شب جمعه، حتماً می‌نشسـتم و این برنامه را نگاه می‌کردم. روي من تأثیر زیادي می‌گذاشت و می‌دیدم که این کلام چقدر اثر دارد. یـک وقت همـان جوانان آمدنـد پیش من (به نظرم مال جهاد بودنـد) من در همان جلسه گفتم: «این صـداي نجیبی که این‌ها را بیان می‌کند، چیز خیلی جالبی است؛ این را نگهدارید.» خودش هم قاعدتاً در آن جلسه بود. کسی هم به من نگفت که «این آقاست.» اما خود ایشان به من نوشت: «آن کسـی که این‌ها را تهیه می‌کند، من هسـتم.» کسـی که می‌خواهد چنین برنامه‌هایی بسازد، باید آن نجـابت و معصـومیت و اسـتحکام و اطمینـان به سـخن را داشـته باشـد. گـاهی حرفی را کسـی می‌زنـد وحرف بزرگی است؛ اما پیـداست که خودش اعتقـادي به این حرف نـدارد.امّا این صـدا، آن صـدایی است که بزرگترین حرف‌ها را می‌زد وخودش اعتقاد داشت. مثلاً می‌گفت: «این جوانان ما، به راه‌هاي آسمان آشناترند تا به راه‌هاي زمین.» این را چنان می‌گفت که گویا راه‌هاي آسمان را خودش رفته، دیده و می‌داند که این‌ها آشـناتر هسـتند! ما خیال می‌کنیم صداي جنگی باید صداي کلفت و نخراشیده‌اي باشد. امّا ایشـان آن طـور صـدایی نـداشت. صـدایی بـود معصـوم و نجیـب و در عین حـال اسـتحکامی ویژه داشـت؛ در قـالب نوشـتاري قـوي و هنرمندانه. مصاحبه توسط تهیه کنندگان مجموعه‌ي «روایت فتح» ۱۳۷۲/۶/۱۱ 🌺
۹۷ مبادا ما آن مؤذن باشـیم! داسـتانی را مولوي نقل کرده است که البته نمادین (سـمبلیک) است؛ ولی هر گاه به یادم می‌آید، برخودم می‌لرزم و به خدا پناه می‌برم. او می‌گوید: در شـهري که هم مسلمان‌ها و هم مسیحی‌ها زندگی می‌کردند، مؤذن بد صدایی وارد محله‌ي مسـلمان‌ها شـد و چنـد وعـده اذان گفت. روزي یک مرد نصـرانی از محله‌ي خود به محله‌ي مسـلمان‌ها آمـد وسـراغ مؤذن را گرفت؛ او را راهنمایی کردند، تا بالاخره مؤذن را پیدا کرد و بعد از دیدنش تشـکر فراوانی از او کرد! مؤذن گفت: چرا از من تشکر می‌کنی؟ مرد نصرانی پاسخ داد: تو حق بزرگی بر گردن من داري که هیچ کس ندارد؛ زیرا من دختر جوانی در خانه دارم که مدتی است محبت اسلام به دلش افتاده است و تمایل به مسلمانی دارد. هر کار می‌کردم، به کلیسا نمی‌آمد و در مراسم ما شرکت نمی‌کرد و به عقایـد ما بی‌اعتنا بود. ما در کار این‌ دختر، عاجز و درمانده شده بودیم. دو، سه روز پیش که تو اذان گفتی و این دختر صدایت را شـنید، گفت: این صداي کریه(زشت) از کجاست؟! گفتم: اذان مسـلمان‌هاست. از آن لحظه بود که ما راحت شدیم و بکلی محبت اسـلام از دل این دختر رفت و در حال حاضـر مثل زمان عادي گذشـته، به زندگی خود مشغول است و در کلیسا حاضر می‌شود و مراسم را انجام می‌دهد! بنابراین، تو بودي که دختر ما را به ما برگرداندي! بارها به خود و دوسـتانم گفته‌ام که مبادا ما آن بدصدا باشیم که عشق به اسـلام را در دل‌ها فرو بنشانیم و اسـتفهام عظیمی را که در دنیا براي شـناخت اسـلام به وجود آمده است، با پاسخ منکر و زشتی پاسخ دهیم. سخنرانی در دیدار مدرسین حوزه‌ی علمیه‌ی مشهد ۶۸/۴/۲۰