یاصاحب الزمان ادرکنا
و
اغثنا
،،سلامتی وتعجیل فرج مولاعج و سلامتی وپیروزی نایبشان،و حفظ و پیروزی منتظرانش صلوات،،
💚💚💚💚💚💚💚💚💚💚💚💚🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀
𝐣𝐨𝐢𝐧↠http://eitaa.com/ur_sep_farhanghian_bsij
14.35M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
❤️سبحانالله❤️
ملكا ذكر تو گویم
كه تو پاكی و خدایی
نروم جز به همان ره
كه توام راهنمائی
همه درگاه تو جویم،
همهازفضلتو پویم
همهتوحید تو گویم
كه به توحید سزائی
تو زن و جفت نداری
تو خور و خفت نداری
احد بی زن و جفتی
ملك كامروایی
نه نیازت به ولادت
نه به فرزندت حاجت
تو جلیل الجبروتی،
تو نصیر الامرایی
تو حكیمی، توعظیمی
توكریمی، تو رحیمی
تو نماینده فضلی
تو سزاوار ثنائی
بریاز رنج و گدازی
بری از درد و نیازی
بری از بیم و امیدی
بری از چون و چرائی
#فرزندآوری
#ایران_مقتدر
#انتقام_سخت
#مکتب_سلیمانی
#ما_باید_قوی_باشیم
#امنیت_اتفاقی_نیست
🕊🌴💐❣🇮🇷❣💐🌴🕊
𝐣𝐨𝐢𝐧↠http://eitaa.com/ur_sep_farhanghian_bsij
#تَــلَنـگـر... ⃠🚫
سوریه نرفتهاے..!؟
باشد قبول🙂
اما در کوچه و بازار این سرزمین
هم میشود #مدافع_وطن #مدافع_حرم شد💪🏽
آرے آن هنگام که در اوج جوانی
چـ👀ـشم میبندی بر روی صورت نامحرم یعنی
#مدافع_وطنی 🇮🇷
#مدافع_حرمی😎
آن هنگام که بخاطر حیای چشم متلک میشنوی و به خود افتخار میکنی که چشمانت را کنترل کردی✌🏻..
#مدافع_وطنی 🇮🇷
#مدافع_حرمی💔
آن هنگام که در مجازی هیچ دختری را به خیال خودت خواهر نمیدانی🙅🏻♂...
#مدافع_وطنی🇮🇷
#مدافع_حرمی✨
آن هنگام که با گریه برا پاک دامنی دعا میکنی...🍃
#مدافع_وطنی🇮🇷
#مدافع_حرمی😍
یک نکته☝🏻
"در #جوانی #پاک بودن شیوهی #پیغمبری است"
𝐣𝐨𝐢𝐧↠http://eitaa.com/ur_sep_farhanghian_bsij
مادر شهید محمد ابراهیم همت: به ابراهیم گفتم: کار درستی نیست دائم زن و بچه ات را از این طرف به آن طرف می کشى، بیا شهرضا یک خانه برایت بخرم.
گفت: نه، حرف این چیزها را نزن️، دنیا هیچ ارزشی ندارد. شما هم غصه مرا نخور، خانه ی من عقب ماشینم است، باور نمی کنی بیا ببین.
همراهش رفتم در عقب ماشین را باز کرد 🔹سه تا کاسه 🔸سه تا بشقاب
🔹 یک سفره پلاستیکی
🔸یک سری خورده ریز دیگر... گفت: این هم خانه!! دنیــا را گذاشته ام برای دنیا دارها، خانه هم باشد برای خانه دارها....
🍃 پیرمرد عراقی تعریف میکرد: در جریان انتفاضه شیعیان عراق در سال۱۹۹۱میلادی، عدهای از ماها را در کربلا دستگیر کردند و به بیابانی بردند و بر روی تپهای از ریگ پیاده کردند.
کامل حسین داماد صدام و مأمور حمله به حرم امام حسین(علیهالسلام)در آنجا بود، همه را روی ریگ ها نشاندند
کامل حسین جلو آمد و یک تفنگ از دست سربازی گرفت و در جلوی ما ایستاد و گفت:شماها طرفدار امام حسین (علیه السلام) هستید یا طرفدار صدام حسین؟؟؟
کسی جواب نداد!
بار دوم گفت: هر کس طرفدار امام حسین(علیه السلام) است بلند شود و هر کس طرفدار صدام حسین است بنشیند.
کسی بلند نشد!
ناگاه یک جوان۱۶ساله بلند شد و گفت: من طرفدار امام حسین علیهالسلام هستم.
کامل حسین گفت: برو آنجا بایست.
او رفت در مقابل همه ایستاد.
بار دیگر کامل حسین گفت:هر کس طرفدار امام حسین(علیه السلام) است بلند شود کسی جرأت نکرد بلند شود،
کامل حسین سلاح را به طرف آن جوان۱۶ساله گرفت و او را به شهادت رساند.
بار دیگر رو کرد به ما و گفت: طرفدار امام حسین(علیه السلام) هستید یا طرفدار صدام حسین؟
جوانی دیگر بلند شد و گفت:
من طرفدار امام حسین(علیهالسلام)هستم، کامل حسین او را نیز به شهادت رساند و بعد از آن ،هر چه گفت: کدامیک از شماها طرفدار امام حسین(علیه السلام) هستید، کسی جواب نداد.
لذا ما را به شهر آوردند و آزاد کردند، شب در خواب، امام حسین علیهالسلام را دیدم که کنار ضریح مطهر ایستاده و جنازه آن جوان 16 ساله را آوردند.
حضرت فرمودند: کنار شهدا دفنش کنید. او را دفن کردند و سپس جنازه شهید دومی را آوردند، حضرت فرمود: او را در ضریح دفن کنید.
برای من این سؤال پیش آمد که چرا امام حسین علیهالسلام میان این دو شهید تفاوت قائل شدند!
لذا از آن حضرت علتش را پرسیدم
حضرت فرمودند: جوان اولی نمیدانست سرنوشتش چه میشود ولی در عین حال بلند شد و طرفداریش را از ما اعلام کرد.
لذا جزء شهدا دفن شد...
ولی جوان دومی با اینکه دید آن یکی به شهادت رسیده ولی باز هم بلند شد و طرفداریش از ما را اعلام کرد.
گفتم: در ضریح دفنش نمایند.
◾️ صَلَّی اللهُ عَلیک یا اَباعَبدالله ◾️
✅همسر شهید همت می گفت:
🌺ابراهیم بعدِ چندین عملیات اومد خونه
سرتا پا خاكی بود و چشم هاش قرمز شده بود
به محض اینکه اومد، وضو گرفت و رفت که نماز بخونه.
گفتم: حاجی لااقل یه خستگی در کن، بعد نماز بخون
🔻سر سجادش ایستاد و در حالی که آستینهاشو پایین میزد گفت:من با عجله اومدم که نماز اول وقتم از دست نره
این قدر خسته بود كه احساس میكردم هر لحظه ممكنه موقع نماز از حال بره
⭕️همه دور هم نشسته بوديم.
اصغر برگشت گفت: "احمد، تو که کاری بلد نيستی. فکر کنم تو جبهه جاروکشی میکنی، ها؟"
احمد سرش رو پايين انداخت. لبخندی زد و گفت: "ای… تو همين مايه ها."
از مکه که برگشته بود، آقای فراهانی يک دسته گل بزرگ فرستاده بود در خانه.
يک کارت هم بود که رويش نوشته شده بود:
"تقديم به فرمانده رشيد تيپ بيست و هفت محمد رسول الله، حاج احمد متوسليان."